کتاب ذهن آگاهی
معرفی کتاب ذهن آگاهی
کتاب ذهن آگاهی از کتابهای مجموعه مهارتهای زندگی دانشگاه هاروارد است.این اثر شامل ۹ مقاله از نشریهٔ «هاروارد بیزنس ریویو» است که روشهایی برای بالا بردن عملکرد، بهبود خلاقیت و ...ارائه میدهد.
درباره کتاب ذهن آگاهی
ذهنآگاهی که حضور در لحظه نیز نامیده میشود، مزيتهای زیادی دارد که از میان آنها میتوان به رسیدن به عملكرد بهتر، بالابردن خلاقيت، رسيدن به خودشناسی بیشتر و افزدون بر جذبه اشاره کرد.
ذهنآگاهی میتواند به داشتن آرامش خاطر بيشتر کمک کند. در این کتاب نکات جالبی درباره ذهنآگاهی میخوانیم که به یادمی دهد چگونه حس حضور در زندگی روزمره و زندگی کاریمان را تقویت کنیم. با کمک مقالههای این کتاب به دستاوردهایی که در بالا اشاره شد، میرسیم. میتوانیم عملکردمان را در همه زمینهها بهتر کنیم، خلاقیتمان را بیشتر کنیم و بیشتر از قبل در زندگی حضور داشته باشیم.
کتاتب ذهنآگاهی به ما کمک میکند تا در دام جنون سرسامآور دنیای مدرن کاری گرفتار نشویم
کتاب ذهن آگاهی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به کتابهای حوزه موفقیت و خودیاری را به خواندن این کتاب دعوت میکنیم.
بخشی از کتاب ذهن آگاهی
شانزده هزار ... این عدد تعداد کلمههایی است که ما، بهطور میانگین، در روز به زبان میآوریم. دیگر مجسم کنید چه تعداد کلمهٔ نگفتهای از ذهنمان میگذرد! بسیاری از آنها حقیقت ندارند، بلکه ارزیابیها و قضاوتهایی هستند که با احساسهای ما درهم تنیده شدهاند. برخی مثبت و مفیدند (من سخت کار کردهام و میتوانم این سخنرانی را به نحو احسن انجام دهم؛ این مسئله ارزش دفاع کردن دارد؛ نایب رئیس جدیدمان به نظر آدم خوبی میرسد و میشود به او نزدیک شد)، برخی دیگر منفی و کمتر مفیدند (او عمداً مرا نادیده میگیرد؛ از خودم یک دلقک خواهم ساخت؛ من خودِ واقعیام نیستم).
به باور همگان، افکار و احساسهای منفی جایی در محیط کار ندارند: مدیران اجرایی و مخصوصاً رهبران، هر طور شده، یا باید صبور و خویشتندار باشند، یا سرحال و باروحیه. آنها باید مظهر اعتماد به نفس باشند و هر منفینگریای را که درونشان شعلهور میشود خاموش کنند. ولی این خلاف طبیعت ماست! تمام انسانهای سالم، جریانی درونی از افکار و احساسها دارند که در برگیرندهٔ انتقاد، تردید و ترس است. این فقط مغزمان است که دارد وظیفهای را که برایش تعریف شده انجام میدهد: یعنی، تلاش برای پیشبینی و حل مشکلات، و اجتناب از دشواریهای بالقوه.
ما در دفاتر مشاورهمان در نقاط مختلف دنیا، روش مشاورهای خاص خود را پیاده میکنیم و معمولاً رهبرانی برای مشاوره نزد ما میآیند که با مشکل روبهرو شدهاند، نه به این خاطر که افکار و احساسهای نامطلوب دارند (این امر اجتنابناپذیر است)، بلکه چون به آنها قلاب شدهاند، درست مثل ماهیای که در قلاب ماهیگیری گرفتار آمده است. این اتفاق ناخوشایند به یکی از دو صورت زیر میافتد: یا تسلیم افکارشان میشوند و آنها را به چشم واقعیت میبینند (در شغل قبلیام هم همین بود ... در تمام طول سالهای کار کردنم، آدم شکستخوردهای بودم) و در نتیجه از رویارویی با موقعیتهایی اجتناب میکنند که آنها را تحریک میکند (من به سراغ آن چالش جدید نمیروم). یا اینکه بر شالودهٔ نظر حامیانشان، وجود این افکار را به چالش میکشند و سعی میکنند با توجیه کردن و استدلال آوردن، آنها را از ذهن خود دور کنند (نباید این طوری فکر کنم ... میدانم که شکستخوردهٔ مطلق نیستم) و در نتیجه خودشان را به سوی شرایط مشابه سوق میدهند، ولو اینکه برخلاف ارزشها و هدفهای اصلیشان باشند (آن وظیفهٔ جدید را بر عهده بگیر، باید از پسش بربیایی). در هر کدام از این دو حالت، این افراد دارند توجه بیش ازحدی به وراجیِ درونشان میکنند و به آن اجازه میدهند منابع شناختی مهمی را که میتوانست مورد استفادهٔ بهتری قرار بگیرد، تحلیل ببرند.
این مشکل رایجی است که اغلب هم بهواسطهٔ استراتژیهای مدیریتیِ رایج تداوم مییابد. غالباً با مدیران اجرایی روبهرو هستیم که چالشهای عاطفیِ تکرارشوندهای در محیط کار دارند ـ چالشهایی از قبیل نگرانی در مورد اولویتها، حسادت به موفقیت دیگران، ترس از رد شدن، پریشانی در رابطه با بیاحترامیها و کممحلیهای خیالی. این مدیران سعی در ابداع تکنیکهایی دارند تا با کمکشان این چالشها را «برطرف کنند» ـ تکنیکهایی از قبیل گرفتن تأییدهای مثبت، تهیهٔ لیست کارهایی که باید به ترتیب اولویت انجام شوند، غرق شدن در کارهایی خاص ... با همهٔ این تلاشها، وقتی از آنها میپرسیم چند وقت است که با چالششان دست به گریبانند، ممکن است جواب بدهند ده سال، بیست سال، یا حتی از دوران کودکی!
از قرار معلوم آن تکنیکها جواب نداده است ـ در حقیقت، تحقیقات متعدد نشان دادهاند تلاش برای به حداقل رساندن یا نادیده گرفتن افکار و احساسها، فقط به آنها دامن میزند! در تحقیق مشهوری که توسط مرحوم دانیل وِگنر، استاد هاروارد انجام شد، شرکتکنندگانی که از آنها خواسته شده بود به خرسهای سفید فکر نکنند، بهسختی میتوانستند جلوی خودشان را بگیرند. بعداً، وقتی که این ممنوعیت برداشته شد، آنها بهمراتب بیشتر از گروه گواه به خرسهای سفید فکر میکردند. هر کس که، حین دنبال کردنِ رژیم غذایی سخت، خوابِ کیک شکلاتی و سیبزمینی سرخکرده را دیده، این پدیده را درک میکند!
رهبران کارآمد اما، نه تسلیم تجربههای درونیشان میشوند و نه آنها را سرکوب میکنند؛ بلکه به شیوهای ذهنآگاهانه، ارزشمحور و سازنده به سراغ آنها میروند و چیزی را درون خود پرورش میدهند که ما چابکی عاطفی (یا چابکی احساسی) میخوانیم. در اقتصاد پیچیدهٔ بهسرعت در حال تغییرِ امروزی، چنین تواناییِ اداره کردن افکار و احساسها، لازمهٔ رسیدن به موفقیت در کسب و کار است. تحقیقات متعددِ فرانک باند، استاد دانشگاه لندن و دیگر پژوهشگران نشان میدهند که چابکی عاطفی میتواند به آدمها کمک کند استرسشان را فرو بنشانند، خطاهایشان را کاهش دهند، نوآورتر شوند، و عملکرد شغلیشان را بهتر کنند.
حجم
۱۰۱٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۱۶ صفحه
حجم
۱۰۱٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۱۶ صفحه
نظرات کاربران
مزایای ذهنآگاهانه بودن یا در لحظه بودن رو شرح کاملی با ذکر مثال و تحقیقات انجام شده میگه. البته تمریناتی اجمالی هم در چند بخش توضیح داده. ولی برای تمرینات کاملتر باید کتاب دیگری پیدا کرد بنظرم.
کتاب هزار و یک دلیل میاره که ذهن آگاهی چیز خوبیه ولی حتی یک راه هم بیان نمیکنه که خب چجوری ذهن آگاه بشیم! مثل این میمونه من به شما بگم موفق بودن در زندگی چیز خوبیه برو موفق باش!!!!! همین؟ نمیخوای
کتاب کوتاه ذهن آگاهی در قالب 9 فصل 9 مقاله ، نظر اشخاص مختلفی که با ذهن آگاهی موافق هستن ارائه میکنه و به صورت کلی تلاش میکنه که با مبحث ذهن آگاهی خواننده آشنا بشه در رابطه با تمرینات
خیلی مهم و مفید👌