دانلود و خرید کتاب زن زیادی جلال آل‌ احمد
تصویر جلد کتاب زن زیادی

کتاب زن زیادی

انتشارات:نشر تیرگان
امتیاز:
۴.۰از ۹ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب زن زیادی

کتاب زن زیادی مجموعه‌ای داستان از نویسنده مشهور ایرانی جلال آل احمد است. این کتاب داستان‌های جذابی را گردآوری کرده است.

درباره کتاب زن زیادی

آل احمد یکی از مشهورترین داستان‌ نویسان معاصر ایران است. این مجموعه داستان، روایت‌های جذابی دارد که هرکدام هنر نویسندگی این نویسنده را نشان می‌دهد. آخرین داستان کتاب زن زیادی نام دارد که نام آن برمجموعه گذاشته شده است. 

خوانن کتاب زن زیادی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی پیشنهاد می‌کنیم. 

درباره جلال آل احمد

جلال آل‌احمد در تاریخ ۲ آذر ۱۳۰۲ و براساس برخی روایت‌ها ۱۱ آذر ۱۳۰۲ در تهران متولد شد. او روشنفکر، نویسنده، منتقد ادبی و مترجم ایرانی و همسر سیمین دانشور بود. آل‌احمد در دهه ۱۳۴۰ به شهرت رسید و در جنبش روشنفکری و نویسندگی ایران تأثیر بسزایی گذاشت. نویسندگانی چون نادر ابراهیمی و غلامحسین ساعدی از او تأثیر گرفتند.

جلال آل‌احمد در در خانواده‌ای مذهبی در محلهٔ سیدنصرالدین شهر تهران به‌دنیا آمد. او پسرعموی سید محمود طالقانی بود. پدرش او را به نجف فرستاد تا علوم دینی بیاموزد اما کمی بعد به تهران بازگشت و به حزب توده پیوست. جلال آثار و نوشته‌های بسیاری دارد که از میان آن‌ها می‌توان به مدیر مدرسه، نون والقلم، سه‌تار، از رنجی که می‌بریم، نیما چشم جلال بود و خسی در میقات اشاره کرد.

جلال آل‌احمد ۱۸ شهریور ۱۳۴۸ در اَسالِم، گیلان چشم از دنیا فروبست. هرساله جشنواره‌ی ادبی به نام و یاد او برگزار می‌شود و جایزه‌ی ادبی جلال آل‌احمد با صد و ده سکه بهارآزادی، گران‌ترین جایزه ادبی ایران است. 

بخشی از کتاب زن زیادی

«... من دیگر چه طور می‌توانستم توی خانه‌ی پدرم بمانم؟ اصلاً دیگر توی آن خانه که بودم انگار دیوارهایش را روی قلبم گذاشته‌اند. همین پریروز این اتفاق افتاد؛ ولی من مگر توانستم این دو شبه یک دقیقه در خانه‌ی پدری سر کنم؟ خیال می‌کنید اصلاً خواب به چشم‌هایم آمد؟ ابدا. تا صبح هی توی رخت‌خوابم غلت زدم و هی فکر کردم. انگار نه انگار که رخت‌خواب همیشگی‌ام بود. نه! درست مثل قبر بود. جان به سر شده بودم. تا صبح هی تویش جان کندم و هی فکر کردم. هزار خیال بد از کله‌ام گذشت. هزار خیال بد. رخت‌خواب همان رخت‌خوابی بود که سال‌ها تویش خوابیده بودم. خانه هم همان خانه بود که هر روز توی مطبخش آشپزی کرده بودم؛ هر بهار توی باغچه‌هایش لاله‌عباسی کاشته بودم؛ سر حوضش آن قدر ظرف شسته بودم؛ می‌دانستم پنجره‌ی راه آبش کی می‌گیرد و شیر آب انبارش را اگر از طرف راست بپیچانی آب هرز می‌رود. هیچ چیز فرق نکرده بود. اما من داشتم خفه می‌شدم. مثل این که برای من همه چیز فرق کرده بود. این دو روز لب به یک استکان آب نزده‌ام. بیچاره مادرم از غصه‌ی من اگر افلیج نشود هنر کرده است. پدرم باز همان دیروز بلند شد و رفت قم. هر وقت اتفاق بدی بیفتد بلند می‌شود می‌رود قم. برادرم خون خونش را می‌خورد و اصلاً لام تا کام نه با من و نه با زنش و نه با مادرم حرف نمی‌زد. آخر چطور ممکن است آدم نفهمد که وجود خودش باعث این همه عذاب هاست؟ چه طور ممکن است آدم خودش را توی یک خانه زیادی حس نکند؟ من چه طور ممکن بود نفهمم؟ دیگر نمی‌توانستم تحمل کنم. امروز صبح چایی‌شان را که خوردند و برادرم رفت، من هم چادر کردم و راه افتادم.

اصلاً نمی‌دانستم کجا می‌خواهم بروم. همین طور سرگذاشتم به کوچه‌ها و از این دو روزه‌ی جهنمی فرار کردم. و نمی‌دانستم می‌خواهم چه کار بکنم. از جلوی خانه‌ی خاله‌ام رد شدم. سید اسماعیل هم سر راهم بود. ولی هیچ دلم نخواست توبروم. نه به خانه‌ی خاله و نه به سیداسماعیل. چه دردی دوا می‌شد؟ و همین‌طور انداختم توی بازار، شلوغی بازار حالم را سر جا آورد و کمی فکر کردم. هرچه فکر کردم دیدم دیگر نمی‌توانم به خانه‌ی پدرم برگردم. با این آبروریزی! با این افتضاح! بعد از این که سی و چهار سال نانش را خورده‌ام و گوشه‌ی خانه‌اش نشسته‌ام! همین‌طور می‌رفتم و فکر می‌کردم. مگر آدم چرا دیوانه می‌شود؟ چرا خودش را توی آب انبار می‌اندازد؟ یا چرا تریاک می‌خورد؟ خدا آن روز را نیاورد. 

adonis
۱۴۰۰/۱۰/۰۳

این کتاب محشره

کاربر ۲۳۴۳۲۸۹
۱۴۰۳/۰۴/۰۸

عالی

آرش
۱۴۰۲/۰۴/۰۴

در بین آثار آل احمد، داستان کوتاه زن زیادی شاید یکی از بهترینها باشد. بقیه داستانهای کتاب هم جالب توجه است.

𝕱𝖗𝖔𝖉𝖔
۱۴۰۱/۰۲/۱۱

«مسلول» معرکس!

nima enayati
۱۴۰۰/۱۱/۲۹

کتاب خیلی خوبیه

کاربر 4406080
۱۴۰۱/۰۷/۲۷

میشه بگین جریانش چیه

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۵۶۸٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۳۰ صفحه

حجم

۵۶۸٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۳۰ صفحه

قیمت:
۱۸,۰۰۰
تومان