🎡 تولد ۱۱ سالگی طاقچه: گردونه را بچرخان، جایزه ببر، کتاب بخوان!🎡

کتاب شهرهای کاغذی

نویسنده:جان گرین

مترجم:سیاوش صمیمی فرد

انتشارات:انتشارات کتاب مرو

دسته‌بندی:

امتیاز

۴.۱از ۱۴ رأیخواندن نظرات

۴٫۱

(۱۴)

خواندن نظرات

معرفی کتاب شهرهای کاغذی

«شهرهای کاغذی» نوشته جان گرین، نویسنده جوان و معروف امریکاییِ خالق رمان‌های نوجوانان است. شهرت گرین بیشتر به خاطر کتاب «تقصیر طالع ما»‌ و فیلم اقتباس شده از آن است که موضوعش عشق دو نوجوان سرطانی است. مارگو و کوئنتین در شهری ساحلی زندگی می‌کنند و با هم همسایه و همبازی‌اند. رابطه آنها تا نوجوانی، صمیمانه ادامه می‌یابد اما روزی مارگو که حالا عشق کوئنتین است گم می‌شود و کوئنتین برای پیدا کردن مارگو با دوستانش سفری ماجراجویانه را آغاز می‌کند. بر اساس این اثر جان گرین هم در سال ۲۰۱۵، فیلم پرفروشی به کارگردانی جیک شریر و با بازی نات وولف و کارا دلیوین ساخته شد.

معرفی نویسنده

جان گرین

اگر رمان نوجوان را یک سرزمین وسیع در نظر بگیریم، می‌توانیم ادعا کنیم جان گرین یکی از فرمانروایان قدرتمند یکی از قبایل مهم و پرطرفدار این سرزمین است. گرین از آن دست نویسنده‌هایی است که کتاب‌هایش بعد از انتشار مدت‌ها در لیست پرفروش‌ترین‌های نیویورک تایمز باقی می‌مانند. گرین قبل از اینکه به سوی نویسندگی برود از دانشگاه در دو رشته‌ی ادبیات و علوم دینی فارغ‌التحصیل شد و قصد داشت که کشیش شود، ولی بعد از آنکه مدتی در بیمارستان اطفال در کنار کودکان سرطانی به فعالیت پرداخت، تصمیم گرفت که نویسنده شود. رمان اشتباه در ستاره‌های بخت ما -که در ایران با نام نحسی ستاره‌های بخت ما نیز شناخته می‌شود- هم تحت تاثیر فعالیت در بیمارستان و همزیستی با کودکان سرطانی نوشته شده است. جان گرین علاوه بر نویسندگی به عنوان آموزگار و بلاگر هم فعالیت می‌کند. او مدت زیادی است که همراه با برادرش سعی می‌کند دروس مختلف را به زبان ساده و لذت‌بخش در بستر اینترنت عرضه کند.

نظرات کاربران

hamideh

۱۳۹۸/۱۱/۰۹

طاقچه خجالت نکش یه کم قیمت بالاتر بزن

siavash24

۱۳۹۷/۰۶/۰۷

ممنون از توضیحات شما و دقتی که نسبت به ترجمه ی صفحه نخست کتاب داشتید.در چاپ دوم کتاب حتما اصلاحات اساسی انجام خواهد شد. همیشه شروع کتاب جزو سخت ترین بخشهای ترجمه ی کتابه و یه چند صفحه ای طول میکشه

- بیشتر

به دنبال آلاسکا

۱۴۰۱/۰۸/۰۱

اگه از کتاب در جستجوی آلاسکا خوشتون اومد احتمال ۱۰۱ درصد عاشق این کتاب میشن:)))

Amir Arsalan

۱۴۰۱/۰۳/۰۲

یه کتاب فانتزی و ماجراجویی که اگه توی سن نوجوونی هستید احتمالا براتون میتونه جالب باشه همسفر شدن با چند تا بچه ، ارزش یک بار خوندن رو داره من که لذت بردم💙

پنگوئن خسته

۱۴۰۰/۰۲/۲۸

یک معما و ماجراجویی بزرگی که برای حل آن شکل می گیرد داستان جالبی ست و حرف هایی برای گفتن دارد قلم جان گرین هم به جذابیت بیشتر آن کمک کرده است از خواندنش لذت ببرید .

علی

۱۳۹۹/۰۴/۱۱

کتاب در رابطه با پسری نوجوان است که به دنبال عشق دوران کودکی خود میگردد و در صدد است تا هرطور شده او را بیابد.

بلاتریکس لسترنج

۱۴۰۴/۰۷/۱۸

این که بتونی کراش بچگیت رو بشناسی و از زوایای مختلف ببینیش و بفهمی اون بتی که تو ذهنت ساخته بودی نیست این یه موهبته کاش همه این موهبت رو داشتن چهار امتیاز واسه اینکه بی دلیل ، خیلیییی طولانی بود

بریده‌هایی از کتاب

«دلم برای بودن با تو تنگ می‌شه.»

n re

هر روز این همه آدم در دنیا می‌میرند که من با آن‌ها آشنایی ندارم. اگر با هر اتفاق ناگواری که در دنیا می‌افتد بخواهم به چنین حال و روزی در بیایم و ذهنم را درگیرش کنم، حتماً بعد از مدتی دیوانه می‌شوم.

n re

همهٔ این مردم کاغذی‌ان و دارن تو خونه‌های کاغذی زندگی می‌کنن. آدم‌هایی که آینده‌شونو آتیش می‌زنن تا گرم بمونن. بچه‌هایی که دنبال خرید یواشکی آبجو از فروشگاهای کاغذی‌ان. همه عاشق و شیفتهٔ تصاحب چیزای مختلف‌ان. همهٔ این چیزا کاغذی و از بین‌رفتنی‌ان. آدما هم همین‌طور. تو این هیجده سالی که زندگی کردم تا حالا نشده با کسی آشنا بشم که چیزای اصلی و مهم‌تر زندگی براش اهمیت داشته باشن

83 FATEMEH❤️

وقتی عصبانی هستی و می‌خوای به کسی حرفای زشت بزنی، حتماً باید چیزی بگی که درباره‌اش صدق نمی‌کنه؛ چون هیچ‌وقت نمی‌تونی حرف‌هایی رو که زدی کامل پس بگیری و از ذهن اون شخص پاک کنی. حرفو که بزنی تموم شده رفته. منظورم اینه که بعضی حرفا تو ذهن افراد پررنگ می‌شه و تأثیرشون زیاده. زیرشون خط کشیده می‌شه

n re

«همه چیز از نزدیک زشت‌تره.»

n re

«یه نکتهٔ خیلی مهمی رو بهت بگم؟ وقتی اعتماد به نفست بالا باشه جذاب‌تر می‌شی و وقتی پایین باشه نه.»

n re

مرگ بخش مهمی از زندگی همهٔ ما انسان‌هاست،

n re

روی هر دو تا تی‌شرت پرچم‌های یک اتحادیهٔ بزرگ چاپ شده و روی پرچم‌ها نوشته شده بود: میراث، بدون نفرت. داشتم دلیل خنده‌هایمان را به رادار نشان می‌دادم که گفت: «وای خدا! نه، بن تو این کارو نکردی. بن استارلینگ بگو که برای دوست سیاه پوستت تی‌شرت نژادپرستانه نخریدی.» «من فقط اولین تی‌شرتی رو که دیدم، برداشتم داداش.» رادار گفت: «واسه من داداش داداش نکن آ.» ولی داشت سرش را تکان می‌داد و می‌خندید.

امیرحسین رئوف نیا

مارگو آخر حرف‌هایش گفت: «فکر کنم بدونم چرا خودکشی کرد.» «چرا؟» «شاید همهٔ ریسمان‌های درونیش از هم باز شده بوده.»

بلاتریکس لسترنج

در یک جنگل تاریک تاریک