ویکتور هوگو
ویکتور هوگو کیست
ویکتور هوگو، با نام کامل ویکتور ماری هوگو، نویسنده و شاعر مشهور فرانسوی است که در ایران و جهان به دلیل خلق آثار ارزشمندی مانند بینوایان و گوژپشت نتردام شناخته میشود. کتابهایی که در فهرست کتابهای برتر جهان قرار گرفتهاند، بارها و بارها مورد اقتباسهای تلویزیونی، سینمایی، تئاتری و انیمشینی قرار گرفتند و آینه تمامنمای جامعه فرانسه در آن روزگارند. او در زادگاهش، فرانسه، برای شعرهایی که سروده است و نیز فعالیتهایی که انجام داده است، لقب قهرمان ملی دارد.
بیوگرافی ویکتور هوگو
ویکتور هوگو ۲۶ فوریه ۱۸۰۲ در فرانسه به دنیا آمد. پدرش کاپیتان ژوزف لئوپولد سیژیسبو هوگو و مادرش سوفی فرانسواز تربوشه بود. پدر بعدا ژنرال شد. مادر که از دوستداران شاه و از پیروان متعصب آزادی به روش ولتر، نویسنده و فیلسوف عصر روشنگری بود، روی ویکتور نفوذ زیادی داشت. این نفوذ تا جایی بود که پدر، تنها بعد از مرگ مادر توانست رابطه نزدیکی با فرزندش برقرار کند و تحسین و علاقه او را به خود برانگیزد. هوگو کودکی را در کشورهای مختلفی سپری کرد. در کالج نجیبزادگان اسپانیا درس خواند و در فرانسه، معلم خصوصی داشت. در سال ۱۸۱۴ وارد پانسیون کوردیه شد و تحصیلات مقدماتیاش را در همانجا خواند. در همان دوران بود که با آثار نویسندگان، فیلسوفان و شاعران همعصرش مانند شاتو بریان، آشنا شد. او نوشتن و سرودن شعر را نیز در همان دوران آغاز کرد.
هوگو در سال ۱۸۲۲ با آدل فوشه ازدواج کرد. دختری که از کودکی دوست او بود و روابط خانوادگی میان دو خانواده فوشه و هوگو نیز خوب بود. با این حال مادر ویکتور هوگو راضی به این ازدواج نبود. پدر آدل نیز هرچند ویکتور را دوست داشت و از موفقیت او در مسیر ادبیات شادمان بود، نگرانی خاصی داشت. او نگران بود که مادر ویکتور، دختر او را مناسب نداند. با این حال مخالفت دو خانواده راه به جایی نبرد. رابطه عاشقانه میان آدل و ویکتور شکل گرفت، نامههای عاشقانه با امضای همسر تو، میانشان رد و بدل شد و بالاخره کارشان به ازدواج کشید. حاصل این ازدواج سه پسر و دو دختر بود. اما سرنوشت برای دو دختر، چندان چیز درخشانی رقم نزده بود. دختر بزرگ او، لئوپولدین به همراه همسر و فرزندی که در شکمش داشت، در رودخانه سن غرق شد و دختر کوچکترش، آدل نیز به دلیل عشق نافرجامی که داشت، به یک بیماری روحی روانی گرفتار شد. مادر دخترها نیز، البته نه به شعر علاقه داشت و نه از زیرکی خاصی بهره برده بود. او زیبا بود، اما شاید ناتوانیاش در قوه تشخیص سبب شد تا نتواند چندان پیشرفتی کند. در نهایت نیز او با یکی از شاگردان همسرش، به او خیانت کرد.
آثار ویکتور هوگو
آثار ویکتور هوگو را میتوان از دو نظر دستهبندی کرد. یک دستهبندی به انواع آن تعلق میگیرد و شامل اشعار، رمانها و داستانها، نمایشنامهنامهها و مجموعه نامهها، خاطرات، نقدها و مقالات ادبی و سیاسی میشود. دسته دیگر، تقسیمبندی از نظر زمانی است که آثار آغاز جوانی او و همچنین آثاری را در بر میگیرد که در دوران رمانتیسیسم نوشته شده است. جنبش رمانتیسیسم یک جنبش هنری، ادبی و فکری بود و شکلگیری آن تا حد بسیار زیادی واکنش به انقلاب صنعتی بود. ویکتور هوگو با نوشتن مقدمهای بر کتابش درام کرامول، رمانتیسیسم در ادبیات را بنیان نهاد. این مقدمه را که خود نیز به کتابی ارزشمند بدل شده است، باید مرامنامه مکتب رمانتیسیسم دانست. اما آثار هوگو:
کتاب بینوایان یک رمان تاریخی فرانسوی است که در سال ۱۸۶۲ منتشر شد و از بزرگترین آثار قرن نوزدهم به شمار میآید؛ این رمان هرچند داستان زندگی ژان والژان، کوزت و ماریوس را بیان میکند، اما در مبارزه با بیعدالتی نوشته شده است، از فقر و فلاکت مردم سخن میگوید و فساد ریشهدار حکومتی را نیز نقد میکند. در این داستان، شخصیتهای زیادی وارد میشوند و زندگی آنها در داستان با شورش پاریس در ژوئن ۱۸۱۵ آغاز میشود و تا سال ۱۸۳۲، زمانی که این شورشها به نتیجه رسید، ادامه پیدا میکند.
شاید گشتن به دنبال ریشههای این کتاب و همچنین نوشتن اولین تاملات و افکار درباره بخش معیوب جامعه بد نباشد. اگر این جستجو را ادامه دهیم به داستان کلود ولگرد میرسیم که در سال ۱۸۳۴ منتشر شد. این ماجرا نیز از مردی میگوید که مانند ژان والژان از زور گرسنگی دست به دزدی میزند اما بعد از دستگیری در زندان میماند و همین ماندن در زندان، او را با بیعدالتی و زوایای تاریک قوانین مجازات فرانسه آشنا کرد.
ویکتور هوگو در سال ۱۸۳۱ میلادی کتاب گوژپشت نوتردام را منتشر کرد. اما این اثر، به لحاظ ادبی، جایگاهی بعد از بینوایان دارد. نوشتن این اثر باعث هرچه بیشتر شناخته شدن کلیسای نوتردام شد. جالب اینجاست که هوگو نیز با نوشتن این کتاب دوست داشت از ارزشهای معماری گوتیگ صحبت کند؛ یکی از سبکهای معماری که همواره در خدمت کلیسا بوده است.
آخرین روزهای یک محکوم به اعدام، اثری دیگر از هوگو است که در سال ۱۸۲۹ منتشر شد. ویکتور هوگو همیشه از دیدن گیوتین و از اینکه میدید هنوز از مجازات اعدام در جامعه استفاده میشود خشمگین بود و این خشم را با نوشتن این رمان کوتاه نشان داد. او در سال ۱۸۶۹ کتابی به نام مردی که میخندد منتشر کرد. این داستان بسیار غمانگیز است و سرنوشت کودکی را روایت میکند که در کودکی از خانوادهاش جدا میشود و بعدها به دست خریداران بچه میافتد. آنچه درباره این کودک اهمیت دارد، ظاهرش است. زخمی که روی صورتش دارد و سبب شده تا صورتش طوری به نظر برسد، گویی همیشه در حال خندیدن است. اگر این لبخند تلخ، شما را به یاد شخصیت جوکر، در سری کتابهای کمیک بتمن انداخت، باید بدانید که جوکر و البته حالت چهره او را میتوان اقتباسی از این شخصیت دانست.
از ویکتور هوگو اشعار زیادی نیز به جا مانده است، یکی از اینها دفترها، شرقیها نام دارد که در سال ۱۸۲۹ و در بیست و هفت سالگی او منتشر شد و البته که قدرت و توانایی او را در سرودن اشعار قوی نشان داد. دیگری دفتر شعری است به نام هنر پدربزرگ بودن که در سال ۱۸۷۷ منتشر شد و درباره روابط خانوادگی و همچنین عشقی سروده شده است که ویکتور هوگو از دو نوه پسری خود، ژان و ژرژ دریافت میکرد. این کتاب صد سال بعد از انتشار به زبان فرانسوی، به انگلیسی ترجمه و منتشر شد.
ویکتور هوگو نویسندهای بود که زبان فرانسوی را به خوبی میدانست و از آن برای نکوهش بیعدالتی، نقد دولت و فساد حاکم بر دستگاههای دولتی و همچنین کمک به بهبود شرایط مردم کمک میگرفت. همین نوشتنها سبب شد تا همواره مورد خشم سران حکومت باشد. او در سال ۱۸۵۱ به بروکسل رفت و بعد به جزیره گرزی و جزیره گریزین تبعید شد. اما او همچنان از نوشتن دست نکشید تا جایی که انتشار آثارش در فرانسه ممنوع شد. ناپلئون سوم در سال ۱۸۵۹ همه تبعیدیها را بخشید اما او به کشورش بازنگشت زیرا بازگشت را به معنای ممنوعیت نوشتن در نقد حکومت میدانست. در نهایت او بعد از سرنگونی ناپلئون سوم، در سال ۱۸۷۰ به کشورش بازگشت و به عنوان یک قهرمان ملی شناخته شد.
ویکتور هوگو در طول دوران عمر خود مدتی در عضویت فرهنگستان فرانسه بود و در همان جوانی نیز دو جایزه از وزارت آموزش و پرورش دریافت کرده بود. در فوریه سال ۱۸۸۱ به مناسبت هشتادسالگی او، مراسم برزگداشتی برایش ترتیب دادند و بزرگترین رژه در تاریخ فرانسه را به افتخار او برگزار کردند. ویکتور هوگو در ۲۲ می ۱۸۸۵ از دنیا رفت. درگذشت او به عنوان یک سوگ ملی شناخته شد و همین موضوع سبب شد تا بیش از دومیلیون نفر در مراسم خاکسپاری او حضور پیدا کنند. آرامگاه او در پانتئون فرانسه قرار دارد.