کتاب انتظارش را نداشتم
معرفی کتاب انتظارش را نداشتم
کتاب انتظارش را نداشتم اثری از ریچل هالیس با ترجمه هدیه جامعی است. این کتاب قرار است به یک سوال خیلی مهم پاسخ دهد: چطور وقتی دنیایتان از هم میپاشد زندگی را دوباره از سر بگیرید؟
درباره کتاب انتظارش را نداشتم
همه ما در زندگی با شرایط سخت روبهرو شدهایم. دروغ شنیدیم، کارمان را از دست دادیم. خیانت دیدم، دوستان و عزیزانمان را از دست دادهایم و ... . احتمالاسعی کردیم تا از راز این زخمها سردربیاوریم و همچنین به این سوال در مورد خودمان جواب دهیم: چطور وقتی چنین رخدادهایی برایمان اتفاق میافتند، قوی باشیم، ادامه دهیم و یاد بگیریم زندگی را که از هم پاشیده است، دوباره سر هم کنیم؟
تمام این وقایع این توانایی را دارند که احساساتی مانند غم، اندوه و ناامیدی را به ما تزریق کنند. به این ترتیب وقتی درگیر چنین اتفاقاتی میشویم باید بدانیم چگونه میتوانیم روحیه خود را حفظ کنیم و به اندوه و درد اجازه ندهیم که زندگی ما را در دستان خودشان بگیرند.
ریچل هالیس در کتاب انتظارش را نداشتم، تجربههای مشابهی را که خودش از سر گذرانده است، با ما درمیان میگذارد. او به تمام مخاطبانش کمک میکند تا این احساسات را بپذیرند و سپس یاد بگیرند از جایشان بلند شوند و به زندگی، ادامه دهند. با انرژی و سرشار از امید.
کتاب انتظارش را نداشتم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
تمام کسانی که در دوران سختی از زندگیشان قرار دارند و به دنبال نیرو و توانی برای ادامه دادن میگردند، میتوانند از مطالب کتاب انتظارش را نداشتم، استفاده کنند.
درباره ریچل هالیس
ریچل هالیس، نویسنده کتابهای پرفروش در زمینه موفقیت و خودیاری، مدیرعامل شرکت خودش و سخنران آمریکایی است. او یک وب سایت در مورد کمک به افراد در جهت ایجاد تغییرات مثبت دارد و با مطالب و محصولات خود سعی میکند تا دنبالکنندگانش به نسخه بهتری از خودشان دست پیدا کنند.
ریچل هالیس را به عنوان آنتونی رابینز خانمها میشناسند چراکه با سبک زندگی و لحن ساده و خودمانیاش موفق شده است تا الهام بخش افراد زیادی در سراسر جهان باشد. او همچنین به دلیل نقشهای بیشماری که در تلویزیون ایفا کرده است، مانندِ بازیگرِ نقش دکتر لیندا مارتین در لوسیفر و ستاره مهمان در برنامههای تلویزیونی مانند خواهر، رنو ۹۱۱، دختر جدید و همسر خوب شناخته میشود. هالیس فعالیتهای بسیاری در جهت توانمندسازی زنان انجام میدهد و نامش در بین لیست ۳۰ کارآفرین زیر ۳۰ سال منتشر شده است.
تا به حال کتابهای بسیاری از او به زبان فارسی ترجمه و منتشر شده است که خودت باش دختر و شرمنده نباش دختر از آن جملهاند.
بخشی از کتاب انتظارش را نداشتم
بهنظرم یکی از سختترین بخشهای عبور از بحران این است که بعد از آن به شخص کاملاً جدیدی تبدیل میشوید. فقط ذهنتان است که آنچه را اتفاق افتاده بر اساس کسی که قبلاً بودید تحلیل میکند نه کسی که حالا هستید. مثل فیلمی علمی - تخیلی است که در آن سفینه وارد هایپردرایو یا دستگاه پرش زمان یا هر اسم دیگری که دارد میشود و بعد سیستم تمام کهکشانها مختل میشود و ناگهان انترپرایز وارد بُعد دیگری میشود. شما به شخص دیگری تبدیل میشوید. وارد بُعدی کاملاً متفاوت میشوید، اما خودپنداریتان - آن بخش از خودتان که افکار و احساساتتان را تعیین میکند - هنوز همان شخصی است که قبلاً بودهاید.
زندگی گاهی بهشدت گستاخ میشود.
انگار تمام آن تلاطمهای احساسیای که در جریان دوران سخت تحمل کردید کافی نبودند که حالا باید با بحران هویتی نیز دستوپنجه نرم کنید. اکثرمان موضوع هویت را مهمترین بخش مشکل نمیدانیم و همین مسئله را سختتر میکند.
بهنظر من چهار نوع بحران هویت مختلف در ارتباط با فقدان، درد و اندوه وجود دارد:
۱. هویتی داشتید که از شما گرفته شده است. «من کارمند فوقالعادهای بودم، اما شرکت بهخاطر تعدیل نیرو مرا کنار گذاشت و حالا بیکارم.»
۲. دنبال هویتی هستید که با شما جور درنمیآید. «خیلی دلم میخواهد مادر شوم، اما روش درمانی آیویاف۵ جواب نداد و حالم خیلی بد است.»
۳. هویتی را انتخاب کردید که دیگر دوستش ندارید. «فکر میکردم بهعنوان یک مادر خانهدار خوشحال باشم، اما درواقع افسردهام و مادر خوبی برای فرزندانم نیستم.»
۴. شخص دیگری هویتی را برای شما تعیین کرده است که اصلاً با شما جور درنمیآید. «بودن در این پست مدیریتی مرا از خلاقیت دور نگه داشته است، اما رئیسم فکر میکند برای این پست مناسبترم. احساس میکنم دارم از درون میمیرم.»
وقتی دختربچه بودم باور داشتم که اگر دانه هندوانه را بخوریم در شکممان هندوانه رشد میکند. باور داشتم که اگر دانه سیب را بخوریم بلافاصله میمیریم. روزی روزگاری براساس مقالات علمی باور داشتم که پلوتون یک سیاره است، اما بعدها معلوم شد که فقط یک سیاره کوتوله است که گوشهای از منظومهٔ شمسی تغییر شکل میدهد.
فکرش را بکنید... در گذشته چند موضوع را بهطورقطع باور داشتید که حالا اشتباه، تقلبی و غیرطبیعی از آب درآمدهاند؟ احتمالاً شما هم زمانی به چیزهایی باور داشتید که حالا مسخره و خندهدار بهنظر میرسند. اما آن زمان اصلاً مسخره نبودند، از نظر شما حقیقت داشتند، حقایقی که بر مبنای واقعیت شکل نگرفته بودند؛ بلکه بر اساس دیدگاه شما به جهان ایجاد شده بودند. دوستان من، آن دیدگاه همان چشمانداز شماست.
چشمانداز شما، یا دیدگاه شما به زندگی و دنیا، مبحث بسیار مهمی است که حین پشتسر گذاشتن دوران سخت باید از آن صحبت کنیم و دو نکته هست که باید آنها را بدانید.
اول اینکه: چشمانداز شما درمورد موضوعات مختلف لزوماً بر اساس واقعیت شکل نگرفته؛ بلکه غالباً براساس تجربیاتی که در گذشته داشتهاید یا آنچه دیگران درمورد آن موضوع به شما یاد دادهاند، شکل گرفته است. دومین نکتهای که باید درمورد چشمانداز بدانید این است: کسی که در زمان حال هستید آنقدر قوی هست که بتواند باورهایی را که براساس گذشتهتان شکل گرفته، کنترل کند.
کنترل چشماندازتان به دست خودتان است.
کنترل چشماندازتان به دست خودتان است! افراد کمی متوجه این موضوع هستند.
درک این حقیقت اساسی، نهتنها دیدگاه شما را به غم و اندوه و فقدان عوض میکند؛ بلکه حتی یاد گرفتن تنظیم و کنترل چشماندازتان، بدون در نظر گرفتن دورانی که در آن هستید، رمز داشتن یک زندگی شادتر و دقیقتر است.
حجم
۱۳۲٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۵۲ صفحه
حجم
۱۳۲٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۵۲ صفحه
نظرات کاربران
"این کتاب قرار نیست اقرارنامه باشد، قرار نیست بازگوکننده چگونگی و دلیل این دگرگونی زلزله مانندی باشد که باید در زندگیمان رخ میداد. صادقانه بگویم، مطمئن نیستم بتوانم از این موضوع صحبت کنم و همچنان سر پا بمانم. امیدوارم روزی
📎من کتاب رو از این انتشارات نخوندم بنابراین درباره ترجمه و سایر موارد مربوط به انتشارات نظری ندارم و نظرم مختص کتابه مثل بقیه ی کتاب های ریچل هالیس با لحن روان و صمیمی نوشته شده بود و خوندنش راحت بود. خود
من این کتابو یه روزه چشمی خوندم شاید زیاد محتوای علمی نداشته باشه اما تو زندگیم مشکلی پیش اومده بود که دقیقا به این حرفا نیاز داشتم و تو زندگی من تلنگر ایجاد کرد
ریچل هالیس قلم خودمانی و گیرایی دارد، نکاتی که میگوید زندگی زیست شده و ایده های جالب خودش است و به همین دلیل ارزش مطالعه دارد. اگردر شرایط سختی به سر میبرید، خواندنش خالی از لطف نیست و میتواند بهتون کمک
با توجه به اینکه کتاب های قبلی این نویسنده رو خونده بودم این کتاب زیاد جذاب نبود
من چندین صفحه اول رو خوندم خوشم نیومد اصلا و رهاش کردم هیچ گونه جذابیتی نداشت برام
کتابِ خوب و کم حجمی بود ، اگر دورانِ سختی رو طی میکنید این کتاب مسکنِ خوبیه .
بسیار عالی بود