کتاب سال ها دور از تو زندگی کردم
معرفی کتاب سال ها دور از تو زندگی کردم
کتاب سال ها دور از تو زندگی کردم جلد هفدهم از مجموعه شعر جهان، اثر ژوزف برادسکی، نویسنده و شاعر برنده جایزه نوبل است در این کتاب اشعاری لطیف را میخوانیم که مانند آینهای تمام نما، زندگی شاعر و منویات قلبی او را بازتاب میدهند.
انتشارات سولار این اثر را با ترجمه محمد صادق رئیسی و در مجموعه شعر جهان منتشر کرده است.
درباره کتاب سال ها دور از تو زندگی کردم
سال ها دور از تو زندگی کردم مجموعه اشعاری از ژوزف برادسکی است که در آنها زندگی درجریان است. میتوان تمام آنچه را که او به نام زندگی میشناسد، احساساتی را که از سر گذرانده است و روزگاری که تلخ و شیرین بر او گذشته است، در این اشعار دید. شعرهایی که کلامشان یک چیز است و درد مشترک مردم جهان را نشان میدهند.
کتاب سال ها دور از تو زندگی کردم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن کتاب سال ها دور از تو زندگی کردم را به تمام علاقهمندان به شعر جهان پیشنهاد میکنیم.
درباره جوزف برودسکی (ژوزف برادسکی)
جوزف برودسکی، شاعر و جستارنویس برنده جایزه نوبل ادبیات است. او ۲۴ مه ۱۹۴۰ در لنینگراد، روسیه متولد شد و ۲۸ ژانویه ۱۹۹۶ در نیویورک از دنیا رفت.
هرچند او برای کتابها و آثارش افتخارات و جوایز بسیاری از آن خود کرده است، اما در سرزمین خودش، اشعارش را انگل جامعه لقب دادند و او را به اردوگاه کار اجباری تبعید کردند. او میان جوایزی که او دریافت کرده است میتوان به جایزه نوبل ادبیات در سال ۱۹۸۷، جایزه حلقه منتقدان آمریکا برای کتاب از یک کمتر در سال ۱۹۸۶ و عنوان ملکالشعرای آمریکا در سال ۱۹۹۱ اشاره کرد.
از میان کتابهای شعر جوزف برودسکی میتوان مرثیهای برای جان دان و شعرهای دیگر، Velká elegie، اشعار، گزیدهاشعار، جزئی از کلام، شعرها و ترجمهها، منظومههایی برای عملیات زمستانی، به اورانیا، منتخب اشعار: ۱۹۸۵-۱۹۶۵ و کتابهای جستار از یک کمتر، نشان و در باب اندوه و خرد اشاره کرد.
بخشی از کتاب سال ها دور از تو زندگی کردم
در اثناییکه تلخوشی برای خودت میریزی
تهسیگاری خاموش میکنی
یا به ساعتات نگاه میکنی
همین حین
که با دستهای خودت کراواتات را مرتب میکنی
آدمها جان میسپارند
در شهرهایی با نامهایی مضحک
با گلولهها از پا درمیآیند
شعلهها درمیگیرند
بیکه بدانیم از چه آدمها میمیرند
و در اماکن کوچک نمیدانی
حتی هیچ فرصت فریاد کشیدن نداری
یا فرصت آن نیست
به آدمهایی که جان میسپارند
وداع کنید.
همسرایان: لا... لا... بگذارید بدانم
آدمها میمیرند
هنگام که رسولان تازهٔ خویشتندار را برمیگزینی
بدینگونه
آدمها میمیرند
آنقدر که با همسایهٔ خود تمرین عشق میکنند
برادر اسلاوی
آنجا که فرشتگان تو از پرواز میهراسند
آدمها جان میدهند.
همسرایان...
آنگاه که تندیسها روایت قابیل را قبول ندارند
تاریخ به خاطر انگیزه خود
میل خریدن چیزهایی را دارد که میمیرند.
آن هنگام که به امتیاز ورزشکاران مینگری
یا آخرین وضعیت خود را بررسی میکنی
یا برای کودک لالایی میخوانی
آدمها میمیرند.
زمان ـ که تیزتک است
خارِ تشنهٔ خون
کشتگان را از آنانی که میکُشند
جدا میکند
از قبیله دیگری سخن بر زبان میآورد
شبیه به نوشتهٔ تو.
روایت دوم:
درست هنگامی که تلخوشی برای خود میریزی
تهسیگاری را مچاله میکنی
تا بر جناغ خود ناخن بکشی
در اثناییکه با دستت کراواتات را مرتب میکنی
آدمها میمیرند.
در شهرهایی با نامهای مضحک
آدمها با گلولهها کشته میشوند
به آتش کشیده میشوند
بیکه بدانند چرا،
آدمها میمیرند.
در اماکن کوچک نمیدانی
حتی فرصت برآوردن فریادی نیست
یا فرصتی برای وادع با کشتگان نیست.
آدمها میمیرند
وقتی تو قرتیهای کاملاً تازهای را برمیگزینی
که بیخبری و خویشتنداری را موعظه میکنند
بدینگونه است
که آدمها میمیرند.
تا در دوردست
به خاطر همسایه، به خاطر برادر اسلاوی خود
تمرین عشق کنند.
جاییکه فرشتگان تو از پرواز میهراسند
آدمها میمیرند.
حال آنکه تندیسها
روایت قابیل را قبول ندارند،
تاریخ بر آن است
نیروی خود را برای مردگان فراهم آورد.
در اثناییکه به نتیجه ورزشکاران نظر میدوزی
آخرین وضعیت خود را بررسی میکنی
یا برای کودک خود لالایی میخوانی
آدمها میمیرند.
زمان، که خارِ تیز تشنه خونش
کشتگان را از قاتلان جدا میکند
طوق دیگری بر زبان میگذارد
آنسان که داغ تو.
حجم
۴۱٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
حجم
۴۱٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه