کتاب گوژپشت نتردام
معرفی کتاب گوژپشت نتردام
کتاب گوژپشت نتردام نوشتهٔ بینظیر ویکتور هوگو و ترجمهٔ جواد محیی است. این اثر خارقالعاده توسط انتشارات آتیسا منتشر شده است. این کتاب دربارهٔ داستان عشق و زندگی یک گوژپشت و یک دختر کولی است. این کتاب برجسته از آثار مهم ادبیات کلاسیک به شمار میرود.
درباره کتاب گوژپشت نتردام
کتاب گوژپشت نتردام روایتگر دختری کولی، جوان و زیبا به نام اسمرالدا در پاریس قرن پانزدهم است. کلود فرولو، رئیس کلیسای نوتردام پاریس در نهان عاشق اسمرالدا شدهاست، او سعی میکند با کمک کازیمودو، ناقوسزن گوژپشت و بدشکل نتردام اسمرالدا را برباید، ولی با دخالت کاپیتان فوبوس دوشاتوپر ناکام میماند و کازیمودو دستگیر میشود. کازیمودو را در میدان اعدام با شلاق مجازات میکنند و تنها اسمرالدا که قلبی مهربان دارد به او کمک میکند.
کتاب گوژپشت نتردام در حال حاضر از آثار برجستۀ جهان در سبک رمانتیک است و توسط نویسنده، شاعر و نمایشنامه نویس برجستۀ فرانسوی نگاشته شده که صاحب آثار ارزشمندی چون بینوایان و مردی که می خندد، است.
ویکتور هوگو شاعر و رماننویس فرانسوی بود که بیشتر به خاطر شعر و رمانهایش از جمله گوژپشت نُتردام و بینوایان شهرت دارد. او به یکی از مهمترین شاعران، رماننویسان و نمایشنامهنویسهای رمانتیک فرانسوی در زمان خود تبدیل شد که هنگام زندگی در پاریس، بروکس و جزایر مانش مجموعهای عظیم از آثار خودش را گردآوری کرد. ویکتور ماری هوگو در 26 فوریه سال 1802 در بزانسون فرانسه به دنیا آمد.
خواندن کتاب گوژپشت نتردام را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات کلاسیک جهان، آثار ویکتور هوگو و همچنین رمانهای فرانسوی و عاشقانه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب
سکوت عمیقی همه جا را فرا گرفت. گردنها کشیده، دهانها باز و نگاهها به میز مرمرین بزرگ دوخته شد. ولی چیزی به میان نیامد. چهار قراول نائبالحکومه به مانند چهار مجسمه راست و بیحرکت سر جای خود بودند. نگاهها به سوی جایگاه مخصوص فرستادگان فلاندر دوخته شد. هنوز هم دربسته و جایگاه خالی بود. تماشاگران از صبح زود منتظر سه چیز بودند: ظهر شود و فرستاده فلاندر در جایگاه حاضر شده و نمایش شروع گردد.
از این سه انتظار فقط یکی برآورده شد و تنها ساعت بزرگ دوازده ضربه نواخته بود.
ضربت شکنندهای بود. یک، دو، سه، پنج دقیقه بالاخره یک ربع ساعت دیگر منتظر ماندند ولی کسی نیامد، جایگاه مخصوص خالی بود. از نمایش هم خبری نبود. خشم و کین جای ناشکیبایی را گرفت.
پچ پچ در گرفت. سخنان خشمآلودی بین حاضرین رد و بدل میشد. عدهای زیر لب میگفتند:
نمایش، نمایش را شروع کنید! خونها به جوش میآمد. غرش دور دست طوفان از بالای سر
مردم به گوش میرسید. نخستین برق طوفان از «ژان دومولن» جستن گرفت. جوانک شیطان
که چون ماری به دو سر ستون چنبر زده بود با تمام نیرو و نفسی که در سینه داشت فریاد برآورد:
- نمایش را شروع کنید. فرستاده فلاندر به جهنم.
حضار کف زدند. آنگاه همه یک صدا فریاد برآوردند:
- نمایش را شروع کنید. فرستاده فلاندر به درک!
دانشجو به سخن خود ادامه داد:
- هم اکنون باید نمایش را شروع کنید وگرنه نائبالحکومه را به عنوان اجرای نمایش اخلاقی به دار خواهیم آویخت...
حجم
۲٫۷ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۴۳۲ صفحه
حجم
۲٫۷ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۴۳۲ صفحه