دانلود و خرید کتاب مرداب فراموشی؛ جلد اول ویلیام ریتر ترجمه بابک علوی
تصویر جلد کتاب مرداب فراموشی؛ جلد اول

کتاب مرداب فراموشی؛ جلد اول

معرفی کتاب مرداب فراموشی؛ جلد اول

کتاب همزاد نوشته ویلیام ریتر است. کتاب همزاد جلد اول مجموعه مرداب فراموشی است. کتاب مرداب فراموشی؛ جلد اول را انتشارات پرتقال با ترجمه بابک علوی منتشر کرده است، این انتشارات با هدف نشر بهترین و با کیفیت‌ترین کتاب‌ها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.

درباره کتاب مرداب فراموشی؛ جلد اول

در زمان‌های قدیم انسان‌ها، پریان، الف‌ها و تمام موجودات هوشمند جهان، از کنار هم بودن خسته شدند. آن‌ها بعد از بحث‌وجدل زیاد، تصمیم گرفتند جهان را به دو نیم تقسیم کنند و بین دو قسمت دیواری جادویی بکشند. دیوار صدها سال پابرجا باقی ماند، درست مثل پرده‌ای نامرئی که بین دو دنیا کشیده باشند، نمی‌شد آن را دید اما همه‌جا بود. دو طرف نه می‌توانستند همدیگر را ببینند، نه دستشان به‌هم می‌رسید. تا حدی که در آن زمان خیلی از موجودات به‌کل فراموش کرده بودند که اصلاً دنیای دیگری هم وجود دارد.

در این میان موجودات دیگری هم زندگی می‌کردند، موجودات جادویی به نام گابلین. اما در دنیای گابلین‌ها همه چیز تغییر کرده بود، جادو کم‌کم از بین می‌رفت و آن‌ها نمی‌دانستند باید چه کار کنند. تا اینکه بالاخره در سرزمین گابلین‌ها یک گابلین همزاد متولد شد، همزادها گونه‌های کمیاب گابلین بودند که می‌توانستند خودشان را شبیه موجودات دیگر کنند. یک گابلین تصمیم گرفت به سنتی که سال‌های دور رواج داشته عمل کند و بچه گابلین را بین انسان‌ها بگذارد و بچه انسان‌ها را بدزدد. زیرا می‌دانست با این کار می‌تواند نسل خودشان را نجات دهد. گابلین شبانه به خانه انسان‌ها می‌آید و به اتاقی می‌رود که پسربچه‌ای تازه متولد شده در گهواره‌اش خوابیده است. او کودک همزاد گابلین را با خودش دارد، تصمیم خود را گرفته است حتی وقتی می‌داند ممکن است رئیس قبیله او را بکشد. بالای گهواره کودک انسان می‌آید و کودک همزاد را درون گهواره می‌گذارد، در همن زمان صدای می‌شنود. گربه‌ای به داخل اتاق می‌آید، گابلین نفس راحتی می‌کشد و آماده می‌شود کودک انسان را بردارد اما اتفاق بدی می‌افتد. او به خاطر ندارد کدام بچه انسان است، چون کودک همزاد خودش را کاملا شبیه کودک انسان کرده است و دیگر از دندان‌های تیزش خبری نیست. او سعی می‌کند بچه‌ها را تکان دهد اما هردو شروع به گریه می‌کنند و صدای پای مادرشان در راهرو شنیده می‌شود. خیلی دیر شده، گابلین فرار می‌کند و مادر دو کودک دقیقا شبیه به هم می‌بیند. همه اهالی شهر روز بعد در خانه آن‌ها جمع می‌شوند اما مادر حاضر نمی‌شود کودکان را از خودش دور کند و تصمیم می‌گیرد هر دو را بزرگ کند. و این آغاز داستانی است که سرزمین جادو و آدمیان را دوباره به هم پیوند می‌دهد. 

خواندن کتاب مرداب فراموشی؛ جلد اول را به چه کسانی پیشنهاد می‌‌کنیم

این کتاب را به تمام نوجوانان علاقه‌مند به داستان‌های پر از جادو پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب مرداب فراموشی؛ جلد اول

شهر اندزبارو جامعه‌ای کوچک و سنتی بود و به‌زحمت می‌شد آن را تمدن نامید. جنگلی که مردم محلی به آن جنگل وحشی می‌گفتند، دورتادور شهر را گرفته بود. تنها راه ارتباطی اندزبارو با دیگر نقاط جهان، جاده‌ای پیچ‌درپیچ بود. اگر اسب سرحالی داشتید، می‌توانستید با یک سواری دوروزه از پایگاه نظامی کابز۷ بگذرید و به شهر بزرگ و شلوغ گلن‌ویل۸ برسید که شهری بسیار مدرن و امروزی بود. در گلن‌ویل، چراغ‌های گازی دیگر داشتند منسوخ می‌شدند و تیرهای چراغ‌برق خوش‌آب‌ورنگ جای آن‌ها را در خیابان‌ها می‌گرفتند. از آن‌سو، شهر آرام و خلوت اندزبارو حتی همان چراغ گازی را هم نداشت و شهروندانش عادت داشتند با غروب خورشید به خواب بروند و با طلوع آن بیدار شوند. در اندزبارو سادگی حاکم بود.

این شهر به کارگاه چوب‌بری و معدن زغال‌سنگش می‌بالید؛ باغ‌های سیبش چندان بزرگ نبودند اما اگر صادقانه نگاه می‌کردیم، تعداد گاوهایش کمی بیش از حد نیاز بود. وسط شهر ساختمانی آجری بود که در روزهای وسط هفته مدرسه بود، اما شنبه‌ها نقش سالن اجتماعات و یکشنبه‌ها نقش کلیسا را بازی می‌کرد. شهری بی‌آلایش که واژه‌هایی مثل فناوری و پیشرفت، برایش زیادی سنگین بودند.

همه می‌دانستند جنگل، لانهٔ هیولاهاست؛ غول‌های بزرگ و ترول‌ها و گابلین‌هایی که بچه‌های کوچولو و تپل‌مپل را در تاریکی شب می‌دزدیدند و برای همیشه با خود به جنگل می‌بردند. هر قهرمانی که شجاعت کافی داشت، می‌توانست وارد جنگل شود و مطمئن باشد که آنجا ماجراهای ناشناختهٔ خطرناکی انتظارش را می‌کشند. برای همین بود که مردم اندزبارو پایشان را به جنگل نمی‌گذاشتند. آن‌ها از آن دسته مردمی نبودند که دنبال دردسر بگردند؛ هرچند دردسر اغلب خوب می‌توانست آن‌ها را پیدا کند.

یک شب گرم تابستانی، دردسر از جنگل وحشی بیرون خزید و پاورچین‌پاورچین، همان‌طور که نفسش را در سینه حبس کرده بود، به‌طرف یکی از کلبه‌های اندزبارو رفت که در مرز جنگل قرار داشت. دردسر از پنجرهٔ پشتی به صدای کسانی که در کلبه بودند گوش داد و با حوصله منتظر ماند تا همه به خواب بروند، بعد هم وقتی مطمئن شد کسی او را نمی‌بیند، دست‌به‌کار شد.

کال، مسیر کنار دیوار پشتی را با قدم‌های آهسته طی کرد. بقچهٔ باارزشش را به سینه فشرد و از این سایه به آن سایه حرکت کرد. نیتش تقریباً خیر بود؛ دست‌کم طبق استانداردهای گابلینی این‌طور بود. گوش‌های تیزش را به‌سمت کوچک‌ترین صداها می‌چرخاند و دندان‌های تیزش را از شدت اضطراب به‌هم می‌سایید.

♡عاشق کتاب♡
۱۴۰۰/۰۷/۰۶

سلاااااام طاقچه جونم💗 ازت ممنونم که این کتاب رو تو طاقچه بینهایت قرار دادی😙😙

گمشده در دنیای کتاب ها :(
۱۴۰۲/۰۸/۲۱

جادو در جنگل وحشی رو به نابودی است. خیلی از موجودات جادویی جنگل را ترک کرده اند و آن هایی که باقی مانده اند، روز به روز ضعیف تر می شوند. اما در اوج نا امیدی، اتفاق نادری در قبیله

- بیشتر
BANU
۱۴۰۲/۰۱/۲۴

بیشتر اتفاق هاش قابل پیشبینی بود مخصوصا اینکه کدوم یکی همزاده!بنظرم مناسب سنین۱۲تا۱۵ساله اگه کسی که سنش بیشتره بخونتش بهش حس ابکی بودن دست میده مثل من! برای این خریدمش که مقدمه جذابی داشت ولی روند داستانش برای منی که

- بیشتر
A
۱۴۰۱/۰۵/۱۰

اول از همه اینکه خیلی تعجب کردم که دیدم این کتاب از پرتقاله. احتمالا از اولین هاشه. نسبتا کتاب خوبی بود ولی نویسنده اطلاعات زیادی از افسانه ها نداشت

کاربر ۱۹۴۸۴۴۴
۱۴۰۱/۰۵/۰۵

کتاب خوبی بود کاش جلد دومش هم بود.

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱٫۶ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۳۶ صفحه

حجم

۱٫۶ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۳۶ صفحه

قیمت:
۳۴,۴۰۰
تومان