کتاب دشت بهشت
معرفی کتاب دشت بهشت
دشت بهشت مجموعه داستانهای کوتاهی از جان اشتاینبک، درباره مهاجرینی است که در حومه کالیفرنیا زندگی میکنند. این مجموعه در سال ۱۹۳۲ منتشر شد و موضوع محوری داستانهایش مهاجرت و حومهنشینی است که با روایاتی آمیخته به طنز سیاه همراه شده است. این مجموعه را با برگردان مترجم زبده ایرانی، اسدالله امرایی میخوانید.
خواندن کتاب دشت بهشت را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به ادبیات داستانی و داستانهای کوتاه امریکایی.
درباره جان اشتاینبک
جان ارنست اشتاینبک جونیور ۲۷ فوریه ۱۹۰۲ در کالیفرنیا، آمریکا به دنیا آمد. پدرش خزانهدار و مادرش آموزگار بود. او در دانشگاه در رشته زبان و ادبیات انگلیسی تحصیل کرد. بعد به نیویورک رفت و روزنامهنگاری را آغاز کرد. مدتی بعد به کالیفرنیا بازگشت. در آنجا به کارهای مختلفی مشغول شد که او را با رنج زندگی کارگران آشنا کرد و همین باعث شد تا دربارهی آنان بنویسد. نخستین اثرش جام زرین را در سال ۱۹۲۹ نوشت. نگاه انساندوستانه و دقیق اشتاینبک به جهان پیرامون و چهره رنجکشیده خودش سبب درخشش او در نوشتن آثاری چون موشها و آدمها و خوشههای خشم شد. جان اشتاینبک توانست برای آثارش جایزه نوبل و پولیتزر را ببرد.
او در ۲۰ دسامبر ۱۹۶۸ در ۶۶ سالگی به دلیل بیماری قلبی در نیویورک چشم از جهان فروبست.
اشتاینبک یک نویسنده رئالیست است و رئالیسم سبکی است که پس از آمدن و رفتن انواع سبکهای نویسندگی، همچنان پابرجا است و با قدرت به پیش میرود؛ حتی نوع جادویی آن بر خلاف رمانتیسم با واقعیتها بیگانه نشده و فقط در دنیای خواب و خیال نمیچرخد.
او از آن دسته نویسندگان رئالیست است که واقعی و ملموس نوشتنش چنان محسوس است که خواننده بیشتر مواقع به راحتی خودش را جای قهرمان داستان میبیند و به هیچ وجه با ماجرا بیگانه نمیماند.
بخشی از کتاب دشت بهشت
ادوارد ویکس در خانهای کوچک و دلگیر در حاشیهٔ جادهٔ روستاییِ دشت بهشت زندگی میکرد. پشت خانهاش، یک باغ درخت هلو و باغچهٔ بزرگ صیفیکاری داشت. ادوارد ویکس که به درختان هلو میرسید، زنش و دختر قشنگش به باغچه رسیدگی میکردند و نخود و لوبیاسبز و توتفرنگیهای نوبرانه را میچیدند تا در مونتهری بفروشند.
ادوارد ویکس چهرهای ساده و آفتابسوخته با چشمهای ریز و بیاحساس داشت؛ تقریباً مژهای نداشت. او را رِندترین آدم دِه میدانستند. در معامله خیلی چانه میزد و در فروش هلوها هیچچیزی به اندازهٔ به جیب زدن چند سنت بیشتر از همسایگان خوشحالش نمیکرد. اگر از دستش برمیآمد، در تجارت اسب تقلب میکرد و بهخاطر زرنگیاش مورد احترام اهل محل بود، اما به ثروتش افزوده نمیشد. دوست داشت وانمود کند پولهایش را جای امنی میگذارد. در جلسهٔ هیأت امنای مدرسه، از بقیهٔ اعضا دربارهٔ اوراق قرضهٔ گوناگون مشورت میخواست تا نشان دهد پساندازی قابل ملاحظه دارد. اهالی دهکده او را ویکسِ گرگ صدا میکردند و میگفتند: «گرگ؟ گمانم حدود بیست هزار تا یا بیشتر پول داشته باشد. خیلی زرنگ است.»
و واقعیت این بود که گرگ به عمرش پانصد دلار یکجا نداشت.
بزرگترین لذتش آن بود که تصور کنند پولدار است. در واقع، این حس چنان قند در دلش آب میکرد که ثروت محقق میشد. حساب و کتابِ پنجاه هزار دلار ثروت خیالیاش را توی دفتری مینوشت، سود سرمایهگذاریهایش را ثبت میکرد. این حسابسازیها بزرگترین لذت زندگیاش محسوب میشد.
شرکتی برای استخراج نفت در سالیناس تأسیس شد تا چاهی در بخش جنوبیِ مونتهری حفر کند. خبر که به گوش گرگ رسید، رفت به مزرعهٔ جان وایتساید تا دربارهٔ ارزش سهام آن مشورت کند.
گرگ گفت: «چند وقتی است به شرکت نفتِ ساوت کانتی فکر میکنم.»
جان وایتساید گفت: «برآورد زمینشناسها مثبت است. شنیده بودم میگفتند ناحیه نفتخیز است. خیلی سال پیش شنیدم.» موضوعهایی از این دست را با جان وایتساید در میان میگذاشتند. «البته به این حرفها زیاد توجه نمیکردم.»
گرگ با انگشت لب پایینیاش را جمع کرد و به فکر فرو رفت. گفت: «فکرش به سرم افتاده. به گمانم پیشنهاد خوبی باشد. ده هزار تایی پسانداز دارم که سود چندانی برنمیگرداند. فکر کنم بهتر باشد جای مناسبتری برای سرمایهگذاری پیدا کنم. خواستم با تو هم مشورت کنم و نظرت را بدانم.»
حجم
۲۰۲٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه
حجم
۲۰۲٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه
نظرات کاربران
(۷-۲۹-[۱۷۲]) این کتاب هم همچون اکثر آثار جان اشتاین بک نگاهی ناتورالیستی به جهان داره، داستان به صورت خطی روایت نمیشه و هر بخش به ماجراهای یکی از خانواده هایی که در دشت بهشت زندگی می کنند اختصاص داده شده و
من همیشه عاشق قلم جان اشتاین بک بودم این کتاب هم مثل بقیه اثار عالیه
شماره 41 : مجموعه داستان هایی از سرگذشت اهالی «دشت بهشت» در کالیفرنیا این جور رمان ها علاوه بر خود داستان و جنبه سرگرمی یه جورایی جنبه تاریخی هم داره. مثلاً این کتاب در ضمن داستان هاش میتونه شما رو با فرهنگ و
بسمه کتاب در نوع خودش بدیع، زیبا، روان و دوست داشتنیه. شامل ۱۲ فصل که هر کدام در عین کامل بودن با فصول دیگر در ارتباطن. نمونه دوست داشتنی از داستانک های رئال با فضای دوست داشتنی "دره سالیناس" ِ اشتاین
علیرغم قلم قوی نویسنده من خوشم نیومد و ادامه ندادم چون جذاب نبود و یه سری توضیحات به درد نخور
ماجراهای مختلف و از دیدگاه های مختلف درباره منطقهای به اسم دشت بهشت. من حس خوبی میگرفتم از داستان ها چون از زندگی واقعی صحبت میکرد و متوجه میشوید حتی در دشت بهشت هم مصایب بسیار است
مجموعه چند داستان کوتاه و به هم پیوسته درباره روستای کوچکی به نام دشت بهشت است باتشکر
قشنگ بود ، برداشت های متفاوتی میشه از هر داستانش کرد ولی اینکه یک داستان دنبال نمیکرد جذاب نبود به نظر من.
داستان بی سر و تهی بود. خواندنش هدر دادن وقت بود.