کتاب آزمون بازیگری
معرفی کتاب آزمون بازیگری
کتاب آزمون بازیگری؛ صدای مخوف جنایتکار و اعماق تاریک روح آدمی رمانی از ریو موراکامی با ترجمهی بهاره صادقی است. آزمون بازیگری، داستان یک تست بازیگری است که هدف دیگری پشت آن خوابیده است.
در سال ۱۹۹۹ تاکاشی میکه کارگردان ژاپنی با اقتباس از کتاب آزمون بازیگری، فیلمی با همین نام در ژانر ترسناک و روانشناسانه ساخت.
دربارهی کتاب آزمون بازیگری
ریو موراکامی در کتاب آزمون بازیگری داستان یک تست بازیگری را نوشته است که هدف دیگری پشت آن خوابیده است. شیگههارو آئویاما که همسرش را از دست داده با پسرش در توکیو زندگی میکند. او به خاطرات زندگی با زنش وفادار است اما پسرش به او پیشنهاد میکند که دوباره ازدواج کند. شیگههارو آئویاما برای نزدیک شدن به زنان مشکل دارد به همین دلیل تصمیم میگیرد با کمک دوستش که تهیه کننده است یک آزمون بازیگری ترتیب دهند و به این ترتیب با زنان آشنا شود. در این میان دختری توجه او را جلب میکند و بر خلاف هشدارهای دوستش، شیگههارو آئویاما تصمیم میگیرد با او رابطهای برقرار کند...
کتاب آزمون بازیگری را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به ادبیات ژاپن از خواندن کتاب آزمون بازیگری لذت میبرند. اگر دوست دارید داستانی ترسناک و روانشناسانه بخوانید، کتاب آزمون بازیگری انتخاب خوبی برای شما است.
دربارهی ریو موارکامی
ریو موراکامی ۱۹ فوریه ۱۹۵۲ در ناکازاکی ژاپن به دنیا آمد. او نویسنده، فیلمنامهنویس، رماننویس، کارگردان فیلم و مقالهنویس اهل ژاپن است. از کتابهای مشهور او میتوان به در سوپ میسو اشاره کرد. ریو موراکامی در فیلمهای آزمون بازیگری و توکیو انحطاط به ایفای نقش پرداخته است. او برای فعالیتهایش جوایزی مانند آکوتاگاوا و جایزه یومیوری را برنده شده است.
بخشی از کتاب آزمون بازیگری
البته شرایط، حداقل تا وقتیکه شیگه این سؤال مهم را مطرح کرد، اینگونه بود. شیگه اضافه کرد: «این اواخر خیلی دمق بهنظر میآی. واقعاً جدی میگم، پاپا. تا حالا به ازدواج دوباره فکر کردی؟»
یوشیکاوا دوست و همکار قدیمی آئویاما از آژانس تبلیغاتی بود که نزدیک به بیست سال در تلویزیون کار میکرد، اما هماکنون به پروژههای فیلمسازی و سینما پیوسته بود. گرچه مسیر کاری این دو از یکدیگر جدا شده بود، اما آنها اغلب به دیدن هم میرفتند و احترام بسیاری برای یکدیگر قائل بودند.
اینکه مرد بااستعدادی مثل یوشیکاوا از تلویزیون بهسمت سینما حرکت کند، بیتردید به این خاطر نبود که سینما قدرت و تأثیرگذاری پیشینش را دوباره پسگرفته باشد، بلکه بیشتر بهخاطر پیشرفت در تکنولوژیهای دیجیتال بود. دوربینهای شخصی دیجیتال، نرمافزار ویرایش فیلم طلب میکردند. تلویزیونهای با کیفیت تصویر بالا بهراحتی قابل دسترس بودند، اما تکنولوژی دوربینها عقبافتاده بود و از لحاظ مالی میسر نبود که فیلمهایی با بودجهٔ بالا برای بازارهای جانبی تولید شود. مذاکره با استودیوها و اسپانسرها نیز پیچیده بود و در اینجا به مردی با تجربه و مهارتهای یوشیکاوا نیاز داشتند.
آنها معمولاً در بار هتل یا بار جایی دیگر با هم ملاقات میکردند. یوشیکاوا برای امشب باری را در آکاساکا انتخاب کرده بود. مکانی پرزرقوبرق که یک خانم هم در آنجا چنگ مینواخت.
یوشیکاوا گفت: «چی به سر اونهمه بارهای واقعی اومده؟» او پنج دقیقه دیرتر رسید و پس از اینکه اطراف را برانداز کرد، بهسرعت یک لیوان شراب شیرین یخی را سرکشید. «جاهایی که دوتا مرد واقعی بخوان در آرامش بشینن و یه نوشیدنی واقعی بزنن، کجا رفتن؟ یه نگاهی به دور و برت بنداز ــ فقط زوجایی که اصلاً نمیشه درکشون کرد توی این میخونه هستن. اون زوج رو نگاه کن که نوشیدنیشون رو هورت میکشن. لعنتی، اگه با سر هم بیفتن توی یه نوشیدنی واقعاً خوشمزه، باز هم متوجه طعمش نمیشن. خب، ولشون کن. اون دوتا دختر شاغل رو ببین که چطوری لثههاشون رو واسهٔ دنیا انداختن بیرون. انگار میخوان موقع نوشیدن به هرچی که میبینن بخندن. کوکتل جیملت رو میگی؟ دارم بهت میگم، پنج سال دیگه بهش فرصت بده، جو بارهای کل کشور میشه مثل آبجوخونهها.»
آئویاما گفت: «نمیدونم. من موافق نیستم که بارهای دوران قدیم بهتر بوده. مثلاً قدیما تبعیض بیشتری وجود داشت و این اصلاً چیز خوبی نبود. این عقیده هم که میگفتن نوشیدن کوکتل توی اون مکانای پرافاده خیلی باکلاس بوده، یه اعتقاد نادرست بوده.»
«ولی بههرحال یه چیزی عوض شده. همهچیز قاتیپاتی شده. دلیلش هم فقط این نیست که ثروتمندا فقیرتر و فقرا ثروتمندتر شدن.»
«دلیلش این نیست که ما داریم پیرتر میشیم، هست؟»
یوشیکاوا لحظهای به فکر فرورفت و بعد گفت: «چیزی که با اطمینان میتونم بگم اینه که همه فکر میکنن دنیا بعد از ده سال کموبیش بدونتغییر میمونه. درست میگم؟ خب، ما همه فکر میکنیم زنده میمونیم و طبق معمول به زندگیمون ادامه میدیم، درصورتیکه ممکنه یه لحظه بعد با یه زلزله، حملهٔ تروریستی یا هر چیز دیگهای از بین بریم.»
«خب؟»
حجم
۱۴۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۶۸ صفحه
حجم
۱۴۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۶۸ صفحه
نظرات کاربران
ترجمه بد. نشر کوله پشتی یکی از جنایتکاران حوزه ترجمه است. کمترین احترامی برای خواننده و اون درخت بیچارهای که قطع میشه قائل نیستند
من که چندان مشکلی با متنش نداشتم و تونستم راحت بخونمش و غرقش بشم. فکر کنم به خاطر این باشه که ریسک پذیرم و کتابایی با ترجمه و متن بدتر از این رو هم توی طاقچه خوندم. جدا از این ،
«یه داستان جنایی بهشدت معمولی»، کلیشهایترین جمله در نقد این کتاب همینه. میشه حتی یه کتاب درجه چندم از مجموعهی کتاب جنایی «نقاب» جهان کتاب رو به آزمون بازیگری آقای نویسنده ترجیح داد. البته امکان و احتمال اینکه همه چی
کتابی که آروم آروم جلو میره و در لحظهی آخر ذهنتون و به شدت آشفته میکنه مطمئن نیستم برای توصیهی کتاب چون آخر کتاب به شدت مازوخیستی تموم میشه کاش توی طاقچه رده بندی برای کتابها وجود داشته باشه و هشدار داده
یه داستان سادیسمی و ترسناک. واقعا تهوع آور بود. ولی فضای مرموزی داشت و آخراش واقعا هیجانی و استرس آور بود. انگار داری یه فیلم ترسناک میبینی.
آزمون بازیگری. من این کتابو خوندم چون به ژاپن، ادبیاتش و داستانهای معمایی این کشور علاقهمندم. خب این کتاب تو بخشهایی تعریف سبک زندگی ژاپنی بود و برای من جالب. اما در کل این کتاب کم حجم، داستان کوتاه سادهای
فیلمشودیدم واقعا وحشتناکه
بیخود وقتمرو تلف کردم
پایان خوبی نداشت روند داستان از اول تا یکم مونده به اخر رو دوست داشتم فیلمو قبلا دیده بودم و زیاد پایانش میخکوبم نکردم تو کتاب کانال تلگرامم B2jjUtBMuuM0YzA8
من که از همین الان شغل ایندم رو یاد میگیرم