دانلود و خرید کتاب زوال تدریجی یک زن نیره موسوی دلخوش
تصویر جلد کتاب زوال تدریجی یک زن

کتاب زوال تدریجی یک زن

دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۸از ۵ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب زوال تدریجی یک زن

کتاب زوال تدریجی یک زن اثر نیره موسوی دلخوش، داستانی زیبا و خواندنی از زندگی و رنج‌هایی است که سه زن در یک جامعه‌ی مردسالار متحمل می‌شوند. 

درباره‌ی کتاب زوال تدریجی یک زن

نیره موسوی دلخوش در کتاب زوال تدریجی یک زن از زندگی سه زن نوشته است. زنانی که در جامعه‌ای مردسالار زندگی می‌کنند و به واسطه‌ی همین، درد و رنج‌های بسیاری را متحمل می‌شوند. داستان کتاب زوال تدریجی یک زن داستانی واقعی از زندگی سه نسل است؛ از زندگی خان و خانزاده‌های روستایی مازندران تا مردان امروزی که خودشان را شهرنشین و متمدن می‌دانند. داستانی که از دوران سلطنت پهلوی آغاز می‌شود و تا حال حاضر ادامه پیدا می‌کند.  

کتاب زوال تدریجی یک زن را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

اگر از خواندن رمان‌ها و داستان‌های ایرانی لذت می‌برید، کتاب زوال تدریجی یک زن را به شما پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب زوال تدریجی یک زن

مش موسی به تاخت می‌رفت. باید هرچه زودتر عاقد را از بالا محل می‌آورد، از کنار دریاچه بزرگ آب بندان گذشت؛ چشمش به گاوها وگوسفندان علیقلی افتاد که میان نیزارها راه را بند آورده بودند. خورشید داشت خودش را به سرعت به غروب می‌چسباند و پر شده بود از ذرات سرخ شفق، آخرین دستهٔ پرستوها در حال ترک بیشه‌زار بودند؛ آسمان پر بود از هوای تمام شدهٔ تابستان دم‌دار؛ کم کم قرمزی و زردی می‌خواست خودش را در سبزی برگها غرق کند، صدای شرشر نرم آب بندان کلمات بیرون ریخته از دهان مش موسی را در هوا گم می‌کرد.

_ آهای علیقلی، گله را جمع و جور هاکن؛ زودتر باش.

علیقلی دستهایش را زیر گوش می‌برد و چوبدستش روی زمین می‌اندازد و فریاد می‌زند: های برآر چه گنی؟!(ای برادر چه می‌گویی؟)

مش موسی فریادش را بلندتر کرد و گفت: زودتر گله را جمع هاکن من عبور هاکنم.

_ اقور بخیر مش موسی...ان شالله خیرهسته... کِجه با این عجله؟!

_ همه علی ملات خبر دارنه، تو ندارنی خبر؟!

_ اّره خا... پس شه کار هاکرده!(خب پس کار خودش را کرد)

بعد با یک هی بلند، گله ارباب را جمع وجور کرد.

_ از میانه دور چال بووری زودتر رسنی. (از میان بر دورچال بری زودتر می‌رسی)

از صبح ولوله‌ای در کل روستا افتاده، موضوع تجدیدفراش ارباب است؛ زن گرفتن برای ارباب ده نباید مهم باشد که بخواهد ولوله ایجاد کند، اما...

_ بشتوستی ارباب خوانه زن بعیره؟(شنیدی ارباب می خواد زن بگیره؟)

_ اّره بشتوستمه. (آره شنیدم)

_ خوانه گلرخ رو بعیره.

_ گلرخ؟!

_ وِ که بیوه برارشه...(اون که بیوه برادرشه)

_ تازه ونه زنا کفن هم هنوز خشک نیه! (تازه کفن زنش خشک نشده)

در عمارت غوغایی به پا بود. هرکس در سوراخی پنهان شده بود تا از غضب و خشم ابوالحسن خان در امان باشد؛ خان مثل اسپند روی آتش بالا و پایین می‌پرید و به زمین و زمان ناسزا می‌گفت:

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۲۵٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۲۱ صفحه

حجم

۲۲۵٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۲۱ صفحه

قیمت:
۵۵,۰۰۰
تومان