دانلود و خرید کتاب صوتی روح گریان من
معرفی کتاب صوتی روح گریان من
کتاب صوتی روح گریان من نوشتهٔ کیم هیون هی و ترجمهٔ فرشاد رضایی و با صدای شیما درخشش است و آوانامه آن را منتشر کرده است. این کتاب صوتی، داستان واقعی زندگی یکی از مرگبارترین جاسوسان تربیتشده توسط ارتش کرهٔ شمالی است.
درباره کتاب صوتی روح گریان من
داستان واقعی زندگی یک جاسوس عالیرتبه کرهٔ شمالی، دختری که در نوجوانی آموزشهای سخت نظامی را گذرانده، بهعنوان جاسوس به بسیاری کشورهای جهان سفر کرده و عملیات مهم جاسوسی را به سرانجام رسانده است.
«روح گریان من» از زبان دختری از حکومت کمونیستی کرهٔ شمالی است، که تحت تأثیر تعلیمات حزب، سالها به عملیات جاسوسی و تروریستی در جهان پرداخته است. زندگی جذاب، دردناک و خواندنی «کیم هیون هی» بهعنوان یک جاسوس زن، آن هم از کشوری که ابعاد پنهان و ناشناختهٔ بسیاری دارد، کتاب صوتی «روح سرگردان من» را به یکی از پرفروشترین کتابهای جاسوسی تبدیل کرده که به چندین و چند زبان زندهٔ دنیا ترجمه شدهاست.
کیم هیون هی، در روح سرگردان من، از دوران کودکیاش، شرایط خانواده خود و یگر خانوادهها در کرهٔ شمالی میگوید. از تصمیمش برای رفتن به سازمان جاسوسان حزب و از تعالیم درون حزب میگوید. در کتاب صوتی روح گریان من، میشنویم، هرگونه شککردن به اعتقادات و اهداف حزب برابر با تبعید به اردوگاه کار اجباری و یا اعدام بوده و هرخیانتی به تعالیم حزب و رهبر عزیز در طول مأموریتها موجب کشتهشدن اعضای خانوادهٔ مأمور حزب میشد. کیم از مأموریتهای جاسوسیاش میگوید و سرانجام از مأموریت انفجار هواپیما کرهٔ جنوبی که شکست خورد و باعث دستگیری او شد.
شنیدن کتاب صوتی روح گریان من را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر به داستانهای واقعی افرادی که زندگی سخت و متفاوتی داشتند علاقهمندید و دوست دارید دربارهٔ کشور کرهٔ شمالی بیشتر بدانید، این کتاب صوتی را حتما بشنوید.
بخشی از کتاب صوتی روح گریان من
«بعد از سه سال حضور در کمپ باید امتحانی میدادم که معروف بود به آزمون نهایی و این آزمون برای ارزیابی آنچه تا آن زمان آموخته بودیم انجام میگرفت. این فرسایندهترین و اعصابخردکنترین دوره آموزش من بود، چون دانشجویانی که دو بار در این آزمون رد میشدند از حزب اخراج میشدند و تا آخر عمرشان سرکوفت میخوردند.
یک هفته کامل را به آزمون اختصاص داده بودند که به سه بخش کلی تقسیم میشد: آزمون فیزیکی، نوشتاری و میدانی. هر بخش به طور دقیقی ارزشیابی میشد و بر اساس صد امتیاز ممکن نمره میدادند. دانشجویان برای قبولی در آزمون باید در هر کدام از این سه بخش حداقل نود امتیاز میگرفتند.
من از هفتهها قبل از آزمون احساس نگرانی مزمنی داشتم و دیگر دانشجویان شرکتکننده هم مانند من بودند. تمام آن مرارتهایی که در سه سال گذشته کشیده بودیم به بوته آزمایش کشیده میشد. بهمان گفته بودند معمولاً فقط یکسوم شرکتکنندگان در آزمون قبول میشوند. به این ترتیب حزب میتوانست بهترینها را به عنوان مأمور جذب کند.
سحرگاه اولین روز آزمون سرد و خاکستری بود. سپتامبر بود و شبنم یخزدهای روی زمین دیده میشد که خبر از نزدیک بودن زمستان میداد. من طبق ضوابط ساعت شش صبح از خواب بیدار شدم و دلشوره داشتم. یک اونیفرم ورزشی پوشیدم و سعی کردم صبحانه بخورم ولی آنقدر عصبی بودم که دستانم میلرزیدند و واقعاً بهسختی میتوانستم لقمه را به دهانم برسانم. علاوه بر این گلویم هم از نگرانی جمع شده بود و با هزار مصیبت خوراکم را قورت میدادم.
سوک هی هم با من آزمون میداد و به اندازه من نگران بود. در طول خوردن صبحانه خیلی حرف نزدیم و هر دومان سعی میکردیم ترسمان را به نحوی از ذهن دور کنیم. من به یاد بعضی از درسهایی افتادم که در کلاس مراقبه متعالی یاد گرفته بودم و سعی کردم عبارت اُم مانترا را با خودم تکرار کنم ولی چند لحظهای ذهنم منحرف شد و دیدم دوباره دارم میلرزم و حالم بهتر از قبل نیست.
ساعت ششونیم صبح صدای سوتی را از بیرون شنیدیم که نشانه شروع کار بود و همهمان در محوطه بهصف شدیم. پانزده نفرمان را صدا کرده بودند که یکسوممان دختر بودیم. در یک سمت دو مربی، یکی مرد و دیگری زن، ایستاده بودند که لباس خدمت به تن و کلاههای سبز ارتشی به سر داشتند. وقتی همهمان جمع شدیم مربی مرد که قدبلند و هیکلی بود و راهونگ نام داشت دستهایش را برای جلب توجه ما به هم زد.
«رفقا!» داد که زد نفسش در آن هوای سرد به ابری از بخار تبدیل شد. «حالا همهمون آمادهایم که بخش اول آزمون رو شروع کنیم. این بخش شامل پونزده کیلومتر دوندگی اطراف کمپ از بین کورهراههای اطراف دره شرقی میشه. مسیر با پرچمهای نارنجی علامتگذاری شده و هم من و هم رفیق میونگ»، به مربی زن اشاره کرد، «به عنوان ناظر شما رو همراهی میکنیم. بقیه مربیها کنار خط پایان و اون سمت کمپ منتظر شمان تا زمانتون رو ثبت کنن. هر چی سریعتر مسیر رو طی کنین نمره بالاتری میگیرین. هر کس نتونه مسیر رو تموم کنه هیچ امتیازی نمیگیره و کلاً از آزمون کنار گذاشته میشه. واضحه؟»
ما یکصدا گفتیم: «بله قربان!»
به سمت جاده چرخید و فریاد زد: «آماده!» وقتی آماده شدیم در سوتش دمید و دوید سمت جاده و ما هم بهسرعت پشتش شروع کردیم به دویدن.»
زمان
۷ ساعت و ۵۵ دقیقه
حجم
۴۳۷٫۵ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۷ ساعت و ۵۵ دقیقه
حجم
۴۳۷٫۵ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
این اولین کتابی بود که در مورد کره شمالی خوندم ☺️ گویندگی خانم درخشش بسیار خوب و عالی بود. بعد از خوندن کتاب فهمیدم که چطور میشه ذهن افراد رو هدف قرار داد و از اونها برای اهداف سلطه جویان و یا دفاع از
کتابی جذاب درباره یک جاسوس زن کره شمالی. یکی از بهترین کتابهای مربوط به کره شمالیست و برام عجیب بود چرا توی طاقچه محبوبیتش کمه؟ واقعا فوق العادس حتما بخونید.
🌿🌸🌿 کتاب خیلی خوبیه....البته ناراحت کننده ست...
اگه با فضای کره شمالی زیاد آشنا نباشید و یا این اولین کتابی باشه که در این مورد میخونید احتمالا خیلی لذت ببرید ولی در غیر این صورت کتاب تکرار یکسری حرفاس که راجع به این کشور گفته میشه منتها
چرا فقط نسخه صوتی این کتاب موجود هست
همه چیز کتاب عالی بود.هم نویسنده هم خوانش هم داستان...ولی غمگین بود...فضا سازی ها و موسیقی متنم خیلی عالی بود...
کناب و خوانش بسیار ریبایی بود حتما توصیه میکنم
بینظیر بود ، بخونید و لذتش روببرید
سلام کتاب در خصوص جاسوسی از کره شمالی است که در کنار داستانی شبیه فیلم اکشن شما را با مسایل کره شمالی تا حدودی آشنا می کند داستانی روان و جذاب همراه با اجرای زیبایی از خانم درخشش حتما توصیه
داستان بسیار جالب با گویندگی زیبای خانم درخشش