دانلود و خرید کتاب تشخیص فرخ لمعه
تصویر جلد کتاب تشخیص

کتاب تشخیص

معرفی کتاب تشخیص

کتاب تشخیص، نوشته فرخ لمعه، جلد سی‌ام مجموعه تجربه‌های کوتاه است. بیست سال پیش که مجموعه‌ تجربه‌های کوتاه زیر نظر حسن ملکی برای اولین‌بار منتشر شد، هدفش کمک به عاشقان کتاب بود که فرصت کمی برای مطالعه داشتند. این مجموعه را نشر چشمه دوباره منتشر کرده است.

درباره کتاب تشخیص

بسیاری از ما در زندگی فرصت خواندن یک رمان طولانی را نداریم، یا امکان حمل کتاب را هر روز تا محل کارمان نداریم و کتاب‌ها نیمه‌کاره می‌مانند. راه چاره پناه بردن به کتاب‌های کم‌حجم و کم‌ورقی است که می‌شود آن‌ها را به‌سادگی خواند. کتاب خواندن در یک نشست. بین دو ایستگاه مترو، بین محل کار تا خانه،در مسیر دانشگاه و ... مجموعه‌ی تجربه‌‌های کوتاه بهترین فرصت است برای خواندن در وقت‌های اندک، برای خواندن در ساعت‌هایی که فکر می‌کنیم هیچ‌کدام از کتاب‌های کتاب‌خانه‌مان را نمی‌توانیم بخوانیم. با مجموعه‌ی تجربه‌های کوتاه شاهکارهای تاریخ ادبیات جهان و تاریخ نمایش جهان در اختیار ما قرار می‌گیرد.

داستان کتاب تشخیص ماجرای پزشکی حاذق است که بعد از مرگ بیمار عزیزش طبابت را رها کرده و حس کنجکاوی‌اش را به دلیل یافتن علت بیماری و مرگ او از دست داده است، اما یکی از همکارانش که خبر دارد او مدت‌ها است که دیگر طبابت نمی‌کند، برای تشخیص یک بیمار از او دعوت به همکاری می‌کند. سرانجام با مشاهده حال بیمار محتضر، او به یاد مریض بدحال خود می‌افتد و سوالات زیادی در ذهنش پیدا می‌شوند.

خواندن کتاب‌های مجموعه تجربه‌های کوتاه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

اگر فکر می‌کنید فرصت‌تان برای کتاب خواندن کوتاه است اما عطش‌ خواندن و لذت بردن از دنیای کتاب شما را رها نمی‌کند، این مجموعه برای شما نوشته شده است.

بخشی از کتاب تشخیص

وارد اتاق بیمار محتضر شدیم، چندان به‌خود نبودم.

بیمار به پهلو خوابیده بود و پشت‌اش به من بود. روانداز از پشت لخت‌اش کنار رفته بود و پشت‌اش پشتِ بیمارِ روزگاران پیش را تداعی می‌کرد. و بر اثر این تداعی بود که موجودیت بیمار محتضر از ورای حمامی بخارین و یا امواجی بخارین، دیگر جلوهٔ شخصی نداشت و جایش را به شبحِ بیمار قبلی‌ام می‌داد و شبح مرا به سوی خویش می‌کشید. شبح را از جلوی چشمان‌ام کنار زدم، کنار نرفت، در بیمار محتضر حلول کرده بود، یا بیمار محتضر در شبح حلول کرده بود، و فقط در این حلول‌کردن‌ها بود که هردو موجودیت می‌یافتند و یا هردو فاقد موجودیت می‌شدند.

به بیمار محتضر چشم دوختم. شبح بود، شبح نبود. و کم‌کم درمانده می‌شدم.

کوشیدم وهم و واقع را از هم جدا کنم، واقعیت وجود بیمار را باور کنم، مِهی را که حایل چشمان‌ام شده بود و مرا به همراه آن دو بیمارِ مُرده و محتضر از باقی دنیا جدا می‌کرد پس بزنم. کوشش بی‌هوده‌ئی بود، رؤیای کاذب پیشین مجدداً اسیرم کرده بود و، کسی چه می‌دانست، شاید می‌خواست با اسیرکردن‌ام مرا به نوعی رهایی بکشاند.

بیمار را برای معاینه می‌بایست طاق‌باز می‌خواباندیم. سردرگم از ابرامی منگ‌آلود، و ناباور از حلولی دورازانتظار، با پرهیز و احتیاط (در گریز از حالی که بر من عارض شده بود) شانهٔ راست‌اش را با حداقل تماسِ ممکن گرفتم. هم‌کارم از طرف چپ کمک کرد، برش گرداندیم. امّا گرمای دست و شانه در جان‌ام دوید، و نمی‌بایست.

مصطفی ارشد
۱۴۰۱/۰۶/۳۱

کلیت داستان خوب بود ولی مبتونست بهتر باشه

miss barghamadi
۱۳۹۹/۰۷/۲۸

بهتون توصیه میکنم مطالعش کنید.. هیچ کتابی بد نیست فقط طرز خوندنشون رو مابلد نیستیم و درک نمیکنیم امیدوارم خوشتون بیاد(:

حجم

۱۷٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۱ صفحه

حجم

۱۷٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۱ صفحه

قیمت:
۶,۵۰۰
۳,۲۵۰
۵۰%
تومان