کتاب اسب رقصان
معرفی کتاب اسب رقصان
کتاب اسب رقصان نوشته جوجو مویز، نویسندهی مشهور رمانهای عاشقانه است. اسب رقصان داستان زندگی دختری با رازی عجیب است که میتواند زندگی همه را تغییر دهد. رازی که شما را به قلب زندگی این زن میبرد.
دربارهی کتاب اسب رقصان
هنری لاشاپل که پنجاه سال پیش در فرانسه در یک آموزشگاه سوارکاری مخصوص نخبگان تعلیم دیده است، اسبی زیبا به نام بو به نوهاش سارا هدیه میدهد. او به نوه و اسبش میآموزد چگونه با اسبش حرکات نمایشی انجام دهند. کمی بعد هنری بیمار میشود و حالا سارا باید خودش به تنهایی کارهایش را انجام دهد. سارا باید همزمان درس بخواند، مراقب پدربزرگش باشد و اسب سواری را هم ترک نکند. کمی بعد پای وکیلی جوان به نام ناتاشا به زندگیاش باز میشود، آنچه زندگی سارا را تحت تاثیر قرار می دهد رازی است که در قلبش دارد.
خواندن کتاب اسب رقصان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر از داستانهای عاشقانه لذت میبرید، حتما اسب رقصان را از دست ندهید.
دربارهی جوجو مویز
جوجو مویز با نام کامل پائولین سارا جو مویز، در ۴ اوت سال ۱۹۶۹ در لندن، انگلستان متولد شد. او در دانشگاه به تحصیل در رشتهی روزنامهنگاری پرداخت. او پیش از آغاز به رماننویسی شغلهای متعددی را تجربه کرده است. مدتی به عنوان کنترلچی تاکسی، بازهای به عنوان تایپیست خط بریل برای نابینایان و مدتی به عنوان نویسنده بروشورهای کلوپ ۱۸-۳۰، کلوپی مسافرتی برای افراد ۱۸ تا ۳۰ ساله، مشغول به کار بود. به عقیده مویز تجاربی که از شغلهای خرد و ریزش به دست آورده تأثیر زیادی در شکلگیری داستانهایش داشته است. «من احساس میکنم زندگیهای بسیاری را تجربه کردهام. وقتی تا دیروقت در یک شرکت تاکسیرانی کار میکنی و یا در یک بار کار میکنی، در خصوص طبیعت انسانی چیزهای بسیار بسیار زیادی یاد میگیری.»
جوجو مویز از سال ۲۰۰۲ شروع به نوشتن رمانهای عاشقانه کرد. آثار او در سراسر دنیا خواننده دارد و به بیش از یازده زبان مختلف ترجمه شدهاند. معروفیت او در ایران به دلیل انتشار کتاب من پیش از تو بود که تا به حال بارها تجدید چاپ شده است. از کتابهای مشهور او که به زبان فارسی هم ترجمه شدهاند میتوانیم به من پیش از تو، پس از تو، میوهی خارجی، دختری که رهایش کردی، یک به علاوهی یک و باز هم من اشاره کرد.
بخشی از کتاب اسب رقصان
ـ حالا هم میخواهد امروز بعدازظهر دربارهٔ چند موضوع با شما صحبت کند. ساعت دو آزاد هستید؟
ناتاشا داشت به جواب فکر میکرد که متوجه شد زن بغلدستی در حال غرولند است. یادش آمد که دفترچه یادداشتش را درون کیف گذاشته است. گفت:
ـ احتمالا مشکلی نیست. وای نه، قرار است کسی بیاید.
زن بغلدستی به شانهٔ ناتاشا زد. ناتاشا هم دستش را روی گوشی گذاشت و بیش از آنچه مدنظر داشت، با لحنی تشرآمیز گفت:
ـ دو ثانیه فقط. متأسفم، خودم خبر دارم صحبت با تلفن همراه توی قطار ممنوع است، اما باید صحبتم را تا آخر انجام بدهم.
سپس تلفن را بین گوش و شانهاش گذاشت و کیفش را گشت. بعد وقتی زن دوباره به شانهاش زد، با خشم به سمتش چرخید.
ـ من گفتم که فقط...
ـ قهوهتان را گذاشتید روی کتم.
وقتی ناتاشا به پایین نگاه کرد، دید لیوان بهطرز بیثباتی روی لبهٔ کت کرمرنگ زن قرار دارد.
ـ وای ببخشید.
لیوان قهوه را برداشت.
ـ لیندا، وقتِ امروز بعداز ظهر را میتوانیم تغییر بدهیم؟ باید جایی بروم.
ـ هاها!
گوشی همراهش را بست، صدای قهقههٔ منشیاش همچنان در گوشش زنگ میزد. حضور در دادگاه را در دفترچه روزانهاش خط زد و جلسه را اضافه کرد، همین که خواست دفترچه را در کیفش بگذارد، تیتری از روزنامهٔ مرد روبرو توجهش را جلب کرد. به جلو خم شد و نگاه کرد تا اسم را در پاراگراف اول درست بخواند. چنان روی روزنامه خم شده بود که صاحب روزنامه آن را پایین آورد و اخمی به او کرد. ناتاشا گفت:
ـ معذرت میخواهم.
اما همچنان از مطلب روزنامه میخکوب مانده بود.
ـ ببخشید، میشود لطفآ یک لحظه روزنامهتان را ببینم؟
مرد صاحب روزنامه چنان جا خورده بود که نتوانست جواب رد بدهد. ناتاشا روزنامه را گرفت، ورق زد و ماجرا را دوبار خواند. رنگ از چهرهاش رفته بود، سپس روزنامه را به صاحبش برگرداند. با بیحالی تشکر کرد. نوجوان بغل دستش پوزخند بر لب داشت، گویی بهسختی میتوانست نقض آداب مسافرتی را که مقابل چشمانش رخ داده بود، باور کند.
حجم
۵۰۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۶۵۶ صفحه
حجم
۵۰۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۶۵۶ صفحه
نظرات کاربران
لطفا کتاب های جوجو مویز رو توی طاقچه بی نهایت بذارید
این کتاب ترجمه The Horse Dancer هست و در سال 2009 نوشته شده. به نظرم حتما در توضیحات کتاب اسم اصلی کتاب و سال انتشارش هم باید نوشته بشه
متن روان جذابیت بالا و بسیار زیبا ممنون از طاقچه خیلی زیبا بود
بدون اغراق زیباترین رمانی بود که به شخصه تا به حال خوانده بودم. لحظات تلخ و شیرین داشت، اشک و لبخند داشت اما چیزی که بیشتر از همه باعث علاقهام به این کتاب شد این بود که فهمیدم هر چه بیشتر
ترجمه عالی بود و داستان پر کششی داشت
کتاب شیرینیه خواندش روان و راحته داستانش خارج از ذهن و عجیب نی یک زندگیه دختری ک کنار پدرو مادربزرگ مهربانش و اسبش بزرگ شده پدر بزرگ سوار کار حرفه ایه و اکنون یک زندگی دونفره باهم دارند از جایی از
به نظرم افرادی که به اسب علاقه شدیدی دارن میتونن با این کتاب زندگی کنن👌
جالب و جذاب بود👌🏻💛 متن روانی داشت و داستان پردازی خوبی هم داشت💫🌼🌟