دانلود و خرید کتاب صوتی دعبل و زلفا
معرفی کتاب صوتی دعبل و زلفا
کتاب صوتی دعبل و زلفا، داستانی عاشقانه از حجتالاسلام والمسلمین، مظفر سالاری، است. این کتاب رمانی عاشقانه و جذاب از زندگی دعبل خزاعی شاعر اهل بیت (ع) است که سفری جذاب را به دنیای تاریخی زمان زندگی امامان هفتم و هشتم برای مخاطبانش ترتیب میدهد.
این کتاب در سال ۱۳۹۸ موفق شد تا عنوان برگزیده جشنواره میراث مکتوب رضوی را از آن خود کند. نسخه صوتی این داستان را با صدای جمعی از گویندگان توانای کشور میشنوید.
درباره کتاب صوتی دعبل و زلفا
مظفر سالاری در کتاب صوتی دعبل و زلفا داستان عاشقانه زندگی دعبل خزاعی شاعر اهل بیت (ع) و عشقش به همسرش، زلفا را روایت میکند. این داستان در کنار روایت عاشقانهاش، روایتهای تاریخی هم دارد. نویسنده تمام تلاش خود را کرده است تا حوادث کتابش را بر اساس دادهها و مستندات تاریخی بنویسد و به این ترتیب جوانان را با دوران زندگی امامان هفتم و هشتم، نوع زندگی آنان و سختیهای مسیرشان آشنا کند.
یکی از جذابترین قسمتهای این داستان، حضور در زندان هارونالرشید و اتاقی است که امام معصوم شیعیان در آن محبوس بوده است. این لحظات کتاب به زندگی امام موسی بن جعفر(ع) و فرزندشان علی بن موسی الرضا(ع) میرسد و مامنی است برای تمام عاشقان امامان که حسرت یک لحظه دیدار را میکشند.
کتاب صوتی دعبل و زلفا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
کتاب صوتی دعبل و زلفا ترکیبی هنرمندانه از داستانی عاشقانه و تاریخی است که از زندگی اهل بیت علیهم السلام و شاعر مدیحه سرای و جسور آن دوران روایت میشود. بنابراین، شنیدنش برای تمام علاقهمندان به تاریخ اسلام و داستانهای عاشقانه تاریخی جذاب است. اگر از عاشقان اهل بیت پیامبر (ص) هستید، از شنیدن این کتاب جذاب لذت خواهید برد.
بخشی از کتاب صوتی دعبل و زلفا
دختر با چابکی درون خمره ای گلی که خالی بود پرید. در آن لحظه که میخواست درون خمره بنشیند، چرخید و دعبل را کنار جعبه های هلو و انار دید. او را شناخت و تعجب کرد که در آن موقعیت می بیندش. صدای سم اسبی شنیده شد. در خمره پنهان شد و میوه فروش سبد انجیر را روی خمره گذاشت.
دعبل بزرگترین خربزه را خرید. تا دو حمال، بار شتر را بر پشت اسبش بگذارند و ببندند، خربزه را به دهها باریکه برید و بین بچهها و دخترکان تقسیم کرد. دست، کاسه کرد و تخمههای خربزه را به اسبش خوراند. به خودش چیزی نرسید.
سکهای به حمالها و چند سکه به کاروانسالار داد و از ابنسیار و دو سه همسفر دیگر خداحافظی کرد. ابنسیار گفت: امیدوارم تو به زودی ندیم هارون شوی و من، طبیب مخصوص او!
نگهبانها دختران و زنان اسیر را کنار صدها طاقه پارچه و خمرههای گلین جمع کرده بودند. با تکان دادن تازیانههای حلقه شده، مجبورشان میکردند که فشردهتر بنشینند و از جلو چشم دور نشوند. دلش میخواست برود و خبری از او بگیرد. باز پا روی خواهش دل گذاشت و به سوی خروجی کاروانسرا بهراه افتاد.
- گیرم که بخواهند او را چون کنیزی بفروشند، تو پولت کجا بود که بتوانی چنین ماهرویی را بخری؟ اگر ده کیسه دینار هم داشتی، از پس خریداران ثروتمندی برنمیآمدی که برای اینگونه دختران ماهرو، دندان تیز کردهاند و دستوپا میشکنند.
***
دعبل رفت تا کنار زلفا بنشیند.زلفا برایش جا باز کرد.دعبل که نشست هر دو سرهایشان را به هم تکیه دادند و دیگر حرفی نزدند. طبیب(ابن سیار) در باغ قدم میزد.یکی زمزمه ای داشت و گریه می کرد.دعبل آنجا بود.چشمانش قرمز بود.ابن سیار را که دید با دستار اشک خود را پاک کرد و گفت:کار از شیدایی گذشت و به شوریدگی رسید.دلم آتش است طبیب! چه مرهمی برای دل ریش ریش داری؟ طبیبم (زلفا) بیمار است.
زمان
۱۲ ساعت و ۴ دقیقه
حجم
۶۶۳٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۱۲ ساعت و ۴ دقیقه
حجم
۶۶۳٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
سلام موضوع کتاب و محتوای جالب بود متن شیرین و روان بود تنوع شخصیت های کتاب صوتی جالب بود تا حالا همچین کتاب صوتی گوش نکرده بودم ولی یکم برای بعضی شخصیت ها صدا مناسب نبود ولی درکل خوب بود
رمان جذاب و عاشقانه ای بود و البته که نکات خوبی درخصوص ولایت مداری داشت.
عااااااالی ب من به چند نفر هم هدیه دادم
کتاب داستان خیلی جذابی داشت گویندگی ها عالی بود و کاملا حس منتقل میشد.آفرین به قلم نویسنده
داستان در مورد دعبل خزاعی شاعر جوانمرد و آزاده بود که از نظر روحی استقلال داشت،من متن کتاب و گویندگی را بسیار دوست داشتم و فضای کتاب و داستان فضای شیرین و دلچسبی داشت دانستن این نکته که نویسنده سعی
😍
بسیار زیبا بود
نسخه ی چاپی این کتاب فوق العاده ای و من پیشنهاد میکنم حتما تهیه اش کنید، ادبیاتِ سنگینی داره ولی در عین حال جذابه.
زیبا و بینظیر واقعا.
یک داستان واقعی که نگارش زیبا و جذابی داشت.