کتاب آبادی؛ سه گانه خانواده اسناپس (پاره نخست)
معرفی کتاب آبادی؛ سه گانه خانواده اسناپس (پاره نخست)
کتاب آبادی؛ سه گانه خانواده اسناپس (پاره نخست) نوشته ویلیام فاکنر نویسنده مشهور است. کتاب آبادی؛ سه گانه خانواده اسناپس (پاره نخست) را انتشارات کتابسرای نیک با ترجمه تورج یاراحمدی منتشر کرده است.
درباره کتاب آبادی؛ سه گانه خانواده اسناپس (پاره نخست)
این کتاب شامل دو داستان فلم و یولا میشود. این کتاب روایتی است از راه یافتن خانواده اسناپس به آبادی و ماندگار شدن در آنجا. تا پیش از حضور این افراد در آبادی همه چیز مظهر خیر و درستی کامل بود و مانند دیگر جوامع انسانی از همه خصوصیتهای نیک و بد بهره برده بودند؛ ولی با ورود اسناپسها و به ویژه فلم اسناپس، همه چیز تغییر میکند زیرا هر آدمی در قیاس با سناپسها آدمی است نیکوکار. روان انسان و اثرپذیریاش از شرایط اجتماعی و حرص و طمع برآمده از نظام اقتصادی، و خواست این که به هر قیمتی از نردبان اجتماعی - اقتصادی بالا رفت جان مایه این داستانها است.
خواندن کتاب آبادی؛ سه گانه خانواده اسناپس (پاره نخست) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی جهان پیشنهاد میکنیم.
درباره ویلیام فاکنر
ویلیام فاکنر زاده ۱۸۹۷ و درگذشته ۱۹۶۲ است. در نیمهٔ اول قرن بیستم، فاکنر شخصیتی روبهرشد در ادبیات امریکایی محسوب میشد. او را، به موازات ارنست همینگوی، به عنوان یکی از دو رماننویس برتر این دوره از ادبیات امریکایی میشناسند. وجه مشخصهٔ آثار فاکنر غنای سبک منثور او است، ترکیبی منحصربهفرد از تراژدی و طنز. رمانهای فاکنر تأثیر عاطفی شگرفی بر خواننده میگذارند و شخصیتهای ساختهٔ قلم او را نمیتوان بهآسانی به فراموشی سپرد. نیروی دراماتیک و شفافیت آثار برجستهٔ فاکنر در ادبیات مدرن دستنیافتنی است.
فاکنر، افول و فساد موجود در جنوب امریکا در پی جنگ داخلی (۱۸۶۵ ـ ۱۸۶۱) را زمینهٔ آثارش میکرد، و سوگنامههایی در باب فروپاشی ارزشهای سنتی این جامعه مینوشت. دغدغههای عمدهٔ وی عبارت بودند از: تشریح ذات شرارت و گناه و رابطهٔ میان زمان گذشته و حال. اما، با وجود مشغولیت ذهنیاش به مسئلهٔ محرومیت و خشونت، به نوشتن در مورد ظرفیت انسانها برای انجام اعمال شرافتمندانه و خیرخواهانه هم میپرداخت.
بخشی از کتاب آبادی؛ سه گانه خانواده اسناپس (پاره نخست)
کسانی که مردهریگ او را صاحب شدند، از جانب شمال شرق آمده بودند، از میان کوههای تنسی تکه تکه را بریده بودند و هر بار همینقدر جاگیر شده بودند که نسلی از بچهها زاده شوند و بار بیایند. از کرانههای اقیانوس اطلس میآمدند و از جاهایی که در فراسوی آن جای داشت، از انگلستان و از سرحدات اسکاتلند و ویلز و این از نامهاشان دستگیر آدم میشد، نامهایی از قبیل ترپین و هیلی و ویتینگتون، مککالم و مورای و لئونارد و لیتل جان و نامهای دیگری مانند ریداپ و آرمستید و داشی که لابد اصلاً خاستگاهی نداشت، چرا که ردخور نداشت هیچکس از روی عقل و شعور این نامها را روی خودش نمیگذاشت. این آدمها با خودشان هیچ بردهای و هیچ زلمزیمبوی تجملی نیاوردند. در واقع اغلب آنچه را که با خود آوردند، میشد به دست بگیرند و حمل کنند (و در واقع همین کار را هم کردند). هر یک تکهزمینی را صاحب شد و کلبهای یکاتاقه یا دواتاقه بر آن ساخت و هرگز کلبه را رنگ نکرد و با هم زن و زن خواست کردند و بچهدار شدند و بعد هر بار به همان کلبه اتاقی دیگر اضافه کردند و دیوارهای این اتاقها را هم رنگ نکردند و همهاش همین بود. اولاد و اعقابشان هنوز که هنوز بود در زمینهای پائیندست پنبه و بر دامنهٔ تپهها ذرت میکاشتند و در اشکفتهای دور از چشم تپهها، از ذرتشان ویسکی درست میکردند و آنچه از نوشانوش خودشان اضافه میآمد، میفروختند. پاسبانهای فدرال پا به این ولایت میگذاشتند و بعد دیگر اثری از آثارشان پیدا نمیشد. گواینکه بعدها یکی دو تکه از پوشاک مرد گمشده، کلاهی نمدی، پالتویی از پارچهٔ ماهوت سیاه، کفشهایی باب خیابانهای شهر، یا حتی ششلول او، زیب تن بچهای، یا پیرمردی، یا پیرزنی دیده میشد. پاسبانهای اهل محل اصلاً موی دماغ آنها نمیشدند، مگر اینکه موسم انتخابات شود و خودی نشان بدهند. اهل ولایت مرید کلیساهای خودشان بودند و بچههاشان را به مدرسههای محل خودشان میفرستادند، میان خودشان ازدواج میکردند و گهگاه هم پا به دری میکردند و از آن بیشتر مرتکب قتل هم میشدند و خودشان قاضی دادگاه خودشان و میرغضب خودشان هم بودند. پروتستان بودند و دمکرات و پُرزاد و ولد و در سراسر ناحیه حتی یک کاکاسیاه نبود که از خودش صاحب تکهای زمین باشد. کاکاسیاههای غریبه، جان به جانشان هم که میکردی، حاضر نبودند بعد از غروب آفتاب در آن ناحیه پرسه بزنند.
حجم
۲۱۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۲۴ صفحه
حجم
۲۱۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۲۴ صفحه