دانلود و خرید کتاب به امین بگو دوستش دارم مریم راهی
تصویر جلد کتاب به امین بگو دوستش دارم

کتاب به امین بگو دوستش دارم

نویسنده:مریم راهی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۸از ۵۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب به امین بگو دوستش دارم

کتاب به امین بگو دوستش دارم نوشته مریم راهی، رمانی تاریخی است که از چهار شخصیت بزرگ و تاثیرگذار صدر اسلام، عبدالمطلب، ابوطالب، حمزه و جعفر (علیهم السلام) روایتی دارد. 

درباره کتاب به امین بگو دوستش دارم

مریم راهی در داستان به امین بگو دوستش دارم در سبک مستند روایی تاریخی، داستانی از آغاز اسلام را روایت می‌کند. در این داستان، شخصیت‌های مهمی که در صدراسلام، بسیار تاثیرگذار بودند، حضور دارند: عبدالمطلب، ابوطالب، حمزه و جعفر (علیهم السلام).

داستان با دیدن خوابی که عبدالمطلب می‌بیند آغاز می‌شود. در این خواب، هاجر، همسر حضرت ابراهیم (ع) از او می‌خواهد تا فرزندش اسماعیل را سیراب کند. همین موضوع او را به سمت حفر دوباره چاه زمزم می‌برد. چاهی که سال‌ها پیش توسط یکی از قبایل پر شده بود. همین خواب سرآغاز روایتی زیبا از زندگی نبوی است. 

مریم راهی برای نوشتن این کتاب پژوهش‌های بسیاری انجام داد که در نهایت به بیان روایات بکر تاریخی منجر شده است. روایاتی که در کمتر منابعی آمده‌اند و خواندن و شنیدنشان بدیع و نو است. 

کتاب به امین بگو دوستش دارم را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

اگر از خواندن رمان‌های تاریخی لذت می‌برید خواندن کتاب به امین بگو دوستش دارم را به شما پیشنهاد می‌کنیم.

درباره مریم راهی

مريم راهی در سال ۱۳۵۹ متولد شد. از او پیشتر کتاب‌های  یوما، فردا مسافرم و در خواب‌هایم منتشر شده بود. 

بخشی از کتاب به امین بگو دوستش دارم

مشک آبم خالی‌ست، گوشه‌ای می‌اندازمش. قریش بیش از این دوام نخواهد آورد بدون آب. شفا بر آستانه غار ایستاده، می‌گوید از کوه نبهان آمده است. می‌گویم نکند به یاد نبهان، آن جوانک یمانی‌ست که این‌قدر می‌روی به کوه نبهان؟ می‌خندد، ریز و سربه‌زیر.

- کوه‌ها جای امنی برای یک دختر ده ساله نیست.

خنده بر صورتش می‌خشکد. پشیمان می‌شوم از هراسی که بر دلش انداختم. کاش می‌گذاشتم شیرینی نام نبهان دقیقه‌ای در جانش بماند! نبهان از قبیله جُرهُم است. سال گذشته به مکه آمد، با رحله‌ای که کارش تجارت بود. او می‌بایست به رسم احمسی‌های قریش، عریان طواف کند، آن‌گونه عریان که از مادر متولد شده است، مگر کسی از قریش به او جامه‌ای دهد. نبهان در حرم مانده بوده سرگردان که شفا سر می‌رسد و جامه پدرمان هاشم را به او می‌دهد، به این برهان که پدر ما رحله شِتا و صَیف را بنا نهاده است، پس خود نیز باید جامه فراهم کند برای زائرانی که تاجرند و عریانی را خوش ندارند. آن روز نبهان جامه‌نپوشیده دلباخته شفا می‌شود.

شفا می‌گوید:

- در میان قریش شایعه شده عبدالمطلب در خواب، محل چاه زمزم را دیده است... راست می‌گویند که می‌خواهی ما را از کم‌آبیِ چاه جِفر امیه نجات دهی؟

می‌دانستم پی کاری آمده، کوه نبهان و جبل‌النور بهانه است.

- خوابی که آن روز دیدی همین بود؟

ساکتم و او ادامه می‌دهد:

- من هیچ‌گاه دروغ از تو نشنیده‌ام؛ اکنون اگر بگویی خواب دیده‌ای و در خواب به تو نشان داده‌اند زمزمِ گمشده کجاست، ذره‌ای تردید نخواهم کرد.

باورم نمی‌شود شفا ده سال داشته باشد. هم نوجوان است و بازیگوش، هم کامله‌زنی مدبر. نگاهم به اوست، می‌گوید:

- قریشیان اکنون پای همین کوه به‌انتظارند تا با تو راهی شوند برای حفر زمزم.

در ده سالگی به قدر مادرش سلمه تدبیر می‌داند. سر تا پایش را نگاه می‌کنم و در آن هیچ نمی‌بینم جز شور زندگی. وقتش شده. می‌پرسم:

- و تو هنوز هم نمی‌خواهی به حجله یکی از خواستگارانت بروی؟

سرخ می‌شود و معجر حریرش را که بر شانه افتاده، به سر می‌اندازد و گوشه آن را برابر صورت می‌گیرد، نقش صورتش کاملاً پیداست. می‌گوید:

- نبهان آمدنی‌ست.

نمی‌خواهد بپذیرد نبهان از جُرهُمیان یمن است و آن‌ها از همان دم که قبیله خُزاعه از شهر اخراج‌شان کردند و بعد کمر بستند به کشتن زائران غیرمکّی، در هراسند و پا به این شهر سنگی نمی‌گذارند.

ماریه امین
۱۳۹۹/۱۱/۰۶

با خوندنش گریه کردم, خندیدم, ترسیدم امیدوارشدم مایوس شدم و در نهایت دوباره ایمان آوردم. خانم راهی ! قلمتون ستودنی است. ممنونم

mhdiiiii
۱۴۰۰/۱۱/۲۱

لازمه این کتاب رو قبل دیدن محمدرسول الله مجیدی ، یه بار دیگه بخونیم ، عالیه عالی

مهدی خادم الرضا
۱۴۰۰/۰۴/۲۰

همین ک درباره پیامبره عظیم الشان هست حتما باید مطالعه بشه بماند ک قلم خوبی دارند نویسنده ممنون از طاقچه

کاربر ۱۱۴۳۳۱۴
۱۴۰۰/۱۰/۰۵

عالی و بینظیر خداوند به قلم و توان این نویسنده برکت بده ...بسیار لذت بخش بود و تاریخ اسلام با حلاوت و شیرینی بر جان ما نشست خداقوت

فانوس
۱۴۰۱/۱۲/۰۹

کتاب قشنگ و جالبی بود و اطلاعات درستی از زمان پیامبر میده و به راحتی میشه با کتاب و با پیامبر مهربونمون ارتباط قلبی برقرار کرد.

maria
۱۴۰۰/۰۶/۱۹

تجربه مطالعه "یوما" از همین نویسنده اونقدر برام شیرین بود که با دیدن کتابی جدید با قلم ایشون لحظه ای برای خواندنش تردید نکردم. استفاده از منابع متعدد برای نگارش این اثر و متن روان و شیوا از نقاط برجسته

- بیشتر
misagh59
۱۴۰۳/۰۴/۱۸

با این کتاب یاد می گیری برای عاشق شدن لازم است از خیلی قبل تر از معشوق شروع کنی .اگر میخواهی عشق محمد در بند بند وجودت پیوند بخورد باید رهسپار قصه شوی و قدم قدم همراه شوی با کسانی

- بیشتر
کاربر ۸۷۰۳۸۱
۱۴۰۳/۰۳/۰۹

بسیار کتاب جذاب و درجه یکی بود .اگه کسی دلش میخواد در مورد تاریخ صدر اسلام رمانی بخونه حتما انتخاب کنه . انگار داشتی فیلم میدیدی

گل سرخ
۱۴۰۳/۰۳/۰۵

در یک کلام ایمان را تقویت می کند

Fatemeh
۱۴۰۰/۰۹/۱۰

خیلی عالی بود پنج ستاره کمه باید ۲۰ تا ستاره داد روایت نویسنده به قدری جذاب بود که گویا انسان در زمان سفر کرده و تمام اون اتفاقات رو از نزدیک میبینه و چه زیباست این عبارت " به امین بگو دوستش

- بیشتر
کسی که دست‌ها و چشمانش پاکیزه است یقین قلب محترمی نیز دارد.
ماریه امین
می‌رسیم پسرم! به معجزه هم می‌رسیم... بی‌صدا رخ می‌دهد، وقتی مردمان غافل‌اند.
ماریه امین
من پیش‌تر نیز شنیده‌ام نام کسی محمد باشد... روزی را ببینید که پسرانی از پسِ یکدیگر زاده شوند و والدین‌شان مشتاقانه نام محمد را برای آن‌ها برگزینند.
ماریه امین
- مسلمان... ما تسلیمیم در برابر امر خداوند یکتا.
ماریه امین
این زبان برای ناسزاگویی به شما داده نشده.
فانوس
هیجان‌زده است اما خویشتن‌داری می‌کند.
ماریه امین
من چه شنیدم؟ چه بود این اشعار؟ در سرم می‌چرخند کلمات. این‌ها از سنخ کلام جن و انس نیست. درختی‌ست با شاخساری پرمیوه و ریشه‌هایی پربرکت. برترین کلام است. چه بود این‌ها که من شنیدم؟
ماریه امین
اگر رسول‌الله کشته شده باشد پس دیگر این دنیا ارزش زنده ماندن ندارد. برگردید و شمشیر بزنید تا شهید شوید.
Yas Balal.جواد عطوی
به نام یکتاپروردگار نام این نوزاد محمد است.
ماریه امین
شرمسارم از دردی که او می‌بایست تنها تجربه‌اش کند و حاصل شیرینش از آنِ هر دومان باشد
Yas Balal.جواد عطوی
امیدم به هیچ مردی نیست در این قوم... تنها محمد... خوب است محمد را داریم.
ماریه امین
چقدر زیبا و آهنگین است علی!... یک بار در دل بگو علی را، خودت موسیقی‌اش را احساس خواهی کرد... به‌خدا ده بار همان لحظه صدایش زدم... ده بار در یک لحظه... علی... علی... علی...
ملی‌کا
تکیه‌گاه مسلمان در نبرد، فزونی سرباز نیست؛ تکیه‌گاهش خداست
فانوس
دنیا بدون محمد نباید باشد.
ماریه امین
- هول نکن ابوطالب! این راه را خدا آغاز کرده، خود نیز تا به انتهایش خواهد برد.
ماریه امین
- طفلان ما اگر یتیم شوند با خاک برابری می‌کنند؛ نه خودمان کسی هستیم نه پدران‌مان کسی بوده‌اند.
ماریه امین
روزی را ببینید که پسرانی از پسِ یکدیگر زاده شوند و والدین‌شان مشتاقانه نام محمد را برای آن‌ها برگزینند.
ملی‌کا
بغض در گلویم می‌ترکد و گریه امانم نمی‌دهد. دستان علی را رها می‌کنم و تمام تنش را با شوق به سوی خود می‌کشم و در آغوش می‌فشارمش و نفس می‌کشم عطر نخستین مرد مؤمن به محمد را. عطر تن پدرم عبدالمطلب را دارد آن هنگام که ماه رمضان به پایان رسیده بود و او پس از یک ماه از غار حرا بازمی‌گشت به مسجدالحرام. در گوش علی آرام و آهسته می‌گویم: - نزد محمد بازگرد و از او پیروی کن که به رستگاری خواهی رسید. لحظه‌ای در همین حال می‌مانم تا ضربان قلبش را بیشتر احساس کنم.
(!_!) hana🌱
به معجزه هم می‌رسیم... بی‌صدا رخ می‌دهد، وقتی مردمان غافل‌اند.
فانوس
- میسره آن‌قدر برایم گفته بود از محمد امین که تاب از کف داده بودم. نگاهم می‌کند: - عرب کجا به خود دیده همچو مردی را؟ باید هم تاب از کف می‌دادم
منکسر

حجم

۳۱۲٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۲۳ صفحه

حجم

۳۱۲٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۲۳ صفحه

قیمت:
۷۲,۶۷۵
۲۱,۸۰۲
۷۰%
تومان