دانلود و خرید کتاب چراغ‎‌هایی که روشن نشدند شروود اندرسن ترجمه مهدی پرتوی
تصویر جلد کتاب چراغ‎‌هایی که روشن نشدند

کتاب چراغ‎‌هایی که روشن نشدند

انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۴.۲از ۶ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب چراغ‎‌هایی که روشن نشدند

کتاب چراغ‎‌هایی که روشن نشدند، نوشته شروود اندرسون که با ترجمه مهدی پرتوی منتشر شده است، جلد سی‌و هشتم مجموعه تجربه‌های کوتاه است. بیست سال پیش که مجموعه‌ تجربه‌های کوتاه زیر نظر حسن ملکی برای اولین‌بار منتشر شد، هدفش کمک به عاشقان کتاب بود که فرصت کمی برای مطالعه داشتند. این مجموعه را نشر چشمه دوباره منتشر کرده است.

بسیاری از ما در زندگی فرصت خواندن یک رمان طولانی را نداریم، یا امکان حمل کتاب را هر روز تا محل کارمان نداریم و کتاب‌ها نیمه‌کاره می‌مانند. راه چاره پناه بردن به کتاب‌های کم‌حجم و کم‌ورقی است که می‌شود آن‌ها را به‌سادگی خواند. کتاب خواندن در یک نشست. بین دو ایستگاه مترو، بین محل کار تا خانه،در مسیر دانشگاه و ... مجموعه‌ی تجربه‌‌های کوتاه بهترین فرصت است برای خواندن در وقت‌های اندک، برای خواندن در ساعت‌هایی که فکر می‌کنیم هیچ‌کدام از کتاب‌های کتاب‌خانه‌مان را نمی‌توانیم بخوانیم. با مجموعه‌ی تجربه‌های کوتاه شاهکارهای تاریخ ادبیات جهان و تاریخ نمایش جهان در اختیار ما قرار می‌گیرد.

درباره کتاب چراغ‎‌هایی که روشن نشدند

داستان در اوایل قرن بیستم در یکی از شهرهای کوچک آمریکا می‌گذرد. مری هجده ساله است و با پدرش زندگی می‌کند. پدر مری پزشک معتبری است که نارسایی قلبی وخیمی دارد. مادرش هم سال‌هاست که آنها را ترک کرده‌است. عصر یک روز یکشنبه مری از خانه بیرون می‌زند. از خیابان‌های شهر بی‌اعتنا به پسران جوانی که درخواست دوستی با او را دارند می‌گذرد و در مزارع حومه شهر به تماشای غروب خورشید می‌نشیند. شب هنگام وقتی به خانه بازمی‌گردد با خبر مرگ پدر روبرو می‌شود و درمی‌یابد که باید از این پس خود را برای زندگی تازه‌ای آماده کند که چندان راحت نیست.

خواندن کتاب‌های مجموعه تجربه‌های کوتاه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

اگر فکر می‌کنید فرصت‌تان برای کتاب خواندن کوتاه است اما عطش‌ خواندن و لذت بردن از دنیای کتاب شما را رها نمی‌کند، این مجموعه برای شما نوشته شده است.

درباره‌ی شروود اندرسن

شروود اندرسن ۱۳ سپتامبر ۱۸۷۶ در اوهایو آمریکا به دنیا آمد. شروود اندرسن از نویسندگان دوران عصر طلایی داستان کوتاه در آمریکا به شمار می‌رود. آثار موفق او مانند مرگ در جنگل، من احمق و نمی‌فهمم چرا، لقب پدر داستان کوتاه را برای او به ارمغان آورد. شروود اندرسن در خانواده‌ای فقیر به دنیا آمد. در طول دوران نوجوانی به کارهای مختلفی مانند دوچرخه‌سازی، تبلیغات تجاری و رنگ‌سازی روی آورد و در سال ۱۹۱۳ به سراغ ادبیات رفت. سبک خاص او، نگاه عجیبش در انتخاب سوژه‌ها و لحن روایی او بر نویسندگانی مانند جان استاین‌بک، ارنست همینگوی و سرانجام ویلیام فاکنر تاثیر گذاشت. شروود اندرسن در ۸ مارس ۱۹۴۱ و در ۶۴ سالگی به علت عفونت اعضای داخلی بدنش، درگذشت

بخشی از کتاب چراغ‎‌هایی که روشن نشدند

حدود ساعت هفت بعدازظهر یک روز یک‌شنبه مری کوچران از اتاق‌هائی که با پدرش، دکتر لستر کوچران، در آن زندگی می‌کرد خارج شد. ژوئن ۱۹۰۸ بود و مری هجده‌سال داشت. از تریمونت به طرف مِین استریت رفت، از خط‌آهن گذشت و به مِین استریتِ بالا رسید، که یک رشته مغازهٔ کوچک و خانه‌های قدیمی دو طرف آن بود؛ این‌جا یک‌شنبه‌ها آرام و سوت‌وکور بود و به‌ندرت کسی رفت‌وآمد می‌کرد. به پدرش گفته بود می‌خواهد به کلیسا برود، ولی اصلاً قصد هم‌چو کارهائی را نداشت. خودش نمی‌دانست می‌خواهد چه کار کند. همین‌طور که آهسته راه می‌رفت، با خود گفت: «با خودم تنها فکر می‌کنم.» پیش خود می‌گفت چنین شبی قشنگ‌تر از آن است که به نشستن در یک کلیسای دل‌گیر و گوش‌دادن به حرف‌های مردی بگذرد که هیچ ارتباطی به مسئلهٔ او ندارد. مسائلی که او داشت به مرحلهٔ بحرانی خود نزدیک می‌شد و دیگر وقت‌اش بود که به طور جدی به آیندهٔ خود بیاندیشد.

گفت‌وگوی شب گذشته با پدرش او را به طور جدی به فکر انداخته بود. پدرش بی‌مقدمه و کاملاً ناگهانی به او گفته بود که گرفتار بیماری قلبی است و هر آن ممکن است بمیرد. این را موقعی اعلام کرده بود که با هم در مطب ایستاده بودند، که درست پشت اتاق‌هائی بود که پدر و دختر در آن زندگی می‌کردند.

هوا داشت تاریک می‌شد که وارد مطب شده و دیده بود پدرش آن‌جا تنها نشسته. مطب و اتاق‌های محل زندگی آن‌ها در طبقهٔ دوم یک ساختمان قدیمی در شهر هانترزبورگ ایالت ایلینویز قرار داشت و دکتر موقعی که داشت حرف می‌زد، کنار دخترش پای یکی از پنجره‌های رو به خیابان تریمونت ایستاده بود. پچ‌پچه‌های آرام زندگی شبانهٔ شهر در جائی از مِین استریت جریان داشت و قطار شبانه، که تا شیکاگو در پنجاه‌مایلی شرق می‌رفت، تازه رد شده بود. واگنِ اسب‌کِشِ هتل، تلق‌تلق‌کنان، از خیابان لینکُلن وارد تریمونت شد و به طرف هتل در مِین استریتِ پایین رفت. بر اثر سُم اسب‌ها گردوخاک زیادی به هوا بلند شد. عده‌ئی که دیر رسیده بودند، به دنبال واگن می‌دویدند و کنار خیابان تریمونت صف گاری‌هائی بسته شده بود که کشاورزان و هم‌سران‌شان با آن‌ها برای خرید و وراجی‌های شبانه به شهر آمده بودند.

پس از رفتن واگن، سه یا چهار گاری دیگر وارد خیابان شدند. از یکی از آن‌ها مرد جوانی پیاده شد و کمک کرد تا معشوقه‌اش نیز پیاده شود. با مهربانی و لطافت بازوی او را گرفت. میل وافری به این‌که دست مردی بازوی او را به‌مهربانی بگیرد، وجود مری را فرا گرفت ــ قبلاً نیز بارها چنین میلی به او دست داده بود در همین لحظه بود که پدرش مرگ قریب‌الوقوع‌اش را به آگاهی او رساند.

درست در همان موقعی که دکتر شروع کرد به صحبت‌کردن، بارنی اسمیت فیلد، صاحب اصطبلی که درش به خیابان، روبه‌روی ساختمان محل سکونت کوچران‌ها باز می‌شد، پس از صرف عصرانه به محل کارش برگشت. ایستاد و برای مردانی که جلوی در اصطبل جمع شده بودند، داستانی تعریف کرد و شلیک خنده از میان آن‌ها برخاست. یکی از ول‌گردهای خیابان، که جوان قوی‌هیکلی بود و پیراهن پیچازی به تن داشت، از بقیه جدا شد و جلوی صاحب اصطبل ایستاد. مری را دیده بود و سعی داشت توجه او را جلب کند. او نیز شروع کرد به تعریف داستانی و در حین تعریف سر و دست‌اش را تکان می‌داد و گاه‌به‌گاه از پس شانه نگاه می‌کرد ببیند آیا آن دختر هنوز هم پشت پنجره ایستاده و نگاه می‌کند یا نه.

دکتر کوچران با لحنی آرام و سرد مرگ قریب‌الوقوع‌اش را برا

کاربر ۲۴۳۳۸۱
۱۳۹۹/۰۸/۱۹

کتابش عالیه حتما بخرید و بخونید.♡♡

حجم

۲۳٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۸ صفحه

حجم

۲۳٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۸ صفحه

قیمت:
۹,۵۰۰
۴,۷۵۰
۵۰%
تومان