بریدههایی از کتاب پادشاهان پیاده
۴٫۷
(۴۷)
توی این مسیر شهر دیوانیه به نجف، دو تا قبیلهٔ عشایر با هم درگیری داشتند، حدود ده سال قبل. یکی از قبیلهها سهنفر از آن قبیله را کشته بودند. اینها ازشان دیه نمیگرفتند. میگفتند ما حق بچههایمان را ازتان میگیریم. باید سهتا از شما را بکشیم. تا اینکه زیارت اربعین امام حسین علیهالسلام شد. هر دو عشیره موکب داشتند. یک شب عشیرهای که خون جوانهایش را طلبکار بود مهمان نداشت. پیغام فرستادند برای آن عشیرهٔ دیگر که اگر امشب زائرهایتان را بفرستید موکب ما، خون جوانهایتان را میبخشیم و از خون جوانهایمان میگذریم؛ یعنی به عشق امام حسین یک اختلاف و انتقام عشیرهای که میتوانست باعث جنگ بشود، تمام شد.
هامان
از لطف آقا امام حسین علیهالسلام است که با دل و جان اسلام را قبول دارم؛ نه شناسنامهای.
•متکلم وحده•
رسیده بود به تربت اصل. بهش گفتم یک سنگ از پایین به من میدهید؟ گفت: نه. گفتم: من از طرف امام رضا آمدهام. تا اسم امام رضا را بردم دست کرد و یک سنگ داد بهم. هنوز آن سنگ را دارم. گفتم: سلام تو را به امام رضا میرسانم. آن سنگ را داخل پارچهٔ سبزرنگ گذاشتم. واقعاً احساس میکنم که آن از اصیلترین سنگهاست. دقیقاً از کف مقتل ابیعبدالله بیرون آمد. فقط در روز عاشورا آن را باز میکنم و یک روضهای میخوانم. مادرم هم نابینا بود و هم کر و لال. نابیناییاش را امام رضا شفا داد، اما کرولالیاش همچنان هست. از طرفی خیلی صرع شدید داشت. همیشه اذیت میشدیم. یک روزی که حالش بد شد آن سنگ را در شیشه گذاشتم و آبش را دادم خورد. از آن روز دیگر آن بیماری را ندارد.
ريحانه
لطفی که کردهای تو به من، مادرم نکرد
ای مهربانتر از پدر و مادرم حسین
🌱ehsan
دیگر کسی نیست که نداند مهمترین منبع الهامبخش انقلاب اسلامی مرام امام حسین بود. به همین دلیل هم کمتر تصویری از اربعین در رسانههای دنیا پیدا میشود. چون لابیهای مشخصی رسانههای دنیا را کنترل میکنند و این لابیها قدرتی اقتصادی در سطح جهانی دارند و اینها جلوههای اربعین و قدرت و کارکردهایش را کمرنگ و کماهمیت نشان میدهند چون احساس میکنند اربعین پایههای قدرتشان را دارد سست میکند.
اشک انار
کربلا نه همت است نه قسمت، بلکه دعوت است
🌱ehsan
اصلاً یکجور دیگری عاشق آقام حسینم.
•متکلم وحده•
فقط تعجبم از مدل زندگی برخی از مردم ایران است که شیفتهٔ مدل زندگی غربیها هستند. روزبهروز هم انگار این تقلید بیشتر میشود. تأثیر تلویزیون است و اینترنت، ولی هرچه که هست تقلید خوبی نیست. چرا مسلمانها به همین شیوهای که اینروزها داریم در زیارت اربعین میبینیم زندگی نمیکنند؟ من چند باری آمدهام زیارت کربلا. اربعین هم آمدهام. شیوهٔ زندگی و ارتباطشان در غیر از این ایام با ایام اربعین خیلی فرق میکند. این محبت و همدلی که الآن در مسلمانها دیده میشود در بقیهٔ این ایام دیده نمیشود. به نظر من، حفظ این همدلی مهمتر است از تقلید زندگی غربیها.
•متکلم وحده•
شاید این حرف درست نباشد، اما اعتقادم این است که آن خاندان باز تحمل ندارند که تو داری درد این زخم را میچشی، میآیند کمکحال میشوند.
ريحانه
بایستی همهٔ رفتار و اخلاق و کار و تلاش ما یک جهت واحد داشته باشد، یعنی به سوی ظهور.
•متکلم وحده•
میگفت «بچهشیعه باید همه چی بلد باشه.»
•متکلم وحده•
ماجرای زیارت اربعین با همهٔ زیارتهای دیگر، حتی بقیهٔ زیارتهای کربلا در ایام دیگر فرق میکند. یکیاش اینکه این زیارت را ساده به کسی نمیدهند. تو را زجرکش میکنند بعد میدهند، چون قیمتی است.
ghasemi
کربلا نه همت است نه قسمت، بلکه دعوت است.
کتاب خوان
امام حسین علیهالسلام عطای مستمری است که پایان ندارد. انقلاب حق علیه باطل و ضد مستکبران است.
اشک انار
الآن هم زود برگشتهام که بروم سمت مهران. پیاده رفتم زیارت. میخواهم جا خالی کنم برای بقیه.
ريحانه
اصل این است آدم دلش با امیرالمؤمنین صاف باشد.
اشک انار
گاهی مراعات حال میزبانهامان را نمیکنیم. درست است که آنها کریماند و بزرگوار و هرچه ما بخواهیم انجام میدهند، اما این دلیل نمیشود ما سوءاستفاده کنیم. توی مسیر لباسهایت را میشورند، خشک میکنند بهت میدهند. دیشب یکی از دوستان حرف قشنگی زد. میخواستیم لباسهایمان را بدهیم میزبان بشورد. دوستم گفت اگر مطمئنی کثیف است بده. اینجا کشور کمآبی است. اینها میخواهند احترام بکنند تو هر چی بدهی میشورند.
بعضی از هموطنهای ما همیشه با یک حسی از توقع و طلبکاری برخورد میکنند و این بد است. طرف میآید توی خانهٔ مرد عرب چهارشب، پنجشب آنجا میماند تو کربلا. حالا این بندهٔ خدا دارد احترام میگذارد. توی مسیر هم وقتی گرسنه نیستم چیزی نخورم. وگرنه این مردم فقط دنبال یک بهانهاند برای خدمت کردن. حساب و کتابشانهم با کس و جای دیگری است.
ريحانه
بعد هم من را برد خانهٔ خودش. باور کنید فقیرترین ایرانی چنین خانهٔ ضعیفی ندارد. دو تا حبه سیر توی یخچالش بود. یکی را خودش خورد یکی را داد به من.
•متکلم وحده•
پول خرج کردن در راه حسین که هیچ قابلی ندارد. خانهٔ کوچک و بزرگ هم ندارد. اینطور نیست که اگر کسی خانهٔ بزرگتری داشته باشد به امام حسین علیهالسلام نزدیکتر است. برای من فرقی ندارد خانهٔ بزرگ داشته باشم یا خانهٔ کوچک. نیّت مهم است. بزرگی و کوچکی برای امام حسین علیهالسلام هیچ معنایی ندارد.
کاربر ۲۰۵۸۳۵۷
بعد همینطور که داشتم قول میدادم و بابا میگفت نمیشود، یکهو گریهام گرفت. تندتند اشکهایم را پاک میکردم که بابا فکر نکند من بچهام و توی راه کربلا هم هی گریه میکنم. بد موقعی گریهام گرفته بود. دلم میخواست گریه سر داشت و میشد سرش را بکنم. بابا بغلم کرد. گفت: یک مشکل دیگر هم هست. تو پاستور یا یک همچین چیزی نداری. تازه آن را هم داشته باشی ویزا نداری.
ريحانه
پسر خیلی تنومند بود. قدبلند و هیکلی. گفت: حاجآقا مینشستی توی روستای خودتان، همانجا سلام میدادی به امام حسین، قبول بود دیگر. خودت و حاج خانم با این کمر خمیده بلند شدید پیاده هم دارید میآید، سوار ماشین هم نشدید. پیرمرد گفت: جوان، صاحبخانه که من را دعوت کرده حواسش به من هست. خودش میداند من کمرم درد میکند. میداند من ناتوانم. کسی که ما را دعوت کرده خودش هم میداند ما را چه جوری ببرد. شما نگران نباش.
ريحانه
دو تا قبیلهٔ عشایر با هم درگیری داشتند، حدود ده سال قبل. یکی از قبیلهها سهنفر از آن قبیله را کشته بودند. اینها ازشان دیه نمیگرفتند. میگفتند ما حق بچههایمان را ازتان میگیریم. باید سهتا از شما را بکشیم. تا اینکه زیارت اربعین امام حسین علیهالسلام شد. هر دو عشیره موکب داشتند. یک شب عشیرهای که خون جوانهایش را طلبکار بود مهمان نداشت. پیغام فرستادند برای آن عشیرهٔ دیگر که اگر امشب زائرهایتان را بفرستید موکب ما، خون جوانهایتان را میبخشیم و از خون جوانهایمان میگذریم؛ یعنی به عشق امام حسین یک اختلاف و انتقام عشیرهای که میتوانست باعث جنگ بشود، تمام شد.
ريحانه
داییام پاش را با تیر زد، جوری که الآن هم پاش میلنگد، فقط برای اینکه بتواند از جبهه دربرود. خیلیها این کار را کردند چون مجبور بودند. توی جبهههای جنگ هم در خط اول، شیعیان را میگذاشتند که اینها با ایران در گیر بشوند. شیعیان را به جان هم میانداختند. ولی از مردم ایران هنوز هستند کسانی که از ما دل چرکیناند که ما بچههایشان را کشتیم. چندتایی به خود من گفتند. من هم باهاشان صحبت کردم. گفتم نگویید شما. ما نبودیم. اینهایی که بودند یا مجبور بودند یا بعثی بودند
ريحانه
داشتیم سینه میزدیم که جمعیت شروع کردند به هلهله و دست و سوت. دو تا پرچم امام حسین را آتش زدند. حتی بچهها گفتند توی خیابان پایینی علامت هیئت را زدند. رفتند سمت چاییخانه که آنجا را به آتش بکشند. هیئت امام حسین دیگر خط قرمز ما بود. دیگر از کشور و وطن گذشت. هفدههجده نفر بودیم. خوردیم وسطشان. بیش از دویست نفر عده داشتند. با قمه زدند پشت دست عبدالله.
•متکلم وحده•
یک نفر در حرم به من گفت حاجآقا التماس دعا. گفتم چه دعایی کنم؟ تو رسیدی به مقصد. مقصود همین است.
کتاب خوان
ما هر کاری که در این عالم انجام میدهیم به قول این مالیچیها، یک ارزشافزودهای دارد. یکسری کارها کاذب است؛ مثلاً راننده تاکسی پول درمیآورد، ولی ارزشافزودهای برایش باقی نمیماند؛ فقط پول درآورده. ولی اگر خدمتی به خلق کند این کار ارزشافزوده دارد. این جریان ادامه پیدا میکند. توی خودش زادوولد میکند. آن لحظهای که رفتم توی کما و آنطرف را دیدم، کل زندگیام مثل یک فیلم با دور تند برایم تداعی شد. آنموقع اصلاً مهم نیست حساب بانکیات چندمیلیاردی است. هیچ کمکی بهت نمیکند. یکجایی دست یکی را گرفتهای، حال خوبی، نالهای، دعایی؛ این حالت را خوب میکند. ارزشافزودهای از این جنس. میبینی این توی آن لحظه بیشتر بهت آرامش میدهد تا حساب چندمیلیاردی.
ما اکثراً توی دنیا دنبال کارهای کاذب میرویم که اصلاً ارزشافزوده ندارد. تهش هم که با خودمان نمیبریم آنطرف
مقدامة
اینجا همهچیزش با بقیهٔ جاها فرق دارد. برای همین اول مسیرش هم با آخرش فرق نمیکند؛ یعنی تا شروع میکنی انگار رسیدهای. حتی با حج هم فرق میکند. حج آداب دارد. کلی قاعده و چارچوب دارد. تا همهٔ اصول و قواعدش را تمام نکنی مراسمت تمام نشده. ولی اینجا از وقتی راه میافتی برای هر قدمت چه بریز و بپاشی میکنند! وقتی میگویند فلانقدر میبخشیم، این قدر و اندازهاش همین نیست. این اندازههایی که میگویند نشانهٔ کثرت است. این نیست که یکی قدمهایش را کوتاهتر برداشته یکی بلندتر. این کمتر ببرد، آنیکی بیشتر. تا شروع میکنی یعنی رسیدی.
مقدامة
به نظر من بهترین راه برای معرفی زیارت اربعین در غرب شکلی از گفتوگوست که به آن میگوییم گفتوگوی میان ادیان و در کشورهای اروپایی مرسوم است. در این گفتوگوها افراد تجربههای دینی خودشان را به اشتراک میگذارند. یهودی، مسیحی، بودایی و مسلمان همگی دور هم جمع میشوند و افکارشان را برای هم مطرح میکنند.
اشک انار
من بین راه آدمی را دیدم که مکزیکی بود. ماتریالیست هم بود. ازش پرسیدم تو توریستی یا چیز دیگری آوردهات اینجا؟ گفت: نه، من همه جای دنیا میروم و مراسمهای مذهبیشان را میبینم. ولی این عجیبترین مراسمی بوده که دیدهام. این مراسم پیام خاصی است برای کسانی که اشکال غیردینی حکومت را دنبال میکنند. با این حرکت در حقیقت اشکال غیردینی حکومت و تفکرهای غیردینی بر باد است. یک امر دینی میتواند چنین جریانی را بهوجود بیاورد و اینهمه انسان را جابهجا کند؛ درحالیکه هیچ حکومت و تفکر غیردینی نتوانسته اینقدر انسان را یکجا شیدا کند و بهشان سبک خاصی از زندگی را بیاموزد.
ريحانه
شما هلند را با ایران مقایسه نکن. توی ایران سه وقت صدای اذان به گوشت میخورد، توی خیابان نمادی از خدا و پیغمبر میبینی! ولی ما شانزده سال است توی کوچه و خیابان هیچ نشانی از دین ندیدهایم! خب کمکم از همهچیز دور میشوی. اگر بهروزمرگی هم بیفتی که کلاً همه را فراموش میکنی.
اشک انار
حجم
۲۲۹٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه
حجم
۲۲۹٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه
قیمت:
۵۷,۶۰۰
۱۷,۲۸۰۷۰%
تومان