کتاب روزنامه پاکستان
معرفی کتاب روزنامه پاکستان
کتاب روزنامه پاکستان نوشته سید امیر سادات موسوی است. کتاب روزنامه پاکستان را انتشارات سوره مهر منتشر کرده است. این کتاب شرح و تفسیر یک سفر دو هفتهای به جمهوری اسلامی پاکستان است.
درباره کتاب روزنامه پاکستان
نویسنده در مقدمه میگوید در آغاز جوانی وقتی هنوز بیست ساله نشده بوده، با چهارصد هزار تومان پول و یک کولهپشتی، راهی زاهدان میشود تا به پاکستان برود. موقع عبور از گمرک مرزی میرجاوه، فقط یک شماره تلفن داشته از یک جوان پاکستانی. جوانی که مدتها پیش در ترمینال جنوب دیده بوده. همینطور رفته پاکستان و دو هفته بعد برگشته است. خاطراتش را هر روز در دفترچهای یادداشت میکرده و بعد گذشت سالها به کمک پدرش این مجموعه را بازنویسی و ویرایش کرده است و در اختیار مخاطبان قرار داده است. .
خواندن کتاب روزنامه پاکستان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به سفرنامه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب روزنامه پاکستان
روی بلیتِ قطارم نوشته بود:
قطار درجه یک شش تخته، تهران ـ کرمان، زمانِ حرکت ۱۶:۵۰، تاریخ پنجشنبه ۱۱ تیر.
پنجشنبه ۱۱ تیر ماه، داخل یک صرّافی در حوالی میدان فردوسی تهران، نشسته بودم و آقای صرّاف داشت به کسی زنگ میزد تا برایمان روپیه پاکستان بیاورد. ساعت را نگاه کردم: ۱۶ و ۴۰ دقیقه!
بیشتر از نیم ساعت بود که داشتم از این صرّافی به آن صرّافی میرفتم، به خاطرِ اینکه ۱ روپیه یکجا ۱۳ تومان بود و یکجا ۱۲.۷ تومان و یک نفر میگفت ۱۲.۵ هم گیر میآید.
ـ من دیرم شده، ده دقیقه دیگه قطارم میره... خداحافظ.
ـ آقا صبر کن... الان روپیهها میرسن.
و از الطاف خفیّه الهی همین بس که یک موتورسوار را مبعوث میکند تا سهسوته تو را به راهآهن برساند!
اصلاً باورم نمیشد که داخل قطار نشستهام. هنوز توی فکرِ ویراژهای موتورسوار بودم. گازش را گرفته بود و به هیچ چیزی جز قطاری که قرار بود مرا به کرمان ببرد فکر نمیکرد. دویدم داخلِ راهآهن و درها را به سرعت پشتِ سر گذاشتم تا رسیدم به قطار. مهماندارِ قطار گفت: «شانس آوردی که قطار تأخیر داشت». فقط ده ثانیه از ورودم به قطار میگذشت که قطار حرکت کرد. فقط ده ثانیه! و حالا قرار بود که من به کرمان بروم، از کرمان به زاهدان و از آنجا به پاکستان.
ـ پاکستان؟ این همه کشورِ درست و حسابی! چرا پاکستان؟
این اولین برخوردِ بسیاری از دوستانم با این خبر بود. راستش را بخواهید خودم هم درست نمیدانم چرا راهیِ پاکستان شدم. فقط میدانم که همه چیز از چند ماه قبل شروع شد:
و بدین ترتیب من یک برادرِ جدید پیدا کردم، یک برادرِ واقعی: محمّد اَسد عبّاس! یک جوانِ عجیب و غریبِ پاکستانی!
اَسد حدودِ یک سال در کوبا پزشکی میخوانده و بعد که میبیند آنجا رعایتِ امورِ شرعی برایش سخت است، از دفترِ تعدادی از مراجع استفتاء میکند که «چه کنم؟» پاسخ میدهند: «آنجا را رها کن و برو جایی که شرایطش مناسبتر است». به همین سادگی کوبا را ول میکند و بر میگردد پاکستان. حالا آمده بود ایران، هم برای زیارتِ قم و مشهد، و هم برای پرسوجو درباره شرایطِ تحصیل خارجیها در ایران.
از دیدار اول مدتی گذشت تا اینکه یک بار وقتی به قم رفتم با او تماس گرفتم. داخل حرم حضرت معصومه، بالای گِرِیوِ۱ شهید مطهری قرار گذاشتیم و بعد با هم به خوابگاهِ تعدادی از طلبههای پاکستانی رفتیم. شب را آنجا ماندم و صحبتهای زیادی کردیم. بعد از مدّتی اسد راهیِ پاکستان شد و دوست داشت که من هم بروم پیشش و حالا واقعاً داشتم میرفتم پیشِ او. آرش ـ یکی از دوستانم ـ به من میگفت: «تو سه سال است مرا میشناسی و تا حالا نیامدهای شیراز خانه ما. حالا داری میروی پاکستان، پیشِ کسی که چند وقت قبل تویِ ترمینال دیدهای؟»
حجم
۳٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه
حجم
۳٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه
نظرات کاربران
کتاب کوتاه و قشنگیه چند وقت بود دنبالش بودم برای همین با علاقه خواندمش ....روایت کتاب که سفرنامه است حالت اپیزودی و منقطع دارد تا روایت پشت سرهم و سلسله وار... تصویر مختصر و خیلی محدودی از پاکستان برای ما
کتاب به نسبت سفر دو هفته ای نویسنده، کوتاه و مختصر بود. اتفاقات هیجان انگیز نداشت ولی شناخت نسبی از مردم پاکستان میده. میشد راوی از میزبانانش اطلاعات بیشتری بده، سر حرف رو در مورد چیزهای مختلفی باز کنه و از
(۵۶)_١۴٠١ سفرهای کمتری از جانب ایرانی ها به پاکستان انجام می شود که بعد هم نوشته شوند.این دلیل باعث می شود این سفرنامه خاص باشد: موضوعش. نویسنده موضع گیری های سیاسی و اعتقادی خودش را دارد و گاهی هم آن ها را
متن پخته نیست. سردرگم است و ادا در میآورد.
انتظار سفرنامه ای که باهاش از منظر خیال به پاکستان سفر کنید نداشته باشید! انتظارتون در حد کپشن های سریالی اینستاگرام باشه؛ خود نگارنده هم بر همین مبنا دست به قلم برده که به همین علت، سبکیِ کتاب اذیت کننده
با توجه به اینکه افراد کمی از کشور ما به پاکستان سفر می کنند،همین اندک سفرنامه هم غنیمته. حتی شعر اقبال لاهوری از کتاب درسی مدرسه هم حذف شده. چطور مردم ما قراره با کشور همسایه شون آشنا بشن؟
بهتر از اونی بود که فک میکردم یه دیدگاه کلی و جالبی راجع به پاکستان بهم داد کتاب کوتاه و کشش خوبی داره به اونایی که سفرنامه دوست دارن میشنهاد میشه
چه قدر دلم خواست من هم یه دوست پاکستانی داشتم و می رفتم پاکستان و شهرهاش و آن کشمیر زیبا❤
برای من که علاقه مند به سفرنامه هستم جالب و اموزنده بود البته خیلی سریع و منقطع روایت شده بود جا داشت بیشتر به بعضی از مناطق یا اداب و رسوم این کشور پرداخت میشده البته فکر میکنم مدت کوتاه
من نسخه چاپی این کتاب رو خونده بودم خیلی کوتاه است و البته بسیار جالب و جذاب. ما رو بیشتر با پاکستان و فرهنگ و مردمانش آشنا می کنه. چیزی که من قبلش هیچ دیدی نسبت بهش نداشتم.