کتاب اعترافات یک جاسوس
معرفی کتاب اعترافات یک جاسوس
کتاب اعترافات یک جاسوس نوشته الیزابت وین آمریکایی است که داستان یک جاسوسی را روایت میکند. این کتاب را نیلوفر امنزاده به فارسی ترجمه کرده است. این کتاب روایتی پرهیجان و جذاب تلاش برای زنده ماندن است.
درباره کتاب اعترافات یک جاسوس
در دوران جنگ جهانی دوم، در یازدهم اکتبر ۱۹۴۳ یک هواپیمای جاسوسی انگلیسی، در فرانسه که توسط آلمانها اشغال شده بود، سقوط میکند.خلبان و مسافر این هواپیما دوستانی صمیمی هستند اما تنها یکی از آنها شانس زنده ماندن دارد. مدی خلبان است و برای سیستم جاسوسی خدمت میکند اما وریتی جاسوس است. وریتی خودش را با هدف جاسوسی نجات میدهد اما با سرعت توسط گشتاپو دستگیر میشود. آنها به او فرصت میدهند انتخاب کند، خودش را نجات بدهد و یا اعدام شود. راه نجات اعتراف است و لو دادن ماموریت. وریتی اعتراف میکند اما سعی دارد در این اعتراف حقایق را برملا نکند.
این نوع اعتراف برای او سخت و مانند راه رفتن بر لبهی شمشیر است.
خواندن کتاب اعترافات یک جاسوس را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی جهان پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب اعترافات یک جاسوس
مرد گفت: «قشنگه.»
مدی بهتعارف گفت: «دیگه داره پیر میشه.» ولی از تعریفها خوشش آمده بود.
«خرابکارهای آشغال.»
یکی از خانمهای سبد به دست توصیه کرد: «اون زانوهات رو به دکتر نشون بده، عزیز.»
مدی که داشت به هواپیماها فکر میکرد، با خودش گفت: فقط صبر کنین، فاشیستهای احمق. یه اسباببازی گندهتر از این موتور واسه خودم گیر میآرم.
مدی دوباره به انسانیت ایمان پیدا کرد، خودش را از میان جمعیت بیرون کشید و در کوچه پسکوچههای سنگفرششدۀاستاکپورت راه افتاد. اینجا هیچکس نبود بهجز بچههایی که با جیغ و داد فوتبال خیابانی بازی میکردند و سربهسر خواهرهای بزرگشان میگذاشتند؛ خواهرهایی که موهایشان را زیر دستمال گردگیری جمع کرده بودند و قالیها را بدون ذرهای ملایمت بیرونِ خانه میتکاندند و پلههای جلوی خانه را میسابیدند و مادرانشان مشغول خرید از بازار بودند. قسم میخورم که اگر باز هم دربارهشان فکر کنم، از غصه گریهام میگیرد. آنها هم زیر بمباران تکهتکه شدهاند.
فرولاین اِنگِل باز هم از بالای شانهام نگاه کرد و از من خواست دیگر ننویسم «فاشیست احمق». فکر میکند هاوپتاشتورمفیورر از نوشتههایم خوشش نمیآید. به نظرم یک خرده از کاپیتان فون لیندن میترسد. (البته حق هم دارد!) فکر کنم شارفیورِر تیبو هم از او میترسد.
حجم
۴۹۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۷۶ صفحه
حجم
۴۹۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۷۶ صفحه
نظرات کاربران
عاشقشم😍 انگار وقایع مثل مستند از جلوی چشمم رد میشد. فوق العادهست❤️
برعکس این همه تبلیغات من نتونستم کتاب رو کامل بخونم نصفه رها کردم خیلی تصنعی و تخیلی بود
داستان واقعا جذبم کرد و جزء کتاب های مورد علاقه ام هست (سه بار خوندمش تا الان). مخصوصا عاشق بعضی از جمله هاش شدم
بنظر من ، این کتاب فوقالعاده است.
بزرگترین مشکل ترجمه همون رد شدن از زیر تیغ ممیزی است یه جاهایی رو اصلا نمیشه فهمید حتی اسم کتاب هم عوض شده " اسم رمز : حقیقت " نه این عنوان فعلی، ولی کلیت داستان رو اگر بخواهم معرفی