دانلود و خرید کتاب ابله؛ جلد اول فئودور داستایفسکی ترجمه پرویز شهدی
تصویر جلد کتاب ابله؛ جلد اول

کتاب ابله؛ جلد اول

معرفی کتاب ابله؛ جلد اول

کتاب ابله؛ جلد اول داستانی از فئودر داستایفسکی است که با ترجمه پرویز شهدی در دو جلد در انتشارات مجید چاپ شده است. داستان جذابی که مانند همه آثار دیگر او، به کاوش در شخصیت‌هایش می‌پردازد و از دریچه شخصیتی مردی که گیر افتاده است، به قضایا نگاه می‌کند.

درباره کتاب ابله؛ جلد اول

ابله، داستان معروفی از داستایفسکی است که جملات خاصی از آن را همه شنیده‌ایم، حتی اگر کتابش را نخوانده باشیم.

او در این داستان ما را با پرنس میشکین از نوادگان یک خاندان سلطنتی ورشکسته آشنا می‌کند. او مردی خوش قلب با شخصیتی مهربان است اما بسیاری از افراد این را نشانه‌ حماقت و نادانی او می‌دانند.

ابله داستان رویدادها و فراز و نشیب‌هایی است که این شخصیت در میان تناقض‌ها، علاقه‌مندی‌ها و احساسات تجربه می‌کند. آن‌ هم در جامعه‌ای این‌جهانی و زمینی شده و در فضایی که همه او را احمق و نادان می‌پندارند. این کتاب به یکی از ماندگارترین شاهکارهای ادبی جهان تبدیل شده است و دلیلی ندارد مگر نکته سنجی او و نگاه عمیقش به ماجراها.

کتاب ابله؛ جلد اول را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن کتاب ابله؛ جلد اول را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات روسیه و دوست‌داران آثار بزرگ جهان پیشنهاد می‌کنیم.

درباره فئودور داستایفسکی

فیودور میخاییلوویچ فرزند دوم خانواده داستایِفسکی بود که در ۳۰ اکتبر ۱۸۲۱ چشم به جهان گشود. پدرش پزشکی اهل اوکراین بود که به مسکو مهاجرت کرد و مادرش دختر یکی از بازرگانان مسکو بود. فئودور داستایفسکی در ۱۸۴۳ با درجه افسری از دانشکده نظامی فارغ‌التحصیل شد و شغلی در اداره مهندسی وزارت جنگ به دست آورد.

در سال ۱۸۴۹ به جرم براندازی حکومت دستگیر شد. حکم اعدام او مشمول بخشش شد و در عوض او چهار سال در زندان سیبری زندانی بود و بعد از آن نیز با لباس سرباز ساده خدمت می‌کرد.

داستایفسکی در سال ۱۸۶۷ با آناگریگوریوونا اسنیتکینا، که زن ثروتمندی بود ازدواج کرد و اوضاع مالیش بهبود یافت. او داستان‌های ابله (۱۸۶۹)؛ شیاطین (۱۸۷۱) و شاهکارش، برادران کارامازوف (۱۸۸۰) را پس از ازدواج خود نوشت و شهرتش را نیز از همین داستان‌ها به دست آورده است.

ویژگی منحصر به فرد آثار داستایفسکی روانکاوی و بررسی زوایای روانی شخصیت‌های داستان است به گونه‌ای که سوررئالیست‌ها مانیفست خود را بر اساس نوشته‌های این نویسنده بزرگ ارائه کرده‌اند.

محوریت بیشتر کتاب های داستایفسکی سرگذشت مردمی عصیان زده، بیمار و روان‌پریش است که دچار افسردگی‌ها، تناقضات فکری و ارزشی و سوالات بنیادی فلسفی درباره خدا، هستی، عدالت و ماهیت بشر شده‌اند.

او در۵۹ سالگی در ۹ فوریه ۱۸۸۱ در سن پترزبورگ چشم از دنیا فروبست.

بخشی از کتاب ابله؛ جلد اول

ژنرال ایوان فدورویچ یپانچین پشت میزش ایستاده و با کنجکاوی فراوانی پرنس را که وارد اتاق می‌شد ورانداز می‌کرد. حتا دو قدم هم به پیشوازش آمد. پرنس نزدیک شد و خود را معرفی کرد.

ژنرال گفت: بسیار خوب، چه کاری از دستم برای شما برمی‌آید؟

ــ هیچ کار فوری و ضروریی ندارم. علت آمدنم آشناشدن با شماست. نمی‌خواهم مزاحم‌تان شوم. نمی‌دانستم چه روزهایی ارباب رجوع را می‌پذیرید و چه عادت‌هایی دارید... خود من ساعتی پیش با قطار به این‌جا رسیدم... از سوییس می‌آیم.

ژنرال لبخند ملایمی زد، کمی فکر کرد و لبخند بی‌درنگ از روی لبانش محو شد؛ بعد دوباره به فکر فرو رفت، چینی به ابروهایش انداخت، از نو سرتاپای دیدارکننده‌اش را ورانداز کرد و صندلی‌ای به او تعارف کرد. خودش هم کمی یک‌وری نشست و کنجکاو و ناشکیبا به‌طرف پرنس چرخید. گانیا کنار میز ایستاده بود و کاغذهایی را مرتب می‌کرد.

ژنرال در پاسخ به پرنس گفت:

ــ من به‌طور معمول وقت چندانی برای آشناشدن با دیگران ندارم، ولی از آن‌جا که شما به‌طور حتم هدفی برای آمدن به این‌جا دارید...

پرنس حرفش را قطع کرد و گفت: من پیش‌بینی می‌کردم که شما اهمیت و علاقه چندانی برای دیدار با من نداشته باشید. ولی قسم می‌خورم جز لذت آشناشدن با شما، هیچ هدف دیگری ندارم.

ــ این لذت متقابل است، در این هیچ شکی نیست، اما همان‌طور که می‌دانید این دیدارها فقط برای لذت‌بردن صورت نمی‌گیرند و گاهی هم پای کارهایی در میان است... از طرف دیگر سردرنمی‌آورم چه خویشاوندی و چه پیوندی می‌تواند میان ما وجود داشته باشد... خلاصه دلیل آمدن‌تان...

ــ مطمئن باشید که هیچ دلیل دیگری در کار نیست و من و شما به‌طور قطع هیچ وجه مشترک مهمی با یکدیگر نداریم. این‌که من پرنس مویشکین باشم و همسرتان هم عضوی از همین خانواده، طبعآ دلیل نمی‌شود که من به‌دیدن‌تان بیایم و مزاحم‌تان شوم. این را به‌خوبی درک می‌کنم. بااین‌همه، تنها دلیل آمدنم پیش شما همین موضوع بوده است. چهار سال می‌شود که من روسیه را ترک کرده‌ام و در آن موقع از نظر روحی حال و وضع خوبی نداشتم. از زندگی هیچ چیزی نمی‌دانستم؛ اگرچه امروز هم چیزی نمی‌دانم. نیاز دارم با مردمان مهربان و پاک‌نیت آشنا شوم. درحال‌حاضر هم کاری دارم که باید فیصله دهم و نمی‌دانم برای انجام آن از کجا شروع کنم. در برلن که بودم به خودم گفتم: «آن‌ها کم‌وبیش قوم و خویشم هستند و می‌توانم از آن‌ها کمک بگیرم؛ اگر آدم‌های خوش‌قلبی باشند، شاید بتوانیم برای یکدیگر مفید واقع شویم.» باری، به من گفتند شما آدم خوش‌قلب و پاک‌نهادی هستید.

ژنرال حیرت‌زده گفت: خیلی لطف دارید؛ می‌توانم بپرسم کجا سکونت دارید؟

ــ درحال‌حاضر هیچ‌جا.

ــ بنابراین پس از پیاده‌شدن از قطار، یکراست به سراغ من آمده‌اید؟ و... با این بقچه؟

ــ آخر من به‌جز این بقچه که چند تکه‌لباس زیر در آن است باروبندیل دیگری ندارم. به‌طور معمول همه‌جا آن را با خودم می‌برم. حالا هم تا شب وقت خواهم داشت اتاقی در یک هتل بگیرم.

معرفی نویسنده
عکس فئودور داستایفسکی
فئودور داستایفسکی
روس | تولد ۱۸۲۱ - درگذشت ۱۸۸۱

داستایفسکی، نویسنده‌ی رمان‌های مشهوری مانند قمارباز و برادران کارامازوف، در ۱۱ نوامبر ۱۸۲۱ در شهر مسکو و در خانواده‌ای بسیار مذهبی چشم به جهان گشود. این موضوع باعث شد خود او نیز در طی حیات خود انسانی مذهبی باقی بماند. او در مدرسه آموزش‌های نظامی می‌دید، اما خودش به ادبیات علاقه‌ی بسیاری داشت؛ بنابراین پس از اتمام مدرسه خود را وقف نوشتن کرد. نوشته‌های اولیه‌ی داستایوفسکی از او مردی جوان و بسیار پانرژی و در عین حال با روانی بی‌ثبات ترسیم می‌کنند.

رضا
۱۴۰۰/۰۶/۱۱

در جغرافیای روسیه تا جایی که من میدونم این پنج کتاب رو در اولویت قرار بدید ابله فئودور داستایفسکی برادران کارمازوف فئودور داستایفسکی آنا کارنینا لئو تولستوی جنگ و صلح لئو تولستوی جنایات و مکافات فئودور داستایفسکی درباره ابله با ترجمه سروش حبیبی از نشر

- بیشتر
محمدامین سنجری
۱۴۰۱/۰۳/۲۴

ترجمه استاد حبیبی که بهترین ترجمه های ادبیات روس هستش، همچنین آثار داستایوفسکی بزرگ در کنارش استاد شهدی هم آثار داستایوفسکی رو به شیوایی ترجمه کردند این کتاب هم از بهترین آثار داستایوفسکی هستش روزگاری رو باهاش با لذت گذروندیم ولی به نظرم برای

- بیشتر
Yazdan
۱۴۰۳/۰۸/۲۹

داستان شروع جذابی داره و نحوه شرح دادن وضعیت شخصیت ها هم مثل باقی کارهای داستایوفسکی جالبه اما رابطه بین بعضی از شخصیت ها واضح نیست(مثل پرنس و روگوژین) بخش هایی هم از خط اصلی داستان فاصله میگیره و کسل کننده

- بیشتر
کاربر ۴۲۲۳۶۳۲
۱۴۰۱/۰۶/۱۸

داستان خوب و جذابی است و ترچمه روانی دارد.

amin azadi
۱۴۰۱/۰۶/۲۳

هرچند من ارادت خاصی به امام داستایوفسکی دارم ولی خیلی این جلد اول ابله با توجه به تعریف هایی که میشد جذبم نکرد به طوری که از یه جایی از کتاب خسته شده بودم فقط میخواستم تموم شه فقط بخاطر

- بیشتر
none
۱۴۰۰/۱۰/۲۷

نویسندش خیلی حوصله داشته اینو نوشته .ی ماه فقط دارم جلد اول رو میخونم

احمقی با قلب پاک و بدون هوشمندی به همان اندازهٔ آدمی هوشمندِ بی‌احساس بدبخت است. این حقیقتی قدیمی است. من همان احمق پاک‌دلم بدون هوشمندی و تو احمقی هوشمند اما بی‌احساس، به همین دلیل هم تیره‌روزیم و هردومان رنج می‌بریم.
مورچه‌ی کتاب خوان :)
داوری‌کردن درمورد زیبایی دشوار است، هنوز خودم را برای این کار آماده نکرده‌ام. زیبایی یک معماست.
شاهین
وقتی آدم دیگر کسی را به خانه‌اش دعوت نمی‌کند، خودش هم رفته‌رفته سرزدن به دیگران را از یاد می‌برد.
کاربر طاقچه
به بچه همه‌چیز را می‌شود گفت، مطلقآ همه‌چیز را. همیشه تعجب می‌کردم وقتی می‌دیدم آدم بزرگ‌ها چه اندازه کم بچه‌ها را درک می‌کردند، حتا پدر و مادرها بچه‌هاشان را. به‌نظر من درست نیست به این بهانه که آن‌ها خردسال هستند و دانستن بعضی چیزها هنوز برای‌شان زود است، خیلی چیزها را از آن‌ها پنهان کنند. چه فکر غم‌انگیز و ناراحت‌کننده‌ای. بچه‌ها خیلی سریع و به‌سادگی متوجه می‌شوند که پدر و مادر همیشه آن‌ها را دست‌کم می‌گیرند و می‌گویند چون خیلی کوچکند قادر به درک خیلی از مسایل نیستند، حال آن‌که آن‌ها همه‌چیز را می‌فهمند.
مورچه‌ی کتاب خوان :)
«اگر می‌توانستم نمیرم! اگر زندگی به من بازگردانده می‌شد، چه ابدیتی! همهٔ این‌ها از آن من خواهند شد؛ هر دقیقه‌ای را به یک قرن تبدیل خواهم کرد، بی‌آن‌که حتا یکی از آن‌ها را ازدست بدهم، همگی را یک‌به‌یک خواهم شمرد تا هیچ‌کدام‌شان را هدر ندهم!»
علی حسینی
وقتی فاجعه‌ای بزرگ و بسیار وحشت‌آور به‌طور ناگهانی برای شخصی پیش می‌آید، ما آثار این ترس، دلهره، اندوه، دغدغه و پریشانی را در چهره و رفتار و احیانآ گفتارش می‌بینیم، اما آیا به‌راستی آن‌چه درون این شخص، در ذهنش و در احساس‌هایش رخ می‌دهد، به همین صورتی است که ما در چهره و رفتارش می‌بینیم؟ بی‌شک نه. آثار مخرب چنین حادثه‌ای اعضای درونی و وظایف و کارهای عادی‌شان را چنان به‌هم می‌ریزد و دگرگون می‌کند که قلب از تپیدن، ریه از نفس‌کشیدن، کبد و کلیه‌ها از تصفیهٔ خون و زدودن سم‌های ایجادشده (حتا برای لحظه‌هایی چند) بازمی‌مانند و به‌جرأت می‌توان گفت کاری خلاف وظایف عادی‌شان انجام می‌دهند.
محمدامین سنجری
دست‌کم وقتی آدم سرش قطع می‌شود، دیگر زیاد رنج نمی‌کشد.
Shivayi
انسان ماشین که نیست مدام و یکنواخت کار کند و فرآورده‌هایی همسان به‌وجود بیاورد، مانند همهٔ کارخانه‌های صنعتی. وانگهی خورشید زیر ابر باز هم خورشید است و نورفشانی می‌کند. در آن تغییری به‌وجود نیامده، فقط پاره‌ای ابرهای زودگذر بر آن سایه افکنده‌اند.
محدثه
جوهر راستین ایمان از هرگونه منطق و استدلالی، از همهٔ اعمال زشت و جنایت‌ها، از همهٔ بی‌ایمانی‌ها جداست؛ پدیده‌ای سوای همهٔ این چیزها در آن وجود دارد و همیشه هم به همین روال خواهد بود، پدیده‌ای که بی‌ایمان‌ها برای ابد روی آن می‌لغزند و هیچ‌گاه هم با آن کنار نمی‌آیند.
محمدامین سنجری
بااین‌همه همسری بود باتجربه و پدری دوراندیش و عاقل.
کاربر طاقچه

حجم

۴۷۷٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۵۴۴ صفحه

حجم

۴۷۷٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۵۴۴ صفحه

قیمت:
۷۹,۰۰۰
۳۹,۵۰۰
۵۰%
تومان