کتاب سید آسایشگاه ۱۵: خاطرات اسیر آزادشدۀ ایرانی سید جمال ستارهدان
۴٫۸
(۴)
خواندن نظراتمعرفی کتاب سید آسایشگاه ۱۵: خاطرات اسیر آزادشدۀ ایرانی سید جمال ستارهدان
ساسان ناطق( -1354)، نویسنده است و در این کتاب، خاطرات اسیر آزادشدۀ ایرانی سید جمال ستارهدان( -1346) را گردآوری کرده است.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
«تردد زیادی در جاده دیده نمیشد. گاهی خودرویی نظامی از روبهرو میآمد و میگذشت. پس از حدود دو ساعت، به یکی از مقرهایشان رسیدیم. آنجا چند اسیر دیگر به ما اضافه شد. یکی از سربازها گفت هرچی داریم بدهیم. چیزی همراه نداشتم. بچهها ساعت و پولهایشان را دادند. دوباره راه افتادیم. هوا تاریک شده بود و از دور چراغی دیده میشد.
وقتی رسیدیم، فهمیدم آنجا یکی از اردوگاههایشان است. یکی از دو سرباز جلو در برای رانندۀ آیفا دست بلند کرد. چیزی بینشان رد و بدل شد. در را باز کردند و وارد محوطه شدیم. ما را از پشت آیفا پایین آوردند. یکی از سربازها با عصبانیت جیبهایمان را گشت. پوتین و فانوسقهمان را گرفتند. وقتی بازرسی بدنی میشدم، نگاهم را در اطراف چرخاندم. حدود نه آسایشگاه سولهمانند در آنجا دیده میشد. به نظر میرسید آنجا قبلاً پادگان آموزشی بوده و عراقیها از آن برای نگهداری موقت اسرا استفاده میکنند. سربازی که جیبهایمان را گشته بود ما را تا جلو یکی از آسایشگاهها برد. دستهایمان را باز کرد و به داخل هل داد.
حدود صد و پنجاه نفر از رزمندههای ایرانی آن تو بودند. چند نفر از بچههای گردانمان را بینشان دیدم. تعدادی از اسرا زخمی بودند. حالشان خوب نبود و دراز کشیده بودند. چند نفری را هم بین راه مار نیش زده بود و دست و پایشان باد کرده بود. آسایشگاه حدود هشت متر در چهار متر بود. جا خیلی کم بود. هوا خفه بود. بویی بد و تند از ته آسایشگاه به مشامم خورد. جلو که رفتم، دیدم گوشۀ آسایشگاه ادرار کردهاند و بو از آنجاست. سر جایم تیمم کردم و خواستم نماز مغرب و عشا را بخوانم. یکی از اسرا گفت: «اخوی، اگر ببینن، میکشنت!»
ساعتَ ۱:۲۵ شب به وقت بغداد: خاطرات اسیر آزاد شده ایرانی عادل خانی
اسماعیل امامی
اردیبهشتی دیگر؛ خاطرات فرار عبدالمجید خزائی از زندان سلیمانیه عراقمهناز فتاحی
زندانی فاو؛ خاطرات گروهبان دوم عراقی عماد جبار زعلان الکنعانیعماد جبار زعلان کنعانی
۱۳۳ نفر آخر: خاطرات اسیر آزادشده ایرانی شریف صابریمحسن سنچولی پردل
بادهای برفی؛ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺳﺮﻭﺍﻥ ﻋﺮﺍقی ﺍﺣﻤﺪ ﻏﺎﻧﻢ ﺍﻟﺮبیعیمحمد نبی ابراهیمی
عبور از آخرین خاکریز (خاطرات اسیر عراقی دکتر احمد عبدالرحمن)احمد عبدالرحمن
توفان سرخ؛ خاطرات سرهنگ عراقی عبدالعظیم الشکرچیعبدالعظیم الشکرچی
یکی از این روزها به بلوغ رسیدممحمود نجیمی
وری وقت جنگه؛ خاطرات شفاهی اکبر کمالیسیدقاسم یاحسینی
اولین روزهای مقاومتمرتضی قاضی
بازمانده: خاطرات نورمحمد کلبادینژادسید ولی هاشمی
چه کسی قشقرهها را میکشد؟حجت شاهمحمدی
حاجی بصیر؛ سردار شهید حاج حسین بصیر (قصه ی فرماندهان ۲۶)امیرحسین انبارداران
زندان الرشید؛ خاطرات رئیس ستاد سپاه ششم نیروی زمینی سپاه سردار علی اصغر گرجی زادهمحمدمهدی بهداروند
رملهای تشنهجعفر ربیعی
من یک هُمافر بودمعلیاصغر فولادیمهر
روزگاران: کتاب اسارتلیلا قلیپوراسکویی
بچههای کوهستان (خاطرات سیدرضا موسوی)احمد دهقان
اشغال و مدالصبار فلاح اللامی
اسارت به روایت رستم خرمدینافضل قائمیکاشانی
سیزده ... پنجاه و هفت
ساسان ناطق
به سختی پولاد به نرمی لبخند؛ روایتی داستانی از زندگی شهید اسدالله لاجوردی (قهرمانان انقلاب ۱۶)ساسان ناطق
اروند ما را با خود می بردساسان ناطق
آسمان مال من بود؛ خاطرات سرهنگ خلبان صمدعلی بالازادهساسان ناطق
اعترافات کاتب کشته شدهساسان ناطق
سربازان نیار؛ خاطرات کلامالله اکبرزادهساسان ناطق
تلگرافچی پنج ستاره؛ خاطرات ستوانیار مخابرات صابر قرهداغلوساسان ناطق
آوازهای نخواندهمحمود امینپور
خاکریزهای دورهگرد: خاطرات علی لطفیساسان ناطق
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه
قیمت:
۶۴,۰۰۰
۳۲,۰۰۰۵۰%
تومان
نظرات کاربران
داستان ساده ای از یک سرباز اردبیلی که در اواخر جنگ اسیر شده، شاید خیلی مهیج نباشه ولی نکات شیرینی و جذابی داره از دوران اسارت در بازداشتگاهی در تکریت، بخصوص از دوگانگی برخورد عراقی ها،