دانلود و خرید کتاب تکریت با طعم پنج پنج محمد علی‌زاده
تصویر جلد کتاب تکریت با طعم پنج پنج

کتاب تکریت با طعم پنج پنج

دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۳از ۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب تکریت با طعم پنج پنج

کتاب تکریت با طعم پنج پنج نوشته محمد علی زاده، خاطرات شفاهی امین علی پور، یکی از رزمندگان دوران دفاع مقدس است که در انتشارات نکوآفرین و به سفارش حوزه هنری گیلان منتشر شده است.

درباره کتاب تکریت با طعم پنج پنج

امین علی پور، مسئول مخابرات گروهان یکم از تیپ یکم لشکر ۵۸ ذوالفقار بود. او یکی از رزمندگان شجاعی بود که در دوران دفاع مقدس، دلاورانه جلوی دشمنان ایستادگی کرد و هرگز حاضر نشد که سر فرود بیاورد.

تکریت با طعم پنج پنج، خاطرات او از دوران دفاع مقدس است. در این کتاب از روزهایی می‌خوانیم که عراق موفق به پیشروی در خاک ایران شده بود و توانسته بود عده زیادی را به شهادت برساند و عده دیگری را اسیر کند. امین علی پور هم یکی از کسانی بود که ناچار به اسارت تن‌ درداد. بخشی از سختی‌ها، ناملایمات و دردهایی که در اردوگاه‌های عراق بر اسرا رفته است، در این کتاب بازگفته شده‌اند. 

همچنین این کتاب، دفترچه خاطراتی است که خط به خط آن، نشان شرافت و شجاعت و اصالت را با خود دارد. خاطراتی که از اسرایی می‌گوید که در پاسداری از عزت و شرفشان کم نگذاشتند، شکنجه را به جان خریدند و سر تعظیم فرود نیاوردند.

کتاب تکریت با طعم پنج پنج را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

تکریت با طعم پنج پنج را به تمام دوست‌داران خاطرات رزمندگان و شهدا و علاقه‌مندان به خاطرات دوران دفاع مقدس پیشنهاد می‌کنیم. 

بخشی از کتاب تکریت با طعم پنج پنج

 شب اول با باقیماندە جیرە آب و نانمان حرکت را شروع کردیم. باید به سمت مقر تیپ یکم می‌رفتیم. بعد از حدود چهارساعت پیاده‌روی، نزدیک حمام صحرایی تیپ، در یک مرداب کوچک که با انبوهی از نی‌های بلند پوشیده شده بود پناه گرفتیم. همه خسته بودیم و هوا هم رو به روشنی می‌رفت. حدود ساعت ۸ صبح صداهایی از اطراف به گوشم رسید. ده دقیقه هم طول نکشید که دیدم دسته‌های سربازان از همه طرف به سمت مقر تیپ در حال پیاده‌روی هستند. از قیافه‌هایشان پیدا بود که سرگردان و خسته‌اند. وقتی ما را دیدند، شروع کردند به نالیدن و حرف زدن. از همان لحظه فهمیدم که عراق در سراسر منطقه پیشروی کرده و اکثر خطوط شکسته شده، خصوصا خطوط تیپ یکم و تیپ دوم لشکر ۵۸ ذوالفقار. 

حدود ساعت ۹ صبح سر و کلە جنگنده‌های عراقی پیدا شد. به جای بمباران برگه‌هایی پخش می‌کردند که رویشان به فارسی نوشته بود: ما با شما کاری نداریم، مقاومت نکنید تا کسی کشته نشود، تسلیم بشوید تا آسیبی به شما نرسد، شما برادرهای ما هستید. 

تا آن لحظه هرچه می‌شنیدم یا می‌دیدم باورم نمی‌شد، اما بعد از دیدن آن برگه‌ها قبول کردم که واقعا در مخمصه افتاده‌ایم. عراقی که آن ماه‌ها حتی قدرت نداشت پنج متر از خاک ما را بگیرد، یا حتی توانایی پس گرفتن خاک خودش را هم نداشت، چطور به آن راحتی جلو آمده و پیشروی کرده بود؟ 

مدام برگە توی دستم را می‌خواندم و به این فکر میکردم که چطور بعد از آتش بس عراق حمله کرده؟ چرا به ما خبری نداده بودند؟ تا غروب داخل آن نیزار ماندیم و حدود ساعت ۶ غروب حرکت کردیم. هنوز صدمتر هم از نیزار بیرون نرفته بودیم که صدای شلیک گلوله بلند شد. خوابیدیم روی زمین. تیراندازی از روبه‌رو بود. بچه‌ها با فاصله از هم پناه گرفتند تا با اندک مهماتی که داشتیم به تیراندازیشان جواب بدهیم. شدت تیراندازی روی گروه اول بیشتر بود و از پنج نفر، چهار نفرشان شهید شدند. 

امکان عقب آوردن شهدا نبود، چون بین ما و آنها حدود سی متر فاصله بود و تیراندازی قطع نمی‌شد؛ اما مجروحین گروه‌های دیگر را کشیدیم عقب و مسیر حرکت را عوض کردیم. درگیری بین بچه‌ها فاصله انداخت و تعدادی از بچه‌ها سراسیمه از مسیر دیگری فرار کردند. بعد از نیم ساعت، تیراندازی از سمت دشمن قطع شد. از بیست نفر، فقط شش نفر به همراه دو مجروح مانده بودیم. امیدوار بودم بقیه بچه‌ها که فرار کرده بودند سالم باشند. فکرم چندپاره شده بود. اگر عراقی‌ها از سمت مقر تیپ به ما شلیک می‌کردند، یعنی قبل از ما به آنجا رسیده بودند و دور خورده بودیم. پس داشتیم به کجا عقب نشینی میکردیم؟ یعنی همزمان به این فکر می‌کردیم که به کدام سمت برویم و در همان لحظه مطمئن بودم جلو رویمان و پشت سرمان هم عراقی‌ها هستند.

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲٫۶ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۱۶ صفحه

حجم

۲٫۶ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۱۶ صفحه

قیمت:
۱۰,۸۰۰
تومان