دانلود و خرید کتاب خانه ای که در آن زاده شدیم شارلوت برونته ترجمه محمدصادق رئیسی
تصویر جلد کتاب خانه ای که در آن زاده شدیم

کتاب خانه ای که در آن زاده شدیم

معرفی کتاب خانه ای که در آن زاده شدیم

کتاب خانه‌ ای که در آن زاده شدیم، جلد دهم از مجموعه شعر جهان، اشعار خواهران برونته، امیلی، شارلوت و آن برونته است که با ترجمه محمدصادق‌ رئیسی می‌خوانید. 

درباره کتاب خانه‌ ای که در آن زاده شدیم

امیلی، شارلوت و آن برونته سه خواهری بودند که کتاب‌هایشان در دنیا به عنوان کتاب‌های کلاسیک شناخته می‌شود و همه از خواندن داستان‌هایشان لذت می‌برند. از روی کتاب‌های آن‌ها بارها و بارها اقتباس‌های مختلف سینمایی، تئاتری و تلویزیونی صورت گرفته است و هنوز جز زیباترین داستان‌های عاشقانه به شمار می‌آید. 

هرچند زمانی که این سه خواهر کار خودشان را شروع کردند، مجبور بودند تا با اسم مستعار بنویسند و منتشر کنند، اما امروزه به عنوان سه تن از مهم‌ترین نویسندگان جهان شناخته می‌شوند. اولین کاری که از آن‌ها منتشر شد، در سال ١٨۴۶ دفترهای شعرشان بود که با نام مستعار کُارر، الیز و اکتون‌بل به عنوان نام مستعار برای شارلوت، امیلی و آن به چاپ رسید. اما چون استقبال خوبی از آن صورت نگرفت آن‌ها به سراغ نوشتن رمان‌هایشان رفتند و کتاب‌های معروف بلندی‌های بادگیر (امیلی برونته)، جین ایر (شارلوت برونته) و اگنس گری (آن برونته) را به ادبیات دنیا هدیه کردند. 

حالا سال‌ها از روزی که اشعار خواهران برونته تنها در دو جلد به فروش رسید گذشته است و رمان‌هایشان توانسته تا توجه مردم جهان را به نبوغ نهفته در ذهن خواهران جلب کند. کتاب خانه‌ ای که در آن زاده شدیم منتخبی از اشعار خواهران برونته است که نگاه آنان به زندگی را نشان می‌دهد و دغدغه‌هایشان را در قالب کلمات درآورده است.  

کتاب خانه‌ ای که در آن زاده شدیم را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

کتاب خانه‌ ای که در آن زاده شدیم می‌تواند شما را به دنیای خواهرانی ببرد که توانستند با نوشته‌هایشان، جهان را تکان دهند و آثاری جاودان بیافرینند. اگر از شعر جهان لذت می‌برید، خواندن این کتاب را به شما پیشنهاد می‌کنیم. 

بخشی از کتاب خانه‌ ای که در آن زاده شدیم

شارلوت برونته:

خواهرم، که تمام روز آنجا نشسته‌ای

لحظه‌ای کنار اجاق بیا،

این باد چنین عنان‌گسیخته همه‌چیز را درهم فرومی‌ریزد

ابرها چنین به شکل مرموزی بارور می‌شوند،

آن کتاب گشوده

ساعت‌ها روی زانوان‌ات ناخوانده مانده

تو هیچ‌گاه نه خندیدی و

نه سر چرخاندی

خواهر! چه می‌بینی؟

بدین‌جا بیا، جین!

به مزرعه نگاه کن

چه مه انبوهی می‌آید

راه‌ها و پرچین‌ها نیز پوشانده شدند

حتی از دروازهٔ سفید می‌گذرد

نه نشانی از منظره‌ای می‌بینم لابه‌لای دود

نه تپه‌ای با سرسبزیِ چمن‌زار

رخسار طبیعت به‌تمامی یکدست است

تمامی رخسارش با ابرها پوشانده شده.

«صدای خش‌خش برگی اینک

از باغ به گوش نمی‌رسد،

سال پیر می‌شود، روزهایش کوتاه

گیسوان‌اش بر پیشانی‌اش رها می‌شوند

باران و باد به‌حرکت درمی‌آیند

آسمان سیاه و خاکستری است

آه، جین! چه اندوهی ذهن تو را در برگرفته

در چنین روزی ملال‌انگیز.»

خواهر خوب‌ام! تو بسیار می‌اندیشی

بسیار تنها می‌نشینی

چه ملال انگیزند روزهای ماه نوامبر؟

آنان به‌زودی کامل خواهند گذشت.

من بخاری را تمیز کرده‌ام

صندلی‌ات را جابه‌جا کردم

بیا «اِما»، کنار من بنشین.

هرگز کنار آتش ملال‌انگیز نیست

اگرچه به دیرگاه و زمستانی،

سال را به مُحاق می‌بریم.

اگرچه شب شاید گرفته باشد....

***

امیلی برونته 

فیلسوف! تفکر بس است!

بسی در رؤیا بوده‌ای

خاموش باش،

در این اتاق ملاآور

دمی که خورشید تابستانی می‌درخشد!

روح پاک، چه ترجیع‌بند غمناکی

دیگربار آیا ژرف‌اندیشیِ تو به پایان می‌رسد؟

«آه، آنگاه که دمی می‌آرمم

بدون یگانگی

و هرگز در این فکر نیستم که چه بارانی می‌بارد

یا چه برفی می‌پوشاندم

نه هیچ بهشت موعودی می‌توانست

این آرزوهای لجام‌گسیخته را کامل کند

نه جهنّم موعود می‌توانست با آتش‌های سیراب‌نشدنی

این آرزوی سیری‌ناپذیر را سرکوب کند!»

«چنین گفتم و باز می‌گویم

هنوز برای مرگ‌ام می‌گویم

به خدا با این قاب کوچک

شب و روز در جنگ‌اند

بهشت نمی‌توانست همه‌شان را نگه دارد و

هنوز تمام‌شان در من‌اند

و باید از آنِ من باشند

تا از خاطر ببرم هستی حاضرم را!

آه، دمی که در سینه‌ام

ستیزشان به پایان می‌رسد

آه، روزی خواهم آرمید و

دیگربار تحمل نخواهم کرد!»

***

آن برونته:

چه تابان زیر نور خورشید می‌درخشد

شوخ‌چشمی‌های پیچک بیشه‌زار

آنگاه که پوست راش‌های دوردست

پرتوهای نقره‌ای می‌تراود.

خورشید نگاهی به منظرهٔ زیبا می‌اندازد

از آسمان‌های خندان مهربان و

آشفته از لابه‌لای درختان بی‌شمار

باد زمستانی آه می‌کشد:

اینک صدایی، فراز سرم می‌غرّد

و اینک در دوردست می‌میرد.

امّا تپه‌های بی‌آب و علف را به من باز می‌گرداند

آنجا نسیم خنک می‌وزد

آنجا درختان نحیف پراکنده به دشواری

قادرند بر خیزاب پاسخ‌گو خم شوند

امّا از برهوت بوته‌زار

صدایی هم بازمی‌آید.

چرا که آن‌سوی باغ زیبا و گسترده

با بیشه‌زارهای همیشه سرسبز و

لابه‌لای چمن‌زارهای مخملین.

از نو برای من آن نقطهٔ کوچک را مرتب کن

با دیوارهای خاکستری دایرهٔ دامنه را

آنجا دسته‌های علف هرز می‌آرمند

و علف‌های هرز، زمین را تصاحب می‌کنند.

اگرچه سراسر این عمارت وسیع

پاها را به پرسه زدن می‌خواند

و اگرچه سالن‌هایش زیبایند

آه، این خانه را به من بازگردان.

امیلی درونته
۱۴۰۳/۰۴/۱۰

از اونجایی که به سبک نگارش خواهران برونته علاقمند بودم تصمیم گرفتم این کتاب رو هم مطالعه کردم از نظر خیلی ها امیلی از دو خواهر دیگه بهتر شعر می سروده ولی در کل احساس میکنم ترجمه اش چندان خوب نبود و

- بیشتر
چیزی همچون امانتداری است خاطره‌ای در قلب کسی:
Mahin._.rezaeian
شاید بر سنگ نمناک و سرد بایستم و بیندیشم که این سنگ یخ‌زده زیر روشن‌ترین قلبی می‌آرمد که شناخته‌ام
امیلی درونته
گریه نخواهم کرد چون تو می‌خواهی ترک‌ام کنی این‌جا هیچ‌چیز لایق دوست‌داشتن نیست
امیلی درونته
گریه نخواهم کرد چون تو می‌خواهی ترک‌ام کنی این‌جا هیچ‌چیز لایق دوست‌داشتن نیست
امیلی درونته
شاید بر سنگ نمناک و سرد بایستم و بیندیشم که این سنگ یخ‌زده زیر روشن‌ترین قلبی می‌آرمد که شناخته‌ام
امیلی درونته
آه! بسیار دلتنگ‌ام اگرچه دیگر اشک‌ها جاری نیستند
امیلی درونته

حجم

۹۵٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۷۰ صفحه

حجم

۹۵٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۷۰ صفحه

قیمت:
۱۱,۰۰۰
۵,۵۰۰
۵۰%
تومان