
کتاب برای زندگی
معرفی کتاب برای زندگی
کتاب برای زندگی نوشتهٔ هستی مرحمتی توسط انتشارات مهراندیش منتشر شده است. این کتاب دربردارندهٔ رمانی فارسی است که به مضمون مقاومت در زندگی میپردازد. نسخهٔ الکترونیکی این کتاب را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب برای زندگی
کتاب برای زندگی یک داستان آشنای مقاومت برای زنده ماندن و زندگی کردن است. این کتاب به قصهٔ زنی میپردازد که در مواجهه با مشکلات میشکند، اما مقاومت میکند و بلند میشود تا کم نیاورد و بتواند در مقابل زندگی بایستد. همچنین، داستان مردی را روایت میکند که برای رسیدن به هدفش در مقابل گذشتهای سخت مقاومت میکند. این کتاب به تردید و دودلی در مواجهه با تصمیمات ناگزیر زندگی میپردازد و این سؤال را مطرح میکند که آیا تصمیم درست گرفته شده است یا خیر. کتاب برای زندگی به ذهن و جابهجایی آن در زمان گذشته و آینده که بخش جداییناپذیری از زمان حال است، میپردازد.
چرا باید کتاب برای زندگی را بخوانیم؟
خواندن کتاب برای زندگی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
خواندن این کتاب به افرادی پیشنهاد میشود که به داستانهای با مضمون مقاومت، امید و غلبه بر مشکلات علاقهمند هستند، با چالشهای تصمیمگیری در زندگی و سؤالاتی درباره درستی انتخابهایشان روبهرو هستند و به داستانهایی که به عمق ذهن انسان و ارتباط گذشته، حال و آینده میپردازند، علاقه دارند.
درباره هستی مرحمتی
هستی مرحمتی متولد سال ۱۳۶۲ در تهران است. او فارغالتحصیل رشتهٔ مهندسی عمران در مقطع کارشناسی ارشد است و کتاب «برای زندگی» سومین رمان اوست.
بخشی از کتاب برای زندگی
«پرستار که سرنگ آخر رو تو سِرم فرومیکنه میگه هروقت تموم شد خبر بدم. میره و در بسته میشه و من میمونم و تنهایی این اتاق که مشتش رو از دور گلوم برنمیداره.
کنار تختی میشینم که مینا خیلی وقته اون تو خوابه. نگاش میکنم. چشمای بستهش رو که کاش باز میشد و نگام میکرد. میشنوی، اما حرفی نمیزنی، حرف میزنم، اما چیزی نمیشنوم و این تضادِ مزخرفˈ چندساعته که داره دیوونهم میکنه. دستاش رو میگیرم. چیزی همهجای بدنم قُل میزنه، چیزی شبیه آبِ جوش جای خون تو رگها. صورتش رو لمس میکنم. جای انگشتهام میمونه روی صورت سرد و بیروحش. سرم رو نزدیک میکنم به گوشش: «پاشو مینا، حالا وقتش نیست.»
چشماش رو باز میکنه، نگام میکنه، صورتش باز میشه، میناست داره میخنده، خندید، لبهاش تکون خورد، یهچیز گفت، نه، انگار میخواد بگه، نیمهباز مونده، سرم بد داره گیج میره، دهنم کیپ شده، صدام درنمیآد، میخوام داد بزنم بیایید مینا بههوش اومد. هنوز چشماش بازه و میخنده، زبونم کجاست، کار نمیکنه، چشمهای لعنتیم انگار باتریش تموم شده، کمرنگ میبینه، میمالمشون با کف دستم اون قسمتی که خودش حکومت مستقله و انگشت شست، زمامدارش، خفه شو چرند نگو، چرند یا هذیون، هذیونِ بیداری، تاریش میره، داره رنگها برمیگرده، مینا چشماش بستهست، دهنش هم، دستم رو دور سرم حلقه میکنم و به مانیتور نگاه میکنم که حالا پایینِ قلهست. آروم باش، آروم باش و لبخند بزن، درست میشه. لبخند که نه، اما آب دهنم رو طوری محکم قورت میدم که هرچی تو مغزمه رو بریزم بیرون، حالا بهتر شد، موافقی مینا؟»
حجم
۱۴۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه
حجم
۱۴۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه