دانلود و خرید کتاب صوتی اولین تماس تلفنی از بهشت
معرفی کتاب صوتی اولین تماس تلفنی از بهشت
کتاب صوتی اولین تماس تلفنی از بهشت، نوشته میچ آلبوم با ترجمه آرتمیس مسعودی و صدای امید تقوی منتشر شده است. میچ آلبوم در بین ایرانیها با کتاب سهشنبهها با موری مشهور است. کتاب صوتی اولین تماس تلفنی از بهشت داستان شهری است که با ارواح درون بهشت، ارتباط دارد.
درباره کتاب اولین تماس تلفنی از بهشت
میدانید گاهی ممکن است از دنیای مردگان با شما تماس بگیرند؟ آیا این اتفاق را باور میکنید؟
شهر کوچک کولدواتِر، ناگهان مشهور میشود. یک روز تلفن زنگ میخورد و کسی که آن طرف خط است ادعا میکند از بهشت تماس گرفته است. هرکسی میخواهد با یکی از عزیزانش صحبت کند. یکی میخواهد با خواهرش حرف بزند، دیگری میخواهد مادرش را پیدا کند. هرچند در این میان کسانی هم هستند که این معجزه را باور ندارند. مثل پیرمردی که انتظار دارد همسر مردهاش زنگ بزند اما خبری نمیشود.
شهر ناگهان پر از جمعیت میشود و همه میآیند تا این معجزه را ببینند. اما آیا تمام این اتفاقات معجزه است؟
شنیدن کتاب اولین تماس تلفنی از بهشت را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
کتاب اولین تماس تلفنی از بهشت برای تمام کسانی که به آثار میچ آلبوم علاقه دارند، کتابی شنیدنی و جذاب است. اگر به داستانهای جادویی، پر از رمز و راز و معجزه علاقه دارید، کتاب صوتی اولین تماس تلفنی از بهشت را بشنوید.
درباره میچ آلبوم
میچ دیوید آلبوم ۲۳ می سال ۱۹۵۸ در نیوجرسی آمریکا به دنیا آمد. او نویسنده آمریکایی و روزنامهنگار، فیلمنامهنویس، نمایشنامه نویس، مجری رادیو و تلویزیون و نوازنده است. کتابهای میچ آلبوم بیش از ۳۵ میلیون نسخه در سراسر جهان فروخته شدهاند. میچ آلبوم را البته به خاطر داستانهای الهام بخشش میشناسند. از آثار معروف او که به زبان فارسی ترجمه شده و از استقبال خوبی هم برخوردار شده، میتوان به در بهشت پنج نفر منتظر شما هستند، نفر بعدی که در بهشت ملاقات می کنید، سه شنبهها با موری و به اولین تماس تلفنی از بهشت اشاره کرد. میچ آلبوم در حال حاضر به همراه همسر خود جینین سابینو در شهر دیترویت ایالت میشیگان زندگی میکند.
بخشی از کتاب اولین تماس تلفنی از بهشت
هوا سرد و مهآلود بود و باران میبارید. برای کلدواتر، شهر کوچکی که از نظر جغرافیایی در شمال کانادا واقع شده بود و تنها چند مایل با دریاچه میشیگان فاصله داشت، چنین هوایی در ماه سپتامبر چیز غریبی نبود.
با وجود سردی هوا، سالیوان هاردینگ داشت پیاده راه میرفت. میتوانست ماشین پدرش را امانت بگیرد اما بعد از نه ماه حبس، ترجیح میداد در هوای آزاد باشد. یک کلاه بافتنی بر سر و یک کاپشن جیر قدیمی بر تن داشت. از جلوی دبیرستانی که بیست سال پیش در آن درس خوانده بود، گذشت و بعد از کنار چوب فروشیای که زمستان پارسال تعطیل شده بود. از کنار فروشگاه تله و طناب و قرقره که قایقهای پارویی اجارهایاش مانند صدف در یک جا روی هم چیده شده بودند و پمپ بنزین که در آن یک مشتری به دیوار تکیه داده بود و داشت ناخنهایش را وارسی میکرد، هم گذشت. با خودش گفت: «زادگاهم.»
وقتی به مقصد رسید، کفشهایش را روی پادریای که رویش نوشته بود: «دیویدسون و پسران» پاک کرد. چشمش به دوربین کوچکی افتاد که بالای چارچوب در نصب شده بود. ناخودآگاه کلاهش را برداشت، موهای قهوهای پرپشتش را به سرعت مرتب کرد و داخل لنز را نگاه کرد. وقتی جوابی نشنید، داخل شد.
گرمای مؤسسه متوفیات تقریبآ خفقانآور بود. دیوارهایش از چوب بلوطی تیره رنگ بود و روی یک میز بدون صندلی، دفتر ثبت اسامی قرار داشت.
«بفرمایین!»
مسئول آنجا مردی قدبلند، لاغر استخوانی با پوست رنگ پریده، ابروهای پرپشت و موهای کمپشت خیلی روشن، درست در مقابلش دست به سینه ایستاده بود.
به نظر میرسید سنش بالای شصت سال باشد.
گفت: «من هاریس بلفین هستم.»
«سالی هاردینگ.»
«آهان، بله.»
سالی فکر کرد آهان، بله. همون مردی که نتونست توی تشییع جنازه همسرش شرکت کنه، چون تو زندان بود. این طوری، خودش جمله ناتمام مرد را تمام کرد. او اعتقاد داشت صدای حرفهایی که مردم به زبان نمیآورند، بلندتر از حرفهایی است که میزنند.
زمان
۱۱ ساعت و ۳ دقیقه
حجم
۹۱۲٫۷ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۱۱ ساعت و ۳ دقیقه
حجم
۹۱۲٫۷ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
کتاب قشنگی بود خصوصا بردی کسانیکه تازگیها عزیزی را از دست داده اند پیشنهاد میشه 👌
رمان زیباییست ، بعضی از جملاتش واقعا تاثیر گذار است . در کل پیشنهاد میکنم حتما این کتاب رو مطالعه کنید .
قشنگ بود 🥹