کتاب خودت را دست کم نگیر دختر!
معرفی کتاب خودت را دست کم نگیر دختر!
خودت را دست کم نگیر دختر! کتابی نوشته کارا الویل لیبا است که با ترجمه فاطمه باغستانی به چاپ رسیده است.
درباره کتاب خودت را دست کم نگیر دختر!
به خودت اعتماد داشته باش و جادوی درونت را شعله ور کن. این چیزی است که کارا الویل لیبا در کتابش از شما دختران میخواهد:
«از شما هم دعوت میکنم اعتمادتان را همراه با من دوباره تعریف کنید. از شما میخواهم هر چیزی را که باور داشتهاید دوباره بررسی کنید. زیرا سرانجام پس از اینهمه مدت یک چیز را خوب فهمیدهام: زن واقعی این جمع، لاغرترین زنی که هیچ چروکی روی صورتش ندارد و شکم عضلانی دارد و کیفدستی چهارهزار دلاری دستش میگیرد نیست بلکه آن زنی است که در قلبش میداند کاملترین مدیر است. زنی است که هرآنچه نیاز دارد میتواند خودش تهیه کند، زنی است که با رفتارش کاری میکند دیگران برایش ارزش قائل شوند و فقط وقتی در جمعی راه میرود، فضای آنجا با حضورش دگرگون میشود و او تمامی این کارها را نه برای دلخوشی دیگران که برای دل خودش انجام میدهد»
او در کتابش از شما خواسته که چنین زنی باشید. زنی که سرها برای این بهسمت او چرخیده نمیشود که ظاهری دوستداشتنیتر یا شخصیتی قاطع و ترسناک دارد. سرها ازاینرو بهسوی او میچرخد که انرژی جذابی دارد. اعتماد به نفس بالایی دارد که آن را درون خودش حس میکند.
این اثر کتابی است که زنان را به خودشناسی و تقویت اعتمادبه نفس دعوت کرده است. آن هم نه از راه پرورش و تقویت ویژگیهای ظاهری بلکه از راه پرداختن به شخصیت، علایق و تواناییهایی که هر زنی درون خود، آنها را حس میکند.
خواندن کتاب خودت را دست کم نگیر دختر! را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
همه دخترانی که احساس میکنند نیاز دارند اعتمادبه نفس و تواناییهاییهای درونیشان را تقویت کنند مخاطبان این کتاباند.
بخشی از کتاب خودت را دست کم نگیر دختر!
چندین بار برای اینکه تمنای چیزی را در دل داشتهای، احساس تأسف کردهای؟ این چیز ممکن است خرید یک جفت کفش، ترک یک شغل نامناسب یا خوردن یک وعده غذای چرب در ساعت دو بعدازظهر جمعه باشد. عبارت «احساس گناه دارم،» فریادِ زنان نامطمئن در سراسر دنیاست. من با این عبارت ارتباطی خوب دارم زیرا امروز از داشتن احساس گناه، احساس گناه میکنم.
حدود یک سال پیش تصمیم گرفتم یک روز به خودم استراحت بدهم. در مقام یک کارآفرین تماموقت بهندرت این کار را انجام میدهم. و بنابراین برای خودم برنامههای خاصی ریختم. ابتدا یک دوش صبحگاهی البته نه خیلی زود که باعث شد ایمیلهایم را که همیشه اولویت بود، چک نکنم. سپس یک وعده غذای چینی برای خودم سفارش دادم و با خودم شرط کردم که دستکم دو قسمت از سریال کدبانوهای واقعی نیویورک را ببینم، سراغ لپتاپم نروم، نظرات مطرحشده در بلاگم را چک نکنم یا حتی گروه فیسبوکم را تعدیل کنم. تصمیم گرفتم کار را کنار بگذارم. برای خودم یک لیوان نوشیدنی ریختم و نشستم تا بعدازظهرم را بهخوبی سپری کنم.
شوهرم برای خودش برنامههای دیگری داشت. وقتی من روی کاناپه جلوی تلویزیون نشسته بودم، او تصمیم گرفت کمد لباسهایش را بیرون بریزد و از شرّ لباسهای کهنه و قدیمیاش خلاص شود. او به من اطمینان داد که نیازی به کمکم ندارد و تشویقم کرد که روی کاناپه استراحت کنم و از بعدازظهرم لذت ببرم. اما من نتوانستم آرام بگیرم. احساس گناه بهسراغم آمد و ظرف چند دقیقه از جا بلند شدم و سعی کردم به او کمک کنم که کوهی از تیشرتهایش را درست کند. او اصرار کرد: «عزیزم! استراحت کن.» و واقعاً هم خواستهاش همین بود.
به او گفتم: «احساس گناه دارم.» و بهمحض اینکه این جمله را بیان کردم، فهمیدم که این سه کلمهٔ کوتاه چه مشکل بزرگی هستند. چرا وقتی او مشغول کار بود، من نتوانستم از استراحت لذت ببرم؟ هرچه باشد هر دو ما بزرگسالانی بودیم که انتخاب میکردیم چطور بعدازظهرهایمان را سپری کنیم. پس چرا نباید از کاری که به من احساس بهتری میداد لذت میبردم؟
درنهایت او را با کمد لباسهایش تنها گذاشتم و مشغول کار خودم شدم اما واقعیت این است که هیچ لذتی نبردم. آن روز بعدازظهر فهمیدم که اگر بخواهم واقعاً شاد باشم و به تصمیمات خود اطمینان داشته باشم، باید به فکر اجازه یا تأیید دیگران نباشم. باید انتخابهایم را میپذیرفتم و هریک از آنها را با تمام وجود و قدرت انجام میدادم. از آن روز، پذیرش و تصاحب تصمیمهایم را به تمرینی روزانه تبدیل کردم. و درنتیجه کاری که دلم میخواست را بدون احساس گناه انجام دادم زیرا اکنون فهمیدم که این احساس گناه چه تأثیری بدی بر من دارد. این یکی از بهترین هدیههایی بود که به خودم دادم.
حجم
۱۴۹٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۸۶ صفحه
حجم
۱۴۹٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۸۶ صفحه
نظرات کاربران
میشه کتاب رو تو بی نهایت بگذارید ،ممنون
این کتاب فوق العاده است خوندنش را شدیدا توصیه می کنم با تشکر از طاقچه به خاطر گذاشتن این کتاب عالی در طاقچه بی نهایت.