کتاب مرد معصوم
معرفی کتاب مرد معصوم
کتاب مرد معصوم نوشته جان گریشام، با ترجمه فریده مهدوی دامغانی منتشر شده است. این کتاب داستان قتل یک پیشخدمت در سال ۱۹۸۲ میلادی است. این کتاب داستان یک تجاوز و قتل پیچیده است که پلیس نمیتوانست آن را حل کند.
درباره کتاب مرد معصوم
ران ویلیامسون بازیکن در ایالات اوکلاهما در سال ۱۹۷۱ بود. او به دنبال آرزوهایش به اوکلاهاما میرود اما بعد از مدتی با آسیب شدید در دستش و دائمالخمر و شکست خورده برمیگردد. او زندگیاش روی کاناپه مادرش میگذرد.
او کمکم دچار اختلالات روانی میشود و نمیتواند کار پیدا کند. هر روز در خانه مادرش میماند و روی کاناپه میخوابید! تا اینکه سال ۱۹۸۲ بعد از قتل پر سروصدا، به دلایل نامعلوم پلیس به ویلیامسون و دوستش دنیز فریتز شک کرد و آنها را دستگیر کرد.
این کتاب براساس داستان واقعی است اما نویسنده خلاقیت و خیال هم به آن اضافه کرده است، همین موضوع باعث شد در سال ۲۰۰۶ باعث شد چندین بازپرس به جرم اتهامهای نادرستی که به آنها نسبت داده شده بود، از جان گریشام به دادگاه شکایت کنند. در داستان واقعی ران ویلیاسون و دنیز فریتز بعد از دستگیری و چندین سال حبس، بیگناه شناخته و بعد از ۱۲ سال آزاد شدند.
خواندن کتاب مرد معصوم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به داستانهای پرهیجان و معمایی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب مرد معصوم
برخی از حاضران در آن شب، درست در لحظاتی که کلوپ شبانه درهای خود را میبست، دبی را دیدند که در محوطۀ پارکینگ، مشغول گفتکو با گلن گُر است. تامی گلاور بخوبی با دبی آشنایی داشت، زیرا او به همراه دختر جوان، در یک شرکت شیشهسازی محلی کار میکرد. او همچنین با گُر آشنا بود. درست در لحظهای که تامی در شرف سوار شدن در پشت وانتش بود، دبی را دید که درِ سمت رانندۀ اتومبیلش را میگشود تا در آن سوار شود. گُر ناگهان از هیچ کجا ظاهر شد و آنها دیگر بار به گفتگو با هم پرداختند و سپس دبی مرد جوان را با خشونت به عقب راند.
مایک و تری کارپنتر، هر دو در کلوپ شبانه کار میکردند. مایک به عنوان محافظ و مأمور امنیتی و خواهرش به عنوان مستخدم. همچنان که آنان نیز به سمت اتومبیلشان پیش میرفتند، از کنار اتومبیل دبی عبور کردند. او در پشت فرمان نشسته و همچنان مشغول گفتگو با گلن گُر بود. مرد جوان در کنار در اتومبیلش ایستاده بود. دو جوان دستشان را به عنوان خداحافظی به سوی دبی تکان دادند و همچنان به راه رفتنشان ادامه دادند. یک ماه پیش از این، دبی به مایک اعتراف کرده بود که به شدت از خلق و خوی خشن گر میترسد.
تونی رَمسی به عنوان دختر واکسی در کلوپ کار میکرد. زیرا در دهۀ هشتاد میلادی و بویژه در سال ۱۹۸۲، تجارت نفت بسیار شکوفا بود و مردان شهر عادت داشتند چکمههایی گرانقیمت به پا کنند. چکمههایی که میبایست همزمان، تمیز و براق باشند. از آن جا که لازم بود کسی آن چکمهها را واکس بزند، تونی با این کار موافقت کرد و توانست یک عالم پول نقد برای خود جمعآوری کند تا نیازهای مالیاش را برطرف سازد. او بخوبی با گر آشنا بود. هنگامی که تونی نیز در شرف ترک آن مکان بود، دبی را دید که که در پشت فرمان اتومبیلش نشسته است. گر در برابر درِ دیگر اتومبیل ایستاده و در حالی که بدنش را خم کرده بود، در خارج از اتومبیل مشغول صحبت با دبی بود. به نظر میرسید که هر دو، به شیوهای بسیار محترمانه و آرام مشغول صحبت هستند. به نظر نمیرسید اتفاقی در شرف افتادن باشد.
حجم
۵۷۱٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۶۷۲ صفحه
حجم
۵۷۱٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۶۷۲ صفحه
نظرات کاربران
صدوپنج صفحه از کتابو خوندم تازه نصفشم همینجوری ورق زدم،انقدر توضیحاتش زیاده که از حوصله من خارجه،یه داستان هزارو دویست صفحه ای در صورتی موفقه که خواننده مشتاق باشه داستانو دنبال کنه،از این نویسنده دوتا کتاب دیگه خوندم محافظان وکامینو
عالی بود
قبل از هر توضیحی باید بگم کتاب رو میشد در کمتر از نصف این صفحات بصورت جذابتر خلاصه کرد تا خواننده خسته و دلزده نشه..در کل داستان روایتی از ناکارآمد بودن و سهل انگاری بعمد پلیس در دهه ۸۰ میگه