کتاب خداحافظی با نقش قربانی
معرفی کتاب خداحافظی با نقش قربانی
کتاب خداحافظی با نقش قربانی نوشته ورنا کست است که با ترجمه سعیده قاضی منتشر شده است. در کتاب خداحافظی با نقش قربانی، ورنا کاست بر اساس دو افسانه رابطه میان قربانی و مهاجم را در زندگی روزانه مطالعه کرده است. این کتاب، هر خوانندهای را نهتنها از چگونگی شکلگیری تعامل میان این دو نقش آگاه میکند، بلکه به او راهکارهایی برای خروج از این دو نقش ارائه و سرانجام بهسوی واکنشی آگاهانه در قالب دو نقش قربانی و مهاجم سوق میدهد.
درباره کتاب خداحافظی با نقش قربانی
ورنا کاست در این کتاب ضمنِ روایت دو افسانه، با روانِ شما از امروز به زمانهای دور سفر میکند و هر آنچه را که چشمان شما «قادرند» ببینند برایتان معنا میکند. او با شما از رؤیاهایتان سخـن میگوید، از خواستههایتان، از داشته و نداشتههایتان. او همراه با شما از میانه «سایه» هایتان به «عقده» هایتان سفر میکند. و درست همین جا با شما وارد یک بازی میشود. در این بازی بارها و بارها حس غرورآفرین پیروزی سراغتان خواهد آمد، اما ممکن است پیش از آنکه پیروزیتان را جشن بگیرید، شکست بخورید! او یک همبازی معمولی نیست. نیت او از این بازی، تحلیلِ روانِ بازی است. ورنا کاست با جزئیات دقیق، بازی روانی قربانی با مهاجم را تحلیل میکند. او با شرح این دو افسانه به شما نشان میدهد: در این بازی شما یک قربانی یا یک مهاجم نیستید، بلکه هم قربانی و هم مهاجم هستید! و شما آنقدر ناخودآگاه از قالب یکی در دیگری فرو میروید تا سرانجام درمانده از تکرار، اما با امید پیروزی برای آگاهی قیام کنید. او تکتک صحنههای بازی را روبهروی چشمانتان ترسیم میکند، عواطف شما را هنگام بازی بیدار و معنا میکند و دست آخر قاعده بازی را کف دستتان میگذارد و شما را در این میدان با خودتان تنها میگذارد. او راه عبور از نقش یک منفعل به فاعل را نشانتان میدهد. راهی که از دل «عقده» میگذرد.
خواندن کتاب خداحافظی با نقش قربانی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به یک زندگی شاد پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب خداحافظی با نقش قربانی
در زندگی روزانه همیشه شاهد قربانیان و مهاجمان هستیم. قربانیان نمیتوانند بدون مهاجمان بهوجود بیایند، مهاجم هم بدون قربانی وجود ندارد. همیشه همینطور بوده است. حتی در افسانههای قدیمی هم با این موضوع مواجه میشویم. گاهی این مهاجمان خدایان و الههها هستند و قربانیان آدمها. افسانه سیزیف را به یاد بیاوریم که در آن سیزیف محکوم شد یک تکه سنگ را تا بالای کوه ببرد که هر بار ذرهای مانده تا به قله کوه برسد دوباره به پایین میغلتید.
مسئله قربانی و مهاجم بیش از هر چیز به رابطه قدرت و ناتوانی معطوف میشود و این خود ارتباط زیادی با ترس، خشونت و تعدیل احساس ارزشمندی دارد. مایلم خاطرنشان کنم که از رابطه روزانه قربانی ـ مهاجم حرف میزنم که همه آدمها آن را تجربه میکنند، و نه از قربانیان صدمههای روحی شدید و تروما و از مهاجمانی که در آن سهم داشتهاند. برای من حائز اهمیت است که روی مسئله روزمره قربانی ـ مهاجم و غلبه بر آن متمرکز شوم تا این مبحث را با حساسیت بیشتری مدنظر قرار دهیم و بتوانیم تغییراتی در زندگی روزانه خود ایجاد کنیم. و این شاید در ادامه تأثیری بر درک ما از تروما و صدمههای شدید روحی نیز داشته باشد.
از طرفی قصد من این نیست که مسئله قربانی ـ مهاجم را فقط شرح بدهم و روی آن در زندگی روزمره حساس شوم، بلکه میخواهم روشن کنم، چگونه میتوان خود را از بند قربانی و مهاجم رها کرد. اما آیا میتوان کاملاً خود را از این بند رها کرد؟ راه خروجی از این چارچوب وجود دارد؟ آیا وضعیت سومی در کنار این دو وضعیت موجود است؟ یا سومی وجود ندارد؟ آیا فردی وجود دارد که در وضعیت قربانی ـ مهاجم قرار نگرفته باشد؟
تمامی این سؤالها را بر مبنای افسانهها و به کمک تئوری عقده و تأثیرات عقدهها بر ما در زندگی روزانه دنبال خواهم کرد، و در این میان نیز اشارههایی به تجربه شخصی خواهم کرد. بدیهی است که این تجربهها میتوانند مورد استفاده قرار بگیرند و یا بیاهمیت واقع شوند. پذیرفتن این نکات خیلی دلپذیر نیست. و البته این موضوع مرتبط است با اینکه:
قربانی بودن ناخوشایند است، و مهاجم بودن نیز چندان خوشایند نیست. با این همه سؤالهای ما در مورد قدرت و ناتوانی چنان در زندگیمان با اهمیتاند و همه جا پررنگ حضور دارند که نمیتوانیم آنها را به سادگی نادیده بگیریم و یا به آدمهای دیگر، «مهاجمان» و «قربانیان» نسبت دهیم. ما همچنین باید در مورد شخص خودمان بررسی کنیم، کجا کدام بخش را بازی کردهایم. حتی وقتی این بازی به موضوعی برمیگردد که در سایه قرار دارد، و ما نمیتوانیم آن را به سادگی با خود ایدهآلمان ارتباط دهیم.
حجم
۱۶۰٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۹۸ صفحه
حجم
۱۶۰٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۹۸ صفحه
نظرات کاربران
این کتاب به خوبی روشن میکنه در شکل گیری یک الگوی ناصحیح، چطور دو طرف رابطه سهم پررنگی دارند: حتی خود فرد قربانی.. و این را اینقدر واضح نشان میداد که نمیشد انکار کرد و این برای من تلخ بود
ده بار خوندنش هم کمه..برای من خیلی تاثیرگذار بود
شناخت موضوع مورد بحث این کتاب، برای هر شخصی بسیار لازم است...
فکر میکنم برای مطالعه این کتاب باید با مفاهیم مکتب یونگ آشنا بود تا بتونید لذت کافی رو از قلم نویسنده ببرید من که خیلی دوست داشتم