کتاب ما
معرفی کتاب ما
کتاب ما با عنوان اصلی We رمانی نوشتهی یوگنی زامیاتین با ترجمهی بابک شهاب است. این رمان پادآرمانشهری را که رگههای کمدی سیاه نیز دارد نشر بیدگل منتشر کرده است. ما سال ۱۹۲۰ نوشته شد؛ اما به دلیل فضای تاریک آن که بهنوعی پیشگویی سرنوشتِ شورویِ آن زمان بود و دیدگاههای ضد انقلابی داشت، تا سالها اجازهی انتشار پیدا نکرد.
درباره کتاب ما اثر یوگنی زامیاتین
داستان در کشوری روایت میشود که گنبدیشکل است و با دیوارهایی از جهان رامنشدهی بیرون جداست و چنین فضایی دارد: آپارتمانها همه از شیشه ساخته شدهاند تا همگان تحت نظارت جمعی پلیس مخفی اداره شوند؛ ساختار جامعه براساس نظریههای فردریک وینسلو تیلور بهصورت علمی مدیریت میشود؛ رفتار افراد براساس منطق و با فرمولها و معادلات مشخصشده توسط دولت تنظیم شده است؛ افراد بهجای نام، شماره دارند؛ لباسهای یکسان میپوشند؛ براساس برنامهای متمرکز زندگی میکنند؛ غذاهای شیمیایی میخورند؛ جدول زمانی همهچیز را برایشان مشخص میکند حتی زمان رابطهی جنسی را آن هم بر مبنای کوپنهای صورتی که میانشان توزیع میشود؛ آنها به زبانی وارونه صحبت میکنند و ظالم بزرگ را «نیکوکار» مینامند.
در این یگانهکشور یک سفینهی فضایی به نام انتگرال بهمنظور بازدید از سیارات فرازمینی در حال ساخت است. حاکم آنجا یا همان نیکوکار، قصد دارد با رؤیاهای توسعهطلبانهی خود نژادهای بیگانه را وادار به «شاد بودن» کند. D-503 مهندس ارشد سفینهی فضایی است که خاطرات روزانهی خود را در چهل یادداشت مینویسد. او مانند سایر شهروندان، در یک آپارتمان شیشهای زندگی میکند و توسط ادارهی نگهبانان بهدقت زیر نظر است. معشوقهمسری به نام O-90 دارد که دولت انتخاب کرده تا در شبهای خاصی با او ملاقات کند. معشوق او برای بچهدارشدن خیلی کوتاهقد است و از این وضعیت بهشدت ناراحت است. یک روز در حین پیادهروی تعیینشده، D-503 با زنی به نام I-330 ملاقات میکند و مسحور او میشود. سبک زندگی I-330 آشکارا با هنجارهای پذیرفتهشده در دولت واحد در تضاد است. آنها با هم ارتباط برقرار میکنند؛ درحالیکه معاشقهی آنها خلاف قوانین است. اگرچه I-330 بیپرواست و بهراحتی و برخلاف قوانین سیگار میکشد و الکل مصرف میکند، D-503 نمیتواند او را به ادارهی نگهبانان لو بدهد. در میانهی ارتباط آنها مشخص میشود که I-330 عضوی از گروه مفی است. این گروه سازمانی از شورشیان علیه دولت واحد است که در بیرون از دیوارهای این کشور هستند و میخواهند «عددالاعداد» را سرنگون کنند. او D-503 را از طریق تونلهای مخفی به «بیابان رامنشدهی» خارج از دیوار سبز میبرد و ساکنانی را به او نشان میدهد که دولت واحد همیشه ادعا میکرد وجود ندارند.
هدف مفی سرنگونی دولت واحد، تخریب دیوار سبز و اتحاد مجدد مردم شهر با دنیای خارج است. I-330 به D-503 که شستوشوی مغزی شده و از احساسات واقعی انسانی دور است، کمک میکند تا روح و تخیل خود را بهبود بخشد؛ زیرا او بهعنوان مدیر طراحی سفینه فرد مهمی برای انقلاب است و در شورش نهایی میتواند به مفی کمک میکند. این موضوع باعث میشود D-503 که در حال نوشتن خاطرات روزانه است، درونیات پرشوروحرارت خود را روی کاغذ بیاورد و بهنوعی کارش را تباه کند. مشاهدهی جهان بیرون که فراتر از ساختمانهای یکسان دولت واحد بود و جنبههای زیبایی و تاریخی آن، او را تحت تأثیر قرار میداد، باعث شد مدام خواب و رؤیا ببیند، چیزی که در جامعهی یگانهکشور بیماری است.
آخرین نوشتهی D-503 در دفتر یادداشت این است که او را به میزی بستهاند و تحت عملیاتی بزرگ قرار گرفته است. مسئولان از کشف علت نابسامانیهای اخیر خبر میدهند: برخی از انسانها به بیماریای به نام تخیل مبتلا هستند. اکنون مرکز عصبی مسئول تخیل پیدا شده است و این بیماری با استفاده از اشعهی ایکس قابل درمان است که نوعی جراحی روانی است و تخیل و احساسات را از بین میبرد. در این عملیات، D-503 را به حالت قابل اطمینان و مکانیکی تبدیل میکنند که همچون تراکتوری در قالب انسان عمل کند.
خلاصه کتاب ما
کتاب ما نوشتهی یوگنی زامیاتین نویسندهی اهل روسیه است. این داستان پادآرمانشهری در «دولتی واحد» یا «یگانهکشور» در چند قرن بعد روایت میشود. این یگانهکشور را دیوارهایی احاطه و آن را از جهان بیرون جدا کردهاند. شخصیت اصلی آن مهندس و ریاضیدانی ۳۲ساله به نام D-503 است که روی ساخت یک سفینهی فضایی غولپیکر برای دولت واحد کار میکند. این سفینه در خدمت برنامهی اجرای «شادی» آن در سراسر جهان است. یوگنی زامیاتین در این رمان، آیندهای هولناک را به تصویر میکشد که در آن هیچ انسانی هویت فردی ندارد. ماجراهای این داستان فانتزی و علمیتخیلی در جامعهای توتالیتر اتفاق میافتد که بهوسیلهی تکنولوژی، همهی افراد آن سرکوب شده، شستوشوی مغزی شده و مقهور دولت هستند.
پایان داستان
هشدار: در این قسمت پایان کتاب را میخوانید. پس از این عملیات بزرگ که D-503 را دوباره در جامعه ادغام کرد انجام کارهایی که همیشه انجام میداد باز هم برایش آسان میشود و بههمدستانش خیانت میکند. او دیگر بار، با کمال میل به نیکوکار، دیکتاتور دولت واحد خدمت میکند. او گروه مفی را لو میدهد و حتی با بیتفاوتی به تماشای شکنجه و اعدام I-330 میایستد. با این حال، قیام مفی نیرو میگیرد. بخشهایی از دیوار سبز ویران میشوند، مردم شروع به شورشهای اجتماعی میکنند. اگرچه D-503 ابراز امیدواری میکند که نیکوکار خیرخواه «عقل» را بازیابی کند، رمان با تردید دربارهی بقای دولت واحد به پایان میرسد.
خرید و دانلود کتاب ما را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
خواندن این کتاب را به همهی دوستداران رمانهای ژانر ویرانشهر پیشنهاد و توصیه میکنیم قبل از خواندن در صورت ناآشنایی، کمی دربارهی روسیه در قرن نوزدهم و بیستم بخوانید. خواندن زندگینامهی یوگنی زامیاتین در همین وبگاه نیز مفید خواهد بود. احتمالاً نیاز است با برخی مفاهیم ریاضی نیز آشنا باشید.
ژانر کتاب ما
این کتاب نخستین رمان در ژانر پادآرمانشهر یا ویرانشهر (دیستوپیا) است. یوگنی زامیاتین با تلفیق علم و تخیل اولین گونهی این نوع رماننویسی را به وجود آورد. برای شناخت بیشتر این نویسنده پیشنهاد میکنیم زندگینامهی زامیاتین را در طاقچه بخوانید.
ورود به بازار کتاب ایران و ترجمهها
این کتاب نخستین بار در ۱۳۵۲ با ترجمهی بهروز مشیری به بازار کتاب ایران آمد. پس از آن، انوشیروان دولتشاهی در ۱۳۷۹ آن را ترجمه کرد. این دو کتاب اکنون نایاب هستند. جدیدترین نسخهی ترجمهی «ما» متعلق به بابک شهاب است که در ۱۴۰۱ از روی نسخهی روسی در نشر بیدگل به چاپ رسیده و در حال حاضر تنها نسخهی فارسی در دسترس است.
درباره بابک شهاب؛ مترجم اثر
بابک شهاب، متولد ۱۳۵۲ و دانشآموختهی رشتهی مهندسی مکانیک از آکادمی دولتی پلیتکنیک بلاروس است. شهاب یکی از مترجمان ادبیات روسیه در ایران به شمار میرود که چندین رمان و مجموعه اشعار از ادبیات روسیه به فارسی برگردانده است؛ از جمله اشعار شاعرانی چون الكساندر پوشكین، ایوان تورگنیف و رمانهایی چون تمساح داستایفسکی، نبوغ ناباکوف، کودکی نوباوگی جوانی تولستوی و... .
نقد و بررسی کوتاه کتاب ما
رمان را میتوان از جنبههای مختلف بررسی کرد. از یک طرف تمسخر نظامی پلیسی و توتالیتر که میخواهد همهچیز و همهکس را تحت کنترل خود داشته باشد. از طرف دیگر، استفاده از قوانین ریاضی و اعداد که آن را میتوان حملهای به سوسیالیسم علمی دانست. رمان زامیاتین شیوهای از زندگی را توصیف میکند که تنها حقیقت انکارناپذیر آن جریان منظم زمان است. مرکز زندگی جمعی، اعدام در ملأعام است. این دیستوپیا شهری است گنبدیشکل با دیواری که ساکنان آن را از وجود دنیای بزرگتر بیخبر گذاشتهاند؛ یعنی آنچه سالها بعد در واقعیت اتفاق افتاد. همهی این اقدامات تمامیتخواهانه با نیت خیر و سعادت بشر انجام میشود. همانطور که بلشویکها دولت خود را به نام ایدههای زیبا و انسانگرایانه بنا و حالتی را به تصویر میکشیدند که در آن همه کاملاً برابر هستند، همه برحسب نیاز دریافت میکردند و در هماهنگی کامل با دیگران قرار دارند. ویرانشهر زامیاتین با این ایدهها سازگار است. آنچه او پیشبینی میکرد در انتخاب نام کتابش مشهود است: ما. جایی که من و فردیتی وجود ندارد. در این جهان اگر منی وجود داشته باشد که بخواهد بهجای پیروی از جدول زمانی و دستورها شروع به دنبالکردن خواستههای خود کند، دیگر نمیتواند در درون «ما» زندگی کند. او یا باید اصلاح شود یا اعدام. نکتهی دیگری که دربارهی این کتاب بسیار گفتهاند این است که رمان اگرچه موضوعی بدیع و پیشگوییهایی دارد که از فرط درستبودن عجیب هستند؛ اما جریان آن و قصهپردازیاش معمولی و در جاهایی ضعیف است. با این حال و صرفنظر از وجه ادبیاش، میتوان آن را اولین پیشبینیکنندهی وقایع مرگبار قرن بیستم دانست.
نظرات افراد مشهور
شاید مهمترین و مشهورترین فردی که دربارهی این رمان نوشته است جورج اورول مشهور باشد. او ضمن اینکه موضوع کتاب را منحصربهفرد دانسته، داستانپردازی آن را معمولی و تا حدی ضعیف میداند. به نظر او احتمالاً زامیاتین قصد نداشت رژیم شوروی را هدف طنز خود قرار دهد؛ زیرا او که در زمان مرگ لنین مینوشت، تصوری از دیکتاتوری استالین در ذهن نداشت و وضعیت روسیه در ۱۹۲۳ بهگونهای نبود که کسی علیه آنها قیام کند. او نتیجه میگیرد که آنچه زامیاتین در نظر داشت، کشوری خاص نبود، بلکه هدف او تمدن صنعتی بود؛ زیرا گرایش زیادی هم به بدویگرایی داشت. بر همین مبنا، کتاب او صرفاً بیان یک شکایت نیست، بلکه مطالعهای دربارهی ماشین است؛ جنی که انسان بدون فکر از بطری بیرون آورده و دیگر نمیتواند به داخل آن برگرداند.
گلب استرووه شاعر و مورخ روسی در واکنش به گفتهی اورول نوشت رمان در شوروی ممنوع شد و این دلیل کافی است که بپذیریم محتوای آن علیه آن چیزی بود که در اتحاد جماهیر شوروی در جریان بود. اورول همچنین اعتقاد داشت آلدوس هاکسلی رمان دنیای شگفتانگیز نو را که آن هم در ژانر ویرانشهری بود با الهام از ما نوشته است. موضوعی که هاکسلی آن را رد و ادعا کرد در زمان نوشتن دنیای شگفتانگیز نو از وجود ما مطلع نبوده است.
در بخشی از کتاب ما میخوانیم
شب. سبز و نارنجی و آبی؛ ساز رویال قرمز؛ پیراهنی به زردی لیمو. بعد، بودای برنزی؛ یکدفعه پلکهای برنزیاش را بالا آورد و شیرهای به بیرون جاری شد، از بودا. همینطور از پیراهن زردرنگ، و قطرات شیره از آینه و از تختخواب بزرگ و تختخوابهای بچگانه چکه میکرد و بعد از خودمکابوسی شیرین و مرگبار...
بیدار شدم: نورِ ملایم آبی؛ شیشه دیوارها میدرخشند، صندلیها و میز شیشهای هم. اینها آرامم میکند و تپش قلبم هم آرام میگیرد. شیره، بودا... این دیگر چه مضحکهای است؟ واضح است: بیمار شدهام. پیش از این هرگز خواب ندیدهام. میگویند خواب دیدن برای باستانیان پدیدهای کاملا طبیعی و عادی بوده است. بله، درست است: آخر کل زندگیشان دستکمی از یک چرخفلک وحشتناک نداشته: سبز، نارنجی، بودا، شیره. اما ما بهخوبی میدانیم که خواب دیدن یکجور بیماری روانی خطرناک است. من هم میدانم: مغز من تا به امروز بهشکلی کرنومتروار کاملا منظم و درخشان عمل کرده، مکانیسمی بدون حتی یک نقص، اما حالا... بله، حالا قضیه دقیقا این است: آنجا داخل مغزم جسمی خارجی را احساس میکنم، مثل موقعی که مژهای بسیار نازک میرود توی چشم: با اینکه حال عمومیتان خوب است، آن چشمی را که مژه داخلش رفته حتی یک ثانیه هم نمیتوانید فراموش کنید...
صدای پرنشاط و شفاف زنگ بالای سرم بلند میشود: ساعت ۷، موقع بلند شدن است. از میان دیوارهای شیشهای، در سمت چپ و در سمت راست، خودم را میبینم، اتاقم، لباسهایم و حرکاتم که هزارانبار تکرار میشوند. این بهوجدم میآورد: اینکه خودت را بخشی از یک کل عظیم و قدرتمند احساس کنیچه زیبایی قاطعانهای: بدون حتی یک حرکت، انحنا یا چرخش اضافی.
بله، تیلور، بیتردید، نابغه بزرگ دوران باستان بوده است. البته به فکرش نرسید که روشش را گسترش دهد و آن را بر کل زندگی، بر هر مرحله آن و یک شبانهروز کامل اعمال کند؛ او نتوانست سیستمش را از یک ساعت به بیستوچهارساعت تکامل ببخشد. اما بااینهمه، چطور کتابخانهها را با نوشتههایی درباره کانت و امثال او پر کردهاند و به تیلور، پیامبری که قادر بود ده قرن بعدتر را ببیند، بیاعتنا بودهاند.
وقت صبحانه تمام شد. سرود یگانهکشور یکصدا خوانده شد. منظم، چهارتاچهارتا پیش بهسوی آسانسورها. صدای ضعیف همهمه موتورهاو بهسرعت پایین، پایین و پایینتر رفتنیک آن قالب تهی کردن...
و بعد نمیدانم از کجا باز آن رؤیای مضحک سروکلهاش پیدا شد، یا شاید تابعی ضمنی از آن رؤیا. آه بله، دیروز هم سوار آئرو، موقع فرود، همین حالت به من دست داد. البته، همهچیز تمام شد: نقطه، و چه خوب که با او آنطور قاطعانه و تند برخورد کردم.
با قطار زیرزمینی شتابان بهسمت محل انتگرال میرفتم، جایی که بدنهٔ زیبای انتگرال، همچنان بیحرکت، هنوز روح آتش در آن دمیدهنشده، زیر آفتاب، روی سکو میدرخشد. چشمهایم را بسته بودم و با فرمولها خیالپردازی میکردم: بار دیگر در ذهنم محاسبه میکردم شتاب اولیه چقدر باید باشد تا انتگرال از زمین کنده شود. جرم انتگرال در هر اتم ثانیه تغییر میکند (بهعلت مصرف سوختِ انفجاری). معادله بسیار پیچیدهای از کار درآمده است با کمیتهای متعالی (۱۰).
انگار که در خواب بود: اینجا، در دنیای جامد اعداد، کسی کنارم نشست، کسی آرام به من تنه زد و گفت: 'ببخشید.'
چشمهایم را باز کردم و ابتدا بهنظرم آمد چیزی با شتاب به فضا رفت (تداعیای که منشأش انتگرال بود). یک سر، که در حال پرواز بود، چون از دو طرفش دو گوش صورتی مثل دو بال بیرون زده بود. بعد منحنی برآمده پسِ سرش و پشتی خمیدهبا دو انحنا ـحرف S...
و از میان دیوارهای شیشهایِ جهان جبری من، دوباره آن مژهچیزی ناخوشایند که امروز باید انجامش میدادم.
حجم
۳۳۴٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۴۱۹ صفحه
حجم
۳۳۴٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۴۱۹ صفحه
نظرات کاربران
تصور کنید در تنها کشور روی کره زمین زندگی می کنید که پس از سال ها جنگ های صلیبی بین آزادی طلبان و سعادت طلبان باقی مانده است و گنبدی شیشه ای و فضایی پاک شما را از توحش و
کتابی که الگو و سر منشا نوشته شدن کتاب های ١٩٨٤ و دنیای قشنگ نو بود. باید به این نکته توجه داشت که زامیاتین زمانی این رمان را مینویسد که نه واژه علمی تخیلی معنا چندانی داشت و نه پاد
لطفا به طاقچه بی نهایت اضافه کنید. ممنون.
کلا کتابهای پادآرمانشهری را دوست دارم. ۱۹۸۴، دنیایقشنگنو، ما و شاید سرگذشت ندیمه که این آخری رو هنپز دارم میخونم. تاکید بیش از حد بر کمونیسم و تا حدی مسیحیت رو با توجه به زمان نوشته شدن کتابها میپذیرم ولی
این کتاب به طرز خارق العاده ای خوبه و به شدت پیشنهاد می کنم حتما حتما حتما توی این روزا بخونیدش نثر کتاب چندان عامه پسند نیست و شاید بشه گفت چندان ساده فهم نیست اما مفاهیمی که بیان می کنه
به نظرم کتاب خوبی بود... یه داستان سیاسی، عاشقانه و علمی تخیلی جذاب. البته بعضی جاها توصیف ها زیاد میشد و روند داستان کند ولی با این حال من این کتابو دوست داشتم چون توصیف هاش فوق العاده بودن.
در داستانهایی که از نیاکان ما بهمون رسیده، به دو انسان اولیه دو انتخاب داده شده. یکی سعادت و دیگری آزادی که انسان آزادی رو انتخاب میکنه و شروع بدبختیها از همینجاست. حالا بعد از قرنها تحمل مصیبت و زندگی
یوگنی زامیاتین را به درستی و کامل در مقدمه کتاب توضیح دادهاند پس من چیزی نخواهم گفت. اما کتاب؛ این نوشته در اصل هجویست بر یک دیکتاتوری. به قول ماکسیم گورکی، خشمش مانند خشم یک پیر دختر است. البته از آن
در توصیف دنیای این کتاب، جامعهای رو تصور کنید که همهی ابعادش به حدی از پیشرفت رسیده که دیگه هیچ اتفاقی نمیافته؛ یعنی همه چیز طبق برنامه و پیشبینی شده هست. همه چیز شفاف و بدون حتی یک نقطهی مبهم
👍🏾 از نخستینهای سبک پادآرمانشهری که کتابای زیادی ازش الهام گرفتن و به نظرم دوستداران این سبک باید بخوننش 👍🏾 شباهت زیادی به هزار و نهصدوهشتادوچهار جرج اورول داره: هر دو نقد سیاسی، پادآرمانشهر شبیه، نظام نظارت و پایش اطلاعات قوی، و حتی