دانلود و خرید کتاب صوتی هزار خورشید تابان جلد دوم
معرفی کتاب صوتی هزار خورشید تابان جلد دوم
کتاب صوتی هزار خورشید تابان جلد دوم، دومین رمان خالد حسینی، نویسنده اهل افغانستان است. این کتاب با ترجمه مهدی غبرایی و صدای حسین سامی منتشر شده است. این کتاب به زبان انگلیسی نوشته شده کتاب هزار خورشید تابان تا به امروز به دهها زبان زنده ترجمه شدهاست.
هزار خورشید تابان در ژوئن ۲۰۰۷ برای سه هفته، پرفروشترین رمان امریکای شمالی شد. خالدحسینی با رمان بادبادک باز به مخاطب ایرانی معرفی شده است.
درباره کتاب هزار خورشید تابان
داستان درباره زندگی دو زن متفاوت در افغانستان است. داستان زندگی مریم و لیلا، لیلا از دختران روشنفکر و باهوش افغانستان است که زندگیاش، مشکلات زیادی را در وطن برایش ایجاد میکند. مریم زنی است که از کودکی با کلمه حرامی تحقیر شده است و که پدرش او را به ازدواج با مردی مسن مجبور و زندگیاش را تباه میکند. زندگی این دو زن در طول داستان به هم گره میخورد.
خالد حسینی اکنون دیگر پس از ترجمه بادبادکباز در ایران نامی آشناست. در رُمان هزار خورشید تابان کمابیش همان مقطع زمانی بادبادکباز مطرح شده است، با این تفاوت که در اینجا داستان دو زن در میان است و از ستم مضاعفی میگوید که در افغانستان جنگزده بر زنان روا داشتهاند.
شنیدن کتاب هزار خورشید تابان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به رمانهای اجتمایع از این کتاب لذت خواهند برد.
بخشی از کتاب هزاران خورشید تابان
موهای عزیزه به روشنی موهای لیلا بود. لیلا چال گونه خود را روی گونههای او میدید. عزیزه به دختر بچهای آرام و فکور بدل شده بود، با سلوکی که به نظر لیلا میرسید از شش سال سنش بالاتر است. لیلا شیفته طرز صحبت دخترش، فراز و فرود و نواخت کلامش، مکثهای پرفکر و آهنگ حرف زدنش بود؛ این حالات چنان بزرگسالانه بود که از تن کوچکی که مأوای آن بود بعید مینمود. این عزیزه بود که با اقتدار سبکبالانهای به عهده گرفته بود که هر روز زلمای را بیدار کند، لباسش را بپوشاند، صبحانهاش را به او بخوراند و موهایش را شانه کند. او بود که زلمای را وامیداشت بعدازظهرها چرتی بزند و برای برادر دمدمیاش نقش میانجی آرامکننده را بازی میکرد. عزیزه که با او بود، به طرز غریبی مثل بزرگسالها از بیصبری سر میجنباند.
عزیزه دکمه روشن کردن تلویزیون را فشار داد. رشید بدون ملایمت سرزنشکنان مچ دستش را گرفت و روی میز گذاشت.
گفت: «این تلویزیونِ زلمای است.»
عزیزه به طرف مریم رفت و روی زانویش نشست. این دو حالا دیگر جداییناپذیر بودند. این اواخر به تشویق لیلا مریم بنا کرده بود به یاد دادن آیات قرآن به عزیزه. عزیزه حالا میتوانست سوره اخلاص و سوره فاتحه را از بر بخواند و دو رکعت نماز صبح را هم یاد گرفته بود.
مریم به لیلا گفته بود تنها چیزی که میتوانم به او بدهم، همین است. این دانستن، این دعا و نماز. این تنها دارایی من در زندگی است.
حالا زلمای به اتاق آمد. همانطور که رشید با انتظاری شوقآمیز، مثل کسانی که چشم بهراه حقههای ساده چشمبندهای معرکهگیر باشند، نگاه میکرد، زلمای تلویزیون را به برق وصل کرد، دکمه را فشار داد و کف دستهایش را روی صفحه خالی تلویزیون گذاشت. وقتی دستها را بلند کرد، جای کف دستهای کوچک فشرده از شیشه محو شد. رشید با غرور تماشا کرد که زلمای بارها و بارها کف دستهایش را فشار میدهد و از آن برمیدارد.
طالبان تلویزیون را ممنوع کرده بودند. قابهای نوار ویدئویی را در ملاء عام میشکستند و نوارها را پاره میکردند و به نردهها میآویختند. بشقابهای ماهوارهای را از تیرهای چراغ برق آویزان میکردند. اما رشید گفت چون اینها ممنوع شده، به این معنا نیست که نتوان خرید.
گفت: «فردا سراغ چند تا کارتون ویدئویی را میگیرم. سخت نیست. همه چیز را میشود در بازار سیاه خرید.»
زمان
۷ ساعت و ۴۲ دقیقه
حجم
۴۲۴٫۷ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۷ ساعت و ۴۲ دقیقه
حجم
۴۲۴٫۷ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
هزار خورشید تابان در کنار بادبادک باز دریچه ای به سرزمین عزیز همسایه ما می گشاید. اثر ارزشمند، ترجمه خوب و اجرای مطلوب، این کتاب صوتی را شنیدنی کرده است.
کتاب عالی بود دوست داشتم
سلام این کتاب خیلی جذاب در عین حال تلخ است
من نمیدونم شما چرا اینطور آشکار دزدی میکنید من جلد یک این کتا رو گوش دادم خوشحال شدم ک جلد دومش رو هم شما گذاشتید ولی این همان جلد یک بود دقیقا دست بردارید از این دزدیها یعنی ی کتاب دوبار خونده
گویا این روایتهای تلخ بینش انسان را به واقعیت این دنیای مخوف بیشتر وبیشتر میکند.من بسیار لذت بردم .
کتاب فوق العادهای بود. پنجره ای رو به زندگی افغانها. مخصوصا زنان افغان. متاسفانه خیلی تلخ بود. بارها و بارها گریه کردم. خوشبختانه نویسنده پایانی نسبتا خوش برای داستان رقم زده بود.