کتاب گفتوگویی دربارهی متافیزیک زمان
معرفی کتاب گفتوگویی دربارهی متافیزیک زمان
کتاب گفتوگویی دربارهی متافیزیک زمان نوشته برادلی داودن و ترجمه حسن امیریآرا اثری فلسفی است که درباره مفهوم زمان صحبت میکند.
درباره کتاب گفتوگویی دربارهی متافیزیک زمان
برادلی داودن در این کتاب گفتوگوهای خیالی آفریده است. شخصیتهای این اثر در تلاشند تا بخشی از مهمترین مسائل فلسفی و متافیزیکی مرتبط با مفهوم «زمان» را تشریح کنند. آنها همچنین به برخی از تلاشهای فلاسفه و دانشمندان متقدم و متأخر برای حل این مساله اشاره میکنند.
کتاب گفتوگویی دربارهی متافیزیک زمان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
دوست داران فلسفه و علاقهمندان به موضوع زمان از خواندن کتاب گفتوگویی دربارهی متافیزیک زمان لذت میبرند.
بخشی از کتاب گفتوگویی دربارهی متافیزیک زمان
صحنه: بعدازظهر سهشنبه است. جان و نوامی سوار بر اتوبوس شهر از دانشگاه به سمت خانه میروند. جان از ترم بهار گذشته تاکنون نوامی را ندیده است. نوامی در آن زمان دستیار استاد در درس «فیزیک برای شاعران» بود که جان در آن شرکت میکرد. نوامی دانشجوی تحصیلات تکمیلی فیزیک است. بعد از اینکه اتفاقی یکدیگر را در اتوبوس دیدند صحبتشان به مسائل دلخواهشان میکشد.
نوامی: «چنگال نفرتانگیزت را از من بیرون بکش، تو ای بوزینهٔ کثیف لعنتی!»
جان: ببخشید؟
نوامی: نقلقول بود
جان: اوه، یک لحظه فکر کردم ...
نوامی: از فیلم سیارهٔ بوزینهها.
جان: هوم ... من آن سیاره را دیدهام. همان سیارهای که فنجان پشمالو دارد.
نوامی: فنجان پشمالو؟
جان: بله، تو با نقلقول علمی-تخیلیات غافلگیرم کردی، من هم فکر کردم با حرفی دربارهٔ هنر سوررئال همین کار را با تو بکنم. فنجان پشمالو مشهور است، به اندازهٔ ساعتهای شُلووِل سالوادوار دالی.
نوامی: دربارهٔ فنجانی که میگویی چیزی نمیدانم، ولی بعضی از ساعتهای دالی را دیدهام، انگار داشتند روی سنگها و میزها میریختند و انگار مثل پتو نرم بودند. از دیدنشان عصبی میشدم.
جان: بهخاطر اینکه اینقدر نامعقول بودند؟
نوامی: دقیقاً! راستی، وقتی سوار اتوبوس شدم چه گوش میکردی؟
جان: یک قطعهٔ قدیمی از چامبرز برادرز: «امروز وقتش رسیده». بهخاطر این گوش میدهم که امروز اولین جلسهٔ سمینار متافیزیک زمان بود.
نوامی: قبلاً نشنیده بودم.
جان: قطعهای کلاسیک است، و واقعاً طولانی. بیشتر از دهدقیقه. وقتی بار اول گوش کردم نفهمیدم طولانیتر از بقیه است. انگار زمان کند شده بود.
نوامی: نشانهٔ یک موسیقی خوب.
جان: راستی، چرا الان اینجایی؟ همینطوری کلاس نرفتی؟
نوامی: بله، الان هم میروم خانه که از شرِّ قهوه خوردن خلاص شوم. کل روز سرم توی یک مجلهٔ فیزیک بود، داشتم تحقیقم را پیش میبردم.
جان: تحقیقت دربارهٔ چیست؟
نوامی: خودکشی ستارهها.
جان: خودکشی؟
نوامی: خب بهتر است بگویم انفجار ستارهها. سوپرنوا و هایپرنوا.
جان: انگار بیشتر فیزیکدانها دنبال چیزهایی هستند که منفجر میشود.
حجم
۲۲۸٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه
حجم
۲۲۸٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه