دانلود و خرید کتاب صوتی مرد گمشده
معرفی کتاب صوتی مرد گمشده
کتاب مرد گمشده نوشته جین هارپر با ترجمهٔ میثم فرجی و گویندگی ایوب آقاخانی در واوخوان منتشر شده است. این کتاب در سال ۲۰۱۹ به بازار آمد و خیلی زود در فهرست ده کتاب پرفروش ساندی تایمز قرار گرفت. این رمان رتبهٔ چهارم گودریدز و یکی از پرفروشترین آثار نیویورک تایمز نیز هست. مرد گمشده داستان مرموز مرگ مردی به نام «کمرون» است که جین هارپر با نخستین رمانش The Dry جوایز زیادی را کسب کرد. از جمله جایزهٔ کتاب صنعت استرالیا و جایزهٔ باری برای نخستین رمان رمز آلود. هارپر پیش از اینکه به عنوان نویسندهٔ حرفهای فعالیت کند، سیزده سال روزنامهنگار بود. کتاب مرد گمشده یکی از محبوبترین رمانهای اخیر جهان ادبیات است.
درباره کتاب مرد گمشده
سه برادر خانوادهٔ «برایت»، «نیتن»، «کمرون» و «باب» برای سالها رابطهای دوستانه اما شکننده را در زمینهای مجاور یکدیگر حفظ کردهاند. اما این آرامش نسبی زمانی از بین میرود که «کمرون» گم میشود. مدتی بعد، جسد «کمرون» در فاصلهای چند کیلومتری از کامیون او که کاملا سالم مانده، در صحرا، کنار قبری عجیب پیدا میشود. دو برادر کمرون در جستوجوی علت مرگ او هستند. مقامات محلی در حالی که هیچ مدرکی از وقوع یک جنایت در دست ندارند، تحقیقاتی کلی و نه چندان هدفمند را به انجام میرسانند. این اتفاق باعث می شود «نیتن» سوالاتی را مطرح کند که هیچکس نمیخواهد به آن ها پاسخ دهد. خودکشی، قتل، مرگ طبیعی یا دلیل شوم دیگری؟ آیا پای زنی هم در میان است؟ در این مسیر، داستان عشق گذشتهٔ کمرون و رازهایی که به همراه دارد، مطرح میشود و قصه، پیچیدگیها و جذابیتهای تازهای پیدا میکند. در سفر تشویش آوری که پس از این اتفاقات رقم می خورد، اعضای بازماندهٔ خانواده ی «برایت» باید با اسراری ویرانگر مواجه شوند.
کتاب مرد گمشده را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی جهان پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب مرد گمشده
ناتان متوجه ناامیدی آشنایی شد که در حرفهای بوب وجود داشت. دوست داشت کمرون آنجا بود و آرامش میکرد. سوزش ناگهانی واقعیت را زیر قفسهٔ سینهاش احساس کرد. بهسختی نفس عمیقی کشید. هوا گلو و ششهایش را گرم کرد. برای همه سخت بود.
چشمهای بوب قرمز بود و صورتش اصلاح نشده و هراسان، درست مثل خود ناتان. کمی، البته نه خیلی، شبیه هم شده بودند. برادریشان با کمرون بهمراتب واضحتر بود و شباهتهای زیادی به هم داشتند. بوب مثل بیشتر روزها، خسته و کوچکتر از ناتان به نظر میرسید. با وجود فاصلهٔ سنی دوازده سال، ناتان هنوز از اینکه برادرش را در آستانهٔ سی سالگی میدید، بیشتر تعجب میکرد تا اینکه او را در پوشک ببیند.
ناتان کنار برزنت خم شد. برزنت بور شده بود و بعضی جاهایش مثل ملحفه بالا آمده بود. «میبینیش؟»
«نه، بهم گفتن به چیزی دست نزنم.»
ناتان بلافاصله حس کرد راست نمیگوید. شاید به خاطر لحنش بود یا تاشدگی گوشهٔ برزنت. دستش را که دراز کرد، بوب صدایی از گلو بیرون داد.
«نه، این کار رو نکن نات، درست نیست.»
بوب هیچ وقت دروغگوی خوبی نبود. ناتان دستش را کشید و ایستاد.
«چه اتفاقی براش افتاده؟»
«نمیدونم. فقط همونی رو میدونم که بیسیم گفت.»
ناتان به چشمهای بوب نگاه نمیکرد.
«آره، خیلیش رو از دست دادم.»
بوب جابهجا شد.
«اما تو به مامان قول دادی روشن نگهش داری رفیق.»
ناتان جواب نداد، بوب هم اصراری نکرد. ناتان به آن طرف پرچین، زمینهای خودش نگاه کرد. چشمش به زاندر افتاد که بیتاب روی صندلی عقب نشسته بود. تمام هفتهٔ گذشته را در امتداد مرزهای جنوبی حرکت میکردند. روز کار میکردند و شب اردو میزدند. دیروز اواخر کارشان بود که آسمان شروع به لرزیدن کرد و بالگردی از بالای سرشان رد شد. پرندهای سیاه در تضاد با درد احتضار نیلگون روز.
زاندر یکوری بالا را نگاه کرده و گفته بود: «چرا اینقدر دیروقت پرواز میکنه؟»
زمان
۱۰ ساعت و ۵۰ دقیقه
حجم
۵۹۶٫۲ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۱۰ ساعت و ۵۰ دقیقه
حجم
۵۹۶٫۲ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
بسیار لذتبخش. فضاسازی، روایت و گویندگی همه درجه یک هستند.
روایت اقلیمی با سبک واقع گرایانه و البته روایتگری عالی آقای آقاخانی، دوست نداشتم تموم بشه
🙄
برام سوال که این کتاب با چه هدف و منظوری نوشته شده؟!