دانلود و خرید کتاب پادشاهان پیاده بهزاد دانشگر
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب پادشاهان پیاده اثر بهزاد دانشگر

کتاب پادشاهان پیاده

انتشارات:عهد مانا
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۷از ۴۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب پادشاهان پیاده

کتاب پادشاهان پیاده، نوشته بهزاد دانشگرو محمدعلی جعفری، خرده روایت‌هایی از زیارت اربعین است این کتاب با ترجمه سعید دژفر و هادی پورزعفرانی منتشر شده است.

این کتاب عرض ارادتی است به ساحت مولا و سرور آزادگان جهان، امام عشق، حسین‌بن‌علی علیهم‌االسلام و تلاشی است برای بازنمایی ارادت زائرانش در اجتماع اربعین. روایت‌ها با کمترین دخل و تصرف، بیانی ساده از این ارادت و شیدایی است که شوری در دل‌ها می‌اندازد و می‌رود که عالمی را پرشور کند.

خواندن کتاب پادشاهان پیاده را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقهمندان به روایت‌های واقعی پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب پادشاهان پیاده

از سال پیش که گفتند با کارت ملی هم می‌شود رفت کربلا. دلم می‌خواست بیایم. من مشمول خدمت بودم. گفتم: به‌به چقدر خوب! ما هم برویم ببینیم چه جوریه. پارسال قبل از اینکه من بیایم گفتند با کارت ملی حق ندارید بیایید. منصرف شدم. بعد شنیدم آخرهایش بچه‌ها با کارت ملی هم رد شده بودند. واقعاً حالم بد شد. حس کردم جامانده‌ام. حس عقب‌ماندن داشتم توی زندگی‌ام. نمی‌گویم روزشماری کردم، ولی دلم می‌خواست که امسال اینجا باشم.

امسال هم مشکلاتی پیش پایم بود، اما توی دلم این بود که امام حسین است و می‌شود. حالا یک مدل دیگر می‌گفتم. می‌گفتم ما می‌رویم عرض ادب کنیم. اگر تا دم مرز هم رسیدم و نشد رد بشویم، عرض ادب می‌کنیم و برمی‌گردیم. اگر طلبید هم که می‌رویم.

من قبلاً مفهوم واژهٔ «طلبیدن» را نمی‌دانستم می‌گفتم: «طلب چیه؟ پاشو برو دیگه. خودت برو!»

ولی پارسال لیاقتش را نداشتم که برسم به اینجا. با همان کارت ملی خیلی‌های دیگر آمدند، اما من نتوانستم. امسال واقعاً طلبید و الآن اینجا هستم. بدون پاسپورت و ویزا رد شدیم. البته کارمان درست نبود و ریسک بود، ولی دیگر نمی‌توانستم بنشینم توی خانه.

قبل از این خیلی منطقی بودم. تلاش می‌کردم احساساتی نباشم. هنوز هم خیلی منطقی‌ام. برای همین هم تحت تأثیر نوحه و روضه نبودم. اما بعد از حرکت از حرم حضرت علی علیه‌السلام آمدیم توی راه تا به یک موکب ایرانی رسیدیم. ستون ۲۰۱ تقریباً، از خستگی داشتم می‌رفتم تو اغما، گنگِ گنگ بودم. فقط می‌خواستم بنشینم. یک روضه شروع شد. خواننده داشت از معرفت و شناخت خودش نسبت به امام حسین می‌خواند. یکهو گریه‌ام گرفت. اشک ریختم. عمق مطلب را که پیدا کردم، حس کردم خالی شدم. از آن حس اغما درآمدم. قبلاً می‌گفتم: «خب چیه این مردم رو به گریه می‌اندازن». تو این روضه یک نفر انگار به نیابت از من خیلی از حرف‌هایم را زد. بعدازاین روضه خالی شدم، آرام شدم. نشستن پای این روضه پریشانی‌ام را گرفت. 

نظرات کاربران

🌟لَبَّیْكَ یَا مَهْـــــــدِي(عج)🌟
۱۳۹۹/۰۸/۰۵

با سلام و تشکر از نویسنده‌ی کتاب " پادشاهان پیاده " : بسیار بسیار عالی و تاثیرگذار بود ... هر داستانش اشک آدمو در میاره و به شدت حال و هوای پیاده‌روی اربعین به آدم دست میده ... این کتاب آدمو هوایی میکنه؛

- بیشتر
🌸فطرس🌸
۱۳۹۹/۱۱/۰۳

خاطرات دلنشین افراد مختلف، از ملل و فرهنگ ها و اقشار و دیدگاه های فکری متفاوت در پیاده روی اربعین که تنها وجه مشترک بین همه زوار، حُبُّ الحسین(ع) هست که همه زوار رو در یک مسیر واحد قرار داده

- بیشتر
دانشجوی مملکت
۱۴۰۱/۰۶/۱۰

تو فرودگاه نجف داشتم می‌خوندمش، با اینکه خودمم خیلی تجربیات مشابه داشتم اما عجیب برام لذت بخش و تازه بود... فوق العاده زیبا و جذاب و با شیرینی سیر نشدنی...♥

هامان
۱۴۰۰/۰۵/۰۸

عاشقم بر هه عالم که همه عالم از حسین است یکی از دوستان در آستانه یک شکست بزرگ این کتاب به دستش میرسه و توسل میکنه به آنکه با نظر خاک را کیمیا کند و داستانش برمیگرده

سرباز اسلام
۱۴۰۰/۰۲/۰۳

خیلی کتاب خوبی هست ممنون از نویسنده

کرم کتاب
۱۳۹۹/۱۱/۲۱

اشکم در اومد...

مانا
۱۴۰۱/۰۷/۰۸

من دنبال ی متن نفس گیر هستم. اینکه طرف میاد و متحول میشه. مستند نویس ها این سوژه ها رو پیدا کردن اما وارد روان طرف نشدن که چرایی ها رو بشکافن.

یا حسین(ع)
۱۴۰۱/۰۶/۱۳

تو این کتاب با چند نفر از افراد حاضر در پیاده‌روی اربعین با ملیت‌های مختلف مصاحبه شده و آنها خاطرات و نظرشون رو در مورد اربعین‌ گفتند. من که تا حالا قسمت نشده اربعین برم کربلا. با خوندن این کتاب

- بیشتر
حدیثه مختاری
۱۴۰۰/۰۶/۰۱

کتاب عالی که با خوندنش حالت خوب میشه و هم میشه تصور کرد و دلت میخواد تا حتی برای یک بار هم شده طلبیده بشی صل الله علیک یا ابا عبدالله حسین صل الله علیک یا ابوالفضل العباس بطلب یه اربعین

- بیشتر
کاربر ۸۴۶۵۴۱
۱۴۰۲/۰۳/۰۳

خیلی کتاب حسش بمن نزدیک بود و خب اشکها ریختم،انگار کتابُ دوستان ناشناسم روایت میکردن‌.کسایی که امام حسین علیه السلام ناجی و معجزه ی زندگیشوون بوده،تنها رفیقشون بوده و از سقوط حتمی نجاتشون داده و تا اوج خوشبختی همراهیشون کرده.همون

- بیشتر
بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۶۰)
توی این مسیر شهر دیوانیه به نجف، دو تا قبیلهٔ عشایر با هم درگیری داشتند، حدود ده سال قبل. یکی از قبیله‌ها سه‌نفر از آن قبیله را کشته بودند. این‌ها ازشان دیه نمی‌گرفتند. می‌گفتند ما حق بچه‌هایمان را ازتان می‌گیریم. باید سه‌تا از شما را بکشیم. تا اینکه زیارت اربعین امام حسین علیه‌السلام شد. هر دو عشیره موکب داشتند. یک شب عشیره‌ای که خون جوان‌هایش را طلبکار بود مهمان نداشت. پیغام فرستادند برای آن عشیرهٔ دیگر که اگر امشب زائرهایتان را بفرستید موکب ما، خون جوان‌هایتان را می‌بخشیم و از خون جوان‌هایمان می‌گذریم؛ یعنی به عشق امام حسین یک اختلاف و انتقام عشیره‌ای که می‌توانست باعث جنگ بشود، تمام شد.
هامان
از لطف آقا امام حسین علیه‌السلام است که با دل و جان اسلام را قبول دارم؛ نه شناسنامه‌ای.
•متکلم وحده•
رسیده بود به تربت اصل. بهش گفتم یک سنگ از پایین به من می‌دهید؟ گفت: نه. گفتم: من از طرف امام رضا آمده‌ام. تا اسم امام رضا را بردم دست کرد و یک سنگ داد به‌م. هنوز آن سنگ را دارم. گفتم: سلام تو را به امام رضا می‌رسانم. آن سنگ را داخل پارچهٔ سبزرنگ گذاشتم. واقعاً احساس می‌کنم که آن از اصیل‌ترین سنگ‌هاست. دقیقاً از کف مقتل ابی‌عبدالله بیرون آمد. فقط در روز عاشورا آن را باز می‌کنم و یک روضه‌ای می‌خوانم. مادرم هم نابینا بود و هم کر و لال. نابینایی‌اش را امام رضا شفا داد، اما کرولالی‌اش همچنان هست. از طرفی خیلی صرع شدید داشت. همیشه اذیت می‌شدیم. یک روزی که حالش بد شد آن سنگ را در شیشه گذاشتم و آبش را دادم خورد. از آن روز دیگر آن بیماری را ندارد.
ريحانه
لطفی که کرده‌ای تو به من، مادرم نکرد ای مهربان‌تر از پدر و مادرم حسین
🌱ehsan
دیگر کسی نیست که نداند مهم‌ترین منبع الهام‌بخش انقلاب اسلامی مرام امام حسین بود. به همین دلیل هم کم‌تر تصویری از اربعین در رسانه‌های دنیا پیدا می‌شود. چون لابی‌های مشخصی رسانه‌های دنیا را کنترل می‌کنند و این لابی‌ها قدرتی اقتصادی در سطح جهانی دارند و این‌ها جلوه‌های اربعین و قدرت و کارکردهایش را کم‌رنگ و کم‌اهمیت نشان می‌دهند چون احساس می‌کنند اربعین پایه‌های قدرت‌شان را دارد سست می‌کند.
اشک انار
اصلاً یک‌جور دیگری عاشق آقام حسینم.
•متکلم وحده•
کربلا نه همت است نه قسمت، بلکه دعوت است
🌱ehsan
فقط تعجبم از مدل زندگی برخی از مردم ایران است که شیفتهٔ مدل زندگی غربی‌ها هستند. روزبه‌روز هم انگار این تقلید بیشتر می‌شود. تأثیر تلویزیون است و اینترنت، ولی هرچه که هست تقلید خوبی نیست. چرا مسلمان‌ها به همین شیوه‌ای که این‌روزها داریم در زیارت اربعین می‌بینیم زندگی نمی‌کنند؟ من چند باری آمده‌ام زیارت کربلا. اربعین هم آمده‌ام. شیوهٔ زندگی و ارتباطشان در غیر از این ایام با ایام اربعین خیلی فرق می‌کند. این محبت و همدلی که الآن در مسلمان‌ها دیده می‌شود در بقیهٔ این ایام دیده نمی‌شود. به نظر من، حفظ این همدلی مهم‌تر است از تقلید زندگی غربی‌ها.
•متکلم وحده•
ماجرای زیارت اربعین با همهٔ زیارت‌های دیگر، حتی بقیهٔ زیارت‌های کربلا در ایام دیگر فرق می‌کند. یکی‌اش اینکه این زیارت را ساده به کسی نمی‌دهند. تو را زجرکش می‌کنند بعد می‌دهند، چون قیمتی است.
ghasemi
مقام معظم رهبری همین چند روز پیش فرمودند: اربعین ضامن حفظ انقلاب ماست. ایشان یک‌چیزی می‌بیند که این را می‌فرمایند. اربعین توی عراق است، چه ربطی به ایران دارد؟... بعد از چهل سال از انقلاب، چرا اربعین باید ضامن بقای انقلاب باشد؟!
اشک انار
شاید این حرف درست نباشد، اما اعتقادم این است که آن خاندان باز تحمل ندارند که تو داری درد این زخم را می‌چشی، می‌آیند کمک‌حال می‌شوند.
ريحانه
بعد هم من را برد خانهٔ خودش. باور کنید فقیرترین ایرانی چنین خانهٔ ضعیفی ندارد. دو تا حبه سیر توی یخچالش بود. یکی را خودش خورد یکی را داد به من.
•متکلم وحده•
گاهی مراعات حال میزبان‌هامان را نمی‌کنیم. درست است که آن‌ها کریم‌اند و بزرگوار و هرچه ما بخواهیم انجام می‌دهند، اما این دلیل نمی‌شود ما سوءاستفاده کنیم. توی مسیر لباس‌هایت را می‌شورند، خشک می‌کنند بهت می‌دهند. دیشب یکی از دوستان حرف قشنگی زد. می‌خواستیم لباس‌هایمان را بدهیم میزبان بشورد. دوستم گفت اگر مطمئنی کثیف است بده. اینجا کشور کم‌آبی است. این‌ها می‌خواهند احترام بکنند تو هر چی بدهی می‌شورند. بعضی از هموطن‌های ما همیشه با یک حسی از توقع و طلبکاری برخورد می‌کنند و این بد است. طرف می‌آید توی خانهٔ مرد عرب چهارشب، پنج‌شب آنجا می‌ماند تو کربلا. حالا این بندهٔ خدا دارد احترام می‌گذارد. توی مسیر هم وقتی گرسنه نیستم چیزی نخورم. وگرنه این مردم فقط دنبال یک بهانه‌اند برای خدمت کردن. حساب و کتاب‌شان‌هم با کس و جای دیگری است.
ريحانه
اصل این است آدم دلش با امیرالمؤمنین صاف باشد.
اشک انار
من ندیدم اینجا کسی به آن‌یکی، تو بگوید. خُب مگر این همان صلحی نیست که بشر دنبالش است و بابت رسیدن بهش همهٔ آرامش خودش را خرج کرده تا به این آرامش برسد؟ خُب آن، الآن اینجا هست. جالبش این است که همهٔ این تصاویر و فضایل اینجا وجود دارد. کسی هم برایش برنامه‌ریزی نکرده. کسی هم برایش بیانیه نداده. شاید اگر برنامه‌ریزی می‌کردیم و بیانیه می‌دادیم این‌قدر تمیز نمی‌شد
ريحانه
الآن هم زود برگشته‌ام که بروم سمت مهران. پیاده رفتم زیارت. می‌خواهم جا خالی کنم برای بقیه.
ريحانه
دایی‌ام پاش را با تیر زد، جوری که الآن هم پاش می‌لنگد، فقط برای اینکه بتواند از جبهه دربرود. خیلی‌ها این کار را کردند چون مجبور بودند. توی جبهه‌های جنگ هم در خط اول، شیعیان را می‌گذاشتند که این‌ها با ایران در گیر بشوند. شیعیان را به جان هم می‌انداختند. ولی از مردم ایران هنوز هستند کسانی که از ما دل چرکین‌اند که ما بچه‌هایشان را کشتیم. چندتایی به خود من گفتند. من هم باهاشان صحبت کردم. گفتم نگویید شما. ما نبودیم. این‌هایی که بودند یا مجبور بودند یا بعثی بودند
ريحانه
دو تا قبیلهٔ عشایر با هم درگیری داشتند، حدود ده سال قبل. یکی از قبیله‌ها سه‌نفر از آن قبیله را کشته بودند. این‌ها ازشان دیه نمی‌گرفتند. می‌گفتند ما حق بچه‌هایمان را ازتان می‌گیریم. باید سه‌تا از شما را بکشیم. تا اینکه زیارت اربعین امام حسین علیه‌السلام شد. هر دو عشیره موکب داشتند. یک شب عشیره‌ای که خون جوان‌هایش را طلبکار بود مهمان نداشت. پیغام فرستادند برای آن عشیرهٔ دیگر که اگر امشب زائرهایتان را بفرستید موکب ما، خون جوان‌هایتان را می‌بخشیم و از خون جوان‌هایمان می‌گذریم؛ یعنی به عشق امام حسین یک اختلاف و انتقام عشیره‌ای که می‌توانست باعث جنگ بشود، تمام شد.
ريحانه
پسر خیلی تنومند بود. قدبلند و هیکلی. گفت: حاج‌آقا می‌نشستی توی روستای خودتان، همان‌جا سلام می‌دادی به امام حسین، قبول بود دیگر. خودت و حاج خانم با این کمر خمیده بلند شدید پیاده هم دارید می‌آید، سوار ماشین هم نشدید. پیرمرد گفت: جوان، صاحب‌خانه که من را دعوت کرده حواسش به من هست. خودش می‌داند من کمرم درد می‌کند. می‌داند من ناتوانم. کسی که ما را دعوت کرده خودش هم می‌داند ما را چه جوری ببرد. شما نگران نباش.
ريحانه
بعد همین‌طور که داشتم قول می‌دادم و بابا می‌گفت نمی‌شود، یکهو گریه‌ام گرفت. تندتند اشک‌هایم را پاک می‌کردم که بابا فکر نکند من بچه‌ام و توی راه کربلا هم هی گریه می‌کنم. بد موقعی گریه‌ام گرفته بود. دلم می‌خواست گریه سر داشت و می‌شد سرش را بکنم. بابا بغلم کرد. گفت: یک مشکل دیگر هم هست. تو پاستور یا یک همچین چیزی نداری. تازه آن را هم داشته باشی ویزا نداری.
ريحانه

حجم

۲۲۹٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۵۶ صفحه

حجم

۲۲۹٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۵۶ صفحه

قیمت:
۵۷,۶۰۰
تومان