کتاب خواب زیر شکوفه های هلو
معرفی کتاب خواب زیر شکوفه های هلو
کتاب خواب زیر شکوفه های هلو گزیدههایی از شعر امروز کره جنوبی است که با ترجمه محسن کریمی راهجردی در انتشارات سوره مهر منتشر شده است.
درباره کتاب خواب زیر شکوفه های هلو
شرق و کشورهای شرقی از قدیم، مهد فرهنگ، حکمت، و تمدن به شمار میرفتند. همانطور که در ایران شاهدش هستیم. در هر کشوی، هنرمندان، شاعران، و نویسندگان آن را میتوان به عنوان پاسداران فرهنگ و هویت آن کشور دانست. اثری که هنرمندان آن کشور از خود به جا میگذارند، هرچند بی تردید تحت تاثیر شرایط اجتماعی، تاریخی و سیاسی کشورشان است، اما وجه حقیقی کشورشان نیز به حساب میآید.
در ایران، شعر و عرفان میراث و ثروت اصلی مردم است و این امر در کره نیز صدق میکند. مردم کره به فرهنگ و شعر بسیار اهمیت میدهند و شاید بتوان بهترین تعریف را اینطور بیان کرد: امروزه خون شعر در رگهای شاعران سراسر دنیا جاری است و شاعران وارثان نور و عشق و مهربانیاند.
در کتاب خواب زیر شکوفه های هلو، اشعار مختلفی را از شاعران معاصر کره میخوانیم. اشعاری که نشانی از روح ادبیات این کشور دارد. در هر بخش، توضیحات مختصر و کوتاهی درباره شاعر آن میخوانیم و با زندگی او آشنا میشویم. محسن کریمی راهجردی این اشعار را از برگردان زبان انگلیسی ترجمه کرده است و علیرضا قزوه نیز مقدمهای بر این کتاب نوشته است.
کتاب خواب زیر شکوفه های هلو را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن کتاب خواب زیر شکوفه های هلو را به تمام دوستداران شعر معاصر جهان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب خواب زیر شکوفه های هلو
مرگ یک بچه خرچنگ
یک بچه خرچنگ
با مادرش گیر افتاده.
خرچنگهای بزرگ با یک طناب کنفی
به هم بسته شدهاند
و کف به دهان میآورند.
بچه خرچنگ
پاهایش را بی هدف به هر طرف تکان میدهد
در جست و جوی تکیه گاهی
از سبد صیاد بیرون میجهد
به کناره راه میخزد
کنار جاده
ـ انگار که آزادی دریا و قایم باشک بازی روز گذشته در گل را
به یاد آورده است ـ
چشمهایش را بالا میآورد و به اطراف خیره میشود
بعد ناگهان
زیر یک کامیون نظامی
روی جاده له میشود.
کسی چرا نمیبیند
این نور باشکوه و تماشایی را
تابیده بر باقیمانده بدن بچه خرچنگی
که دارد در غبار میپوسد.
***
نامهای فراموش شده
قطاری میایستد و برف میبارد،
در تاریکی
چراغ راهنمایی خاموش و روشن میشود.
چراغ روشن میشود.
قطار باز هم با عجله حرکت میکند.
شاید ما نیز باید راهی جایی میشدیم
حتی اگر جا مانده باشیم،
زیر این برف بهاری
که نباریده آب میشود
پایمان خواب میرود.
فقط وقتی برف میبارد
و ما زیر آسمان هستیم، افکار پاکی داریم
همین که برف روی پشته زغال سنگ حیاط ایستگاه بنشیند
بدنهایمان نابود میشوند
اما غصههای فراموش شده
در شهر گرسنهمان را
دیگر به یاد نخواهیم آورد
اینجا که هیچ خبری از همسایههایمان
ـ که با سربازان امریکایی به آن سوی اقیانوس رفتند ـ
به ما نمیرسد.
غصه نخواهیم خورد.
چه آرزوی کثیفی!
حتی بعد از اینکه
در برف آب ذوب شده باشیم
دیگر چه نیرویی ما را
به جاری شدن در تیرگی ساده میراند؟
در این مکان
آن خانههای قوزکرده
مثل سرابهای شناور در هوا
و زیر پاهایم
علفهای خشک در هم
صدای ماسه میدهند.
در باد حمله ور
ـ که بر گردهام تازیانه میزند ـ
از ورای اینهمه تالاب پشت تالاب
جهان را نمیتوانم دید.
شاید دیگر لازم نباشد چیزی بدانم
با این بدن پوسیده
این روح بیمار خمیده در درونم
ُنمیتوانم از جادههای پر از گل و لای طولانی
بیرون بروم.
لخت و عور
برمیگردم.
از میان تنهایی خودم عبور میکنم.
و عبور میکنم
از سپیده دمانی
که فقط با رفتن من برمیگردد...
حجم
۱٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۷۴ صفحه
حجم
۱٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۷۴ صفحه