کتاب داستان دختری که دیگر غذا نخورد
معرفی کتاب داستان دختری که دیگر غذا نخورد
کتاب داستان دختری که دیگر غذا نخورد اثری از جن پترو ـ روی با ترجمه آزاده حسنی است. این داستان، ماجرای دختری است که سخت تلاش میکند تا خودش را از چنگ مشکلش، بیاشتهایی عصبی، رها کند.
انتشارات پرتقال با هدف نشر بهترین و با کیفیتترین کتابها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.
درباره کتاب داستان دختری که دیگر غذا نخورد
رایلی دختر بسیار فعالی است. یک هنرمند که نقاشیهای فوقالعاده میکشد، یک دونده که حسابی میدود و یک خواهر و یک دوست خوب. اما حالا که دچار اختلال روانی بیاشتهایی شده است، دیگر غذا نمیخورد. هنر و نقاشی را کنار گذشته است، دویدن برایش به سم تبدیل شده و دوستانش را هم از دست داده است. از همه بدتر اینکه بخاطر مشکلاتش، اعتماد پدر و مادرش را هم از دست داه است.
حالا رایلی در یک مرکز درمانی بستری است و روند درمانش را طی میکند. کمکم حالش بهتر میشود و دوباره نقاشی کشیدن را از سر میگیرد. همانجا با چندنفری هم دوست میشود اما، خب اینجا هم همهچیز به آن آسانی که فکر میکند نیست... رایلی در مرکز درمانی، در مدرسه و در خانه، چالشهای زیادی دارد و باید با تمام آنها مبارزه کند. داستان دختری که دیگر غذا نخورد، ماجرایی شگفتآور از زندگی دختری است تصمیم گرفته است زنده بماند!
کتاب داستان دختری که دیگر غذا نخورد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
داستان دختری که دیگر غذا نخورد، کتابی است برای تمام نوجوانها و تمام آنهایی که دوست دارند از خواندن یک کتاب خوب، لذت ببرند.
بخشی از کتاب داستان دختری که دیگر غذا نخورد
میدانید مزخرفترین قانون اینجا چیست؟ همانی که دیروز حتی نتوانستم روی کاغذ بیاورمش، چون امیدوار بودم که شاید نظرشان را عوض کنند؟ وقتی جیش میکنیم، مشاوران بیرون دستشویی میایستند. به صدای جیش کردن ما گوش میدهند (دستشویی شمارهٔ دو هم همینطور، ولی هنوز این کار را نکردهام). آنقدر نزدیک میایستند که میتوانم صدای نفسهای بلندشان را از آن طرف در بشنوم.
همهٔ دستشوییها قفل دارند. حتی آنهایی که توی اتاقهایمان هستند. کلید دست پرستارها و مشاورهاست و برای دستشویی رفتن باید ازشان اجازه بگیریم، انگار که توی پیشدبستانی هستیم و به یکی نیاز داریم که ما را بشوید. نمیدانم اگر کسی واقعاً نیاز به دستشویی رفتن داشته باشد، چه اتفاقی میافتد. منظورم نیاز فوری و اضطراری به دستشویی است. اگر یکی از کارکنان را بهموقع پیدا نکنند، چی؟ اَاااه.
وادارمان هم میکنند موقع جیش کردن بشمریم، آن هم با صدای بلند. میگویند اینجوری متوجه میشوند که غذایمان را بالا نمیآوریم. اینجوری «تارهای صوتیمان مشغول هستند.» دیروز یک لحظه دست از شمردن برداشتم تا تمرکز کنم و جین سرم داد زد. مگر تقصیر من است که مثانهام خجالتی است؟ آخرش هم جیشم نیامد و او جوری نگاهم کرد که انگار عمداً قوانین را زیر پا میگذارم.
من این کار را نمیکنم، اما بهگمانم آلی این کار را میکند.
بیشتر حس میکنم که این جریان خوابوخیال بوده، ولی فکر کنم دیشب صدای آلی را شنیدم که درازنشست میرفت، آن هم توی تختش، در یک مرکز درمان اختلال تغذیه. مشاور شب وضعیت «سلامتیمان» را بررسی کرده و تازه از پیشمان رفته بود. من هم سعی میکردم (ولی نمیتوانستم) بخوابم.
بعدش، تخت آلی جیرجیر کرد. غلت زدم، چشمهایم را محکم به هم فشار دادم که دوباره بسته شوند. نمیخواستم آلی بفهمد که بیدارم. باریکهای نور از راهرو به داخل اتاق میتابید و سایهای در تخت آلی بالا و پایین میرفت. چند بار بریدهبریده نفس کشید.
سعی کردم تکان نخورم تا متوجه نشود که صدایش را میشنوم. تا پرستار شب صدایم را نشنود. آنجوری جفتمان توی دردسر میافتادیم.
نمیدانم اگر توی دردسر بیفتیم، وادارمان میکنند غذا بخوریم یا نه. شاید ما را به یکجور اتاق مخفی ببرند با یک میز پذیرایی که رویش پر از غذاست: بوقلمون و سس گوشت و لازانیا و پنج نوع کیک مختلف. نانهای کروسان نرم و کرهای و شیرینیهای پای سیبی که تازه از فر بیرون آمدهاند. آدمکهای نان زنجبیلی مثل همانهایی که مامان کریسمسها میپزد و پورهٔ سیبزمینی مشهور مامانبزرگ آرچیبالد.
من زیادی به غذا فکر میکنم. دلم نمیخواهد غذا را دوست داشته باشم. دست خودم نیست. به خودم میگویم غذایی را که آنها بهمان میدهند دوست ندارم. به خودم میگویم که تهوعآور است.
بااینحال، باز هم میخواهمش. خوشحالم که وادارم میکنند آن را بخورم.
آن میز پذیرایی هم میتواند برایم مثل کابوس باشد و هم مثل رؤیایی که به واقعیت بپیوندد.
حجم
۲۲۳٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۶۴ صفحه
حجم
۲۲۳٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۶۴ صفحه
نظرات کاربران
رایلی آنورکسیا داره! تمام غذاها و خوراکیهای خوشمزهی دنیا برای رایلی توی چندتا عدد و اضطراب حاصل از میزان کالریشون خلاصه میشن. اون در سالهای گذشته اضافهوزن داشته و بارها به خاطرش مورد تمسخر قرار گرفته. این مسئله باعث شده
یه دختری چاقه و چون در مدرسه یه دختر دیگه ای مسخره اش می کنه تصمیم می گیره که دیگه هیچی نخوره و موفق میشه لاغر میشه ولی انقدر این کار رو ادامه میده که داره به خودش صدمه می
رایلی از دسته تمسخر های دختری در مدرسشون خسته شده درسته رایلی اضافه وزن داره ولی نمیتونه از خوردن دست بکشه . ایا میتونه موفق بشه که یکم وزنشو کنترول کنه؟ یاد این مثال افتادم"بچه رو پشت بوم بوده باباعه میگه
خیلی کتاب امید بخش و جذابیه
سلام، امیدوارم حال دلتون عالی باشه برخی دوستان داستان را شرح دادند اما من ترجیح میدم داستان را به شما لو ندهم تا خودتون جرت و تصمیم خواندن این کتاب را بگیرد و به نظرم حتی اسم کتاب به تنهایی
📓موضوعش جالب بود برام :) 📎درمورد اختلال تغذیه ی دختر ب اسم رایلی ...
رایلی بعد از اینکه همکلاسیاش بخاطر اضافه وزنش مسخرش کردن، تصمیم گرفت لاغر شه، اما اون غذا خوردنشو قطع کرد! والدینش از شدت نگرانی اونو به یه مرکز درمانی میبرن و رایلی اونجا باید 6 بار در روز غذا بخوره
بی نظیر
عاااالیییی ساده،روان،باتشبیه های جذاب 😍😍😍