کتاب تصویر یک ازدواج
معرفی کتاب تصویر یک ازدواج
کتاب تصویر یک ازدواج نوشته پرل اس باک است که با ترجمه سهیلا خلدی ثابت منتشر شده است. نویسنده یکی از نویسندگان مشهور قرن بیستم است که جایزه ادبی نوبل را گرفته است.
درباره کتاب تصویر یک ازدواج
ویلیام بارتن، نقاش جوان، سهپایه نقاشی خود را به امید یافتن چشماندازی متفاوت از مناظر بکر و طبیعی به اینسو و آنسو میبَرد. و سرانجام تصویری را بر بوم نقاشیاش خلق میکند که به نمایی ماندگار از زندگیاش مبدل میگردد.
در توالی نسلهایی که در «تصویر یک ازدواج» زاده میشوند و نقش میآفرینند، داستانهایی لطیف و دلنشین خلق میشود و شکوه بینظیر شور عشق و زندگی، قلب آدمی را تسخیر میکند.
کتاب تصویر یک ازدواج را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی جهان پیشنهاد میکنیم
درباره پرل باک
پرل سیدنستریکرباک در سال ۱۸۹۲ در ویرجینیای آمریکا بهدنیا آمد. او ششمین فرزند یک میسیونر بود و بیشتر مدت عمر خود را در چین گذراند و مکان وقوع ماجراهای اکثر کتابهای او نیز در همین کشور است. از آن میان میتوان به مشهورترین کتاب او خاک خوب اشاره کرد که در سال ۱۹۳۱ به تحریر درآمد و باک بعداً دو کتاب دیگر به نامهای پسر وانگ لونگ (۱۹۳۲) و خانواده ازهمپاشیده (۱۹۳۴) در دنباله کتاب خاک خوب نوشت. سایر آثار او عبارتاند از: مادر (۱۹۳۴)، در غربت (۱۹۳۶)، فرشته عصیانگر (۱۹۳۶)، قلب مغرور (۱۹۳۸)، نسل اژدها (۱۹۴۲)، چین سیاهوسفید (۱۹۴۶) و گل پنهان (۱۹۵۲). باک در سال ۱۹۳۲ جایزه پولیتزر و در سال ۱۹۳۸ جایزه ادبی نوبل را دریافت کرد و در سال ۱۹۷۳ درگذشت.
بخشی از کتاب تصویر یک ازدواج
به آشپزخانه رسیدند، اتاقی بزرگ با کف سنگی؛ در گوشهٔ دیوار، بخاری عریضی قرار داشت که در وسط آن اجاق خوراکپزی نصب شده بود. بالای آن تکهچوبهای بزرگ و روشن بلوط دیده میشد و دود تیرهٔ قهوهایرنگی از آن برمیخاست. میز ناهارخوری کنار یک پنجره کار گذاشته شده بود و در یکطرف آن، زنی با لباس بلند قهوهای ایستاده بود و نان میبرید. دختر زیبا در جای خود ایستاده و منتظر بود.
آقای هارنزبارگر گفت: «روت۵! یک بشقاب دیگر هم بگذار.»
بعد رو به ویلیام کرد و گفت: «بنشینید.»
ویلیام با لبخند کمرنگی از زن پرسید: «شما خانم هارنزبارگر هستید؟»
خانم سرش را به علامت تأیید تکان داد. محجوبتر از آن بود که لبخندی بر لب آورد یا پاسخی بگوید.
ویلیام از دخترک پرسید: «و شما باید دوشیزه روت هارنزبارگر باشید؟»
دختر بهآرامی پاسخ داد: «بله ...»
همگی نشستند و مشغول خوردن شدند. غذا ساده و خوشطعم بود. هیچکس صحبتی نکرد تا آنکه گرسنگی همه فرو نشست.
ویلیام اندیشید: «انسانها وقتی گرسنهاند باید اینطور غذا بخورند. غذای خوب هر ذائقهای را به خود میکشد.»
ویلیام در خانهٔ والدینش از صحبتهای ضروری و مؤدبانه لیکن بیفایدهای که سر غذا به میان میآمد، کسل میشد. مثلاینکه غذا بهخودیخود ارزش توجه نداشت. ویلیام دوست داشت بهجای آنکه ظروف غذا را روی سینی چرخدار نقره کنار دستش بگذارند، آنها را روی میز بچینند.
ناگهان آقای هارنزبارگر گفت: «شما اهل همین اطرافید؟»
حجم
۲۳۸٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۶۸ صفحه
حجم
۲۳۸٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۶۸ صفحه