کتاب پیرمرد صد ساله ای که از پنجره بیرون رفت و ناپدید شد
معرفی کتاب پیرمرد صد ساله ای که از پنجره بیرون رفت و ناپدید شد
کتاب پیرمرد صد ساله ای که از پنجره بیرون رفت و ناپدید شد نوشته یوناس یوناسون است که با ترجمه کیهان بهمنی منتشر شده است. این کتاب رمانی است در ژانر طنز سیاسی - اجتماعی. در کتاب پیرمرد صد ساله ای که از پنجره بیرون رفت و ناپدید شد ما زندگی پیرمرد قهرمان داستان را مرور میکنیم و هم از ورای آن، تاریخ قرن بیستم را البته بهصورت طنز میخوانیم.
دربار کتاب پیرمرد صد ساله ای که از پنجره بیرون رفت و ناپدید شد
نویسنده در این کتاب هر بار به بهانهای قهرمان داستان را در یک رشته اتفاقات تصادفی درگیر میکند تا او با تعدادی از مهمترین شخصیتهای سیاسی سده بیستم دمخور شود: استالین، فرانکو، ترومن، چرچیل، مائو، کیم ایل سونگ و... از این طریق و با مرور خاطرات پیرمرد، ما البته به صورت طنز در قلب حوادثی مثل ساخت بمب اتم، جنگهای داخلی اسپانیا و انقلاب چین قرار میگیریم.
نویسنده حتی، قهرمان داستان را در سالهای دهه ۱۳۲۰ به ایران هم آورده و باعث شده او از سوی سازمان امنیت وقت دستگیر هم بشود! در این میان، نه راوی و نه آدمهای اثر، هیچکدام در پی ارائه تصویری درست و واقعی از زندگی و رخدادهای گذشته و حال نیستند: آنها واقعیت را در هم میشکنند، آن را به بازی میگیرند و از نو بنایش میکنند. این ویران کردن و دوباره ساختن، در سایه طنز ممکن میشود.
نویسنده در این اثر همه چیز اعم از رخدادهای تاریخی، اندیشه، فلسفه، کتاب مقدس و مظاهر روزمره زندگی را به طنز میگیرد و دنیایی میسازد که به گفته خودش به نحوی هوشمندانه، ابلهانه است. این کتاب از ۲۰۰۹ در صدر کتابهای پرفروش اروپا و جهان قرار دارد و تاکنون بیش از هشت میلیون نسخه از آن در سرتاسر جهان به فروش رفته است.
این نخستین رمان یوناسن بود و پنج ناشری که ابتدا سراغشان رفت، کتاب را برای انتشار ارزشمند تشخیص ندادند اما کتاب پس از انتشار در سوئد به پدیدهای تبدیل شد و از آن زمان به بیش از ۳۰ زبان دنیا ازجمله انگلیسی، آلمانی، هلندی، فرانسوی، ایتالیایی، پرتقالی، چِکی، مجارستانی، روسی، ژاپنی، کرهای، تایوانی، و … ترجمه شده است.
خواندن کتاب پیرمرد صد ساله ای که از پنجره بیرون رفت و ناپدید شد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب پیرمرد صد ساله ای که از پنجره بیرون رفت و ناپدید شد
هنگامی که رانندهٔ اتوبوس بامهربانی شانهٔ آلن را تکان داد و گفت که به ایستگاه بایرینگ رسیدهاند، آلن از خواب بیدار شد کمی بعد راننده چمدان را از جلوی اتوبوس بیرون برد. آلن هم پشت سرش از اتوبوس پیاده شد.
راننده از آلن پرسید که آیا میتواند خودش تنهایی چمدانش را ببرد و آلن هم جواب داد که نیازی نیست راننده نگران باشد. بعد آلن از راننده تشکر کرد و هنگامی که اتوبوس دوباره در بزرگراه به راه افتاد، به علامت خداحافظی برای راننده دست تکان داد.
صنوبرهای بلند جلوی آفتاب بعدازظهر را گرفته بودند و آلن با آن کت نازک و دمپاییهای روفرشی کمکم سرما را احساس میکرد. آن اطراف هیچ تابلویی که روی آن بایرینگ نوشته شده باشد، نبود چه برسد به ایستگاه اتوبوس. هر طرف را که نگاه میکرد، تا جایی که چشم کار میکرد، فقط جنگل بود و جنگل و جنگل. یک راه باریک شنی در سمت راست بود.
آلن فکر کرد احتمالا در چمدانی که آنطور اتفاقی به دستش افتاده بود لباس گرم هم باید باشد. متأسفانه چمدان قفل بود و بدون پیچگوشتی یا ابزاری شبیه آن ظاهرآ فایدهای نداشت سعی کند قفل آن را باز کند. دیگر چارهای نداشت جز این که حرکت کند چون در غیراینصورت همانجا یخ میزد و میمُرد. و با توجه به تجربههای قبلیاش، آلن مطمئن بود که اگر هم سعی میکرد از سرما بمیرد باز موفق نمیشد.
چمدان در بالایش یک بند داشت و با کشیدن آن چمدان به نرمی روی چرخهای کوچکش حرکت میکرد. بدین ترتیب آلن با گامهایی لرزان و نااستوار در جادهٔ شنی به راه افتاد. چمدان را هم دنبال خودش میکشید و چرخهای چمدان روی سنگریزهها میغلتیدند.
چند صد متر جلوتر آلن به جایی رسید که احتمالا همان ایستگاه بایرینگ بود. ساختمانی متروکه نزدیک جایی که بدون شک و قطعآ در گذشته ایستگاه راهآهن بایرینگ بود.
به عنوان یک آدم صدساله آلن از وضعیت جسمانی خوبی برخوردار بود اما با این وجود بیش از حد خسته شده بود. بنابراین روی چمدان نشست تا ضمن تجدیدقوا افکارش را متمرکز کند.
سمت چپ آلن ساختمان دو طبقهٔ مخروبه و زرد ایستگاه بود. تمام پنجرههای طبقهٔ اول را با تخته پوشانده بودند. سمت راست او هم خطآهن متروکهای بود که تا دوردستها امتداد داشت. راهآهنی که صاف امتداد داشت و در دل جنگل ناپدید میشد. طبیعت هنوز نتوانسته بود راهآهن را به طور کامل از بین ببرد اما به مرور زمان این اتفاق روی میداد.
حجم
۳۷۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۵۱۲ صفحه
حجم
۳۷۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۵۱۲ صفحه
نظرات کاربران
یکی از بهترین کتاب هایی که خوندم. تبهر و نبوق نویسنده در داستان سرایی و جذاب سازی داستان کاملاً مشهوده. پر از نکات طنز و کمدی. واقعا بی نظیره. خواندن این کتاب رو به همه توصیه میکنم. مطمئناً یکی از
من نوشته ها یوناس یوناسون خیلی دوست دارم برام عجیب بود که بعضی از دوستان گفتن داستان کشش نداره
من خیلی دوسش داشتم
خیلی پیشنهاد میشه، این کتاب فوق العاده است، کشش داستان بالاست، قسمت های کمدیش عالی بود، ترجمه دکتر بهمنی هم خیلی خوب بود. برای من امتیازش ۹/۱۰ هستش، پیرمردی که متولد ۱۹۰۵ هستش، روز تولد صد سالگیش یعنی سال ۲۰۰۵ از خانه ی سالمندان
هم زیاد بود هم زیبا هم طنز بود،هم سیاسی،هم مفهومی و ماجراجویی واقعا جذابیت خوبی داشت و در بیشتر مواقع سادگی ای منحصر به فرد داشت حتما پیشنهاد میکنم😍😍😍🥰🥰
من که دوست نداشتم
بعد از فرار پیرمرد صد ساله ای به نام آلن کارلسون از آسایشگاه در روز تولد صد سالگی اش، این خبر به پلیس شهر منتقل میشود و به تدریج در صدر اخبار سوئد قرار میگیرد. از طرفی با فرار آلن
این نشر با همین مترجم نسخه چاپی ۶۵ تومنه چه خبره
یکی از بهترین کتاب ها هستش. من اول کتاب"دختری که پادشاه سوئد را نجات داد" خوندم و بعدش اینقدر خوشم اومد از این نویسنده که باقی کتاب هاش رو هم خوندم. روند داستانی بسیار درست و دقیقی داره و طنز
کتاب بسیار جذاب با داستان و ترجمه عالی کاملا پیشنهاد میکنم