کتاب خواب آندلس
معرفی کتاب خواب آندلس
کتاب خواب آندلس، رمانی چندلایه با مایههای پلیسی از ناصر فرزینفر است. کتاب خواب آندلس داستان پسری فقیر است که به دنبال دختر گمشدهای به نام سارا میگردد.
دربارهی کتاب خواب آندلس
ناصر فرزینفر در کتاب خواب آندلس، در قالب رمانی جذاب، خواندنی و غیرقابل پیشبینی، زندگی پسر جوان فقیری را روایت میکند که به دنبال دختر گمشدهای به نام سارا میگردد. قهرمان داستان چهار سال زندانی بوده و حالا از تبریز به تهران آمده. این مسافرت او، سبب شکل گیری ماجرایی پلیسی میشود. پسر جوان روزها در یک کتابفروشی کار میکند و شبهای در یک حمام محقر کار میکند و همانجا هم میخوابد. کمکم با جلوتر رفتن سیر داستان، از راز پسر، زندگی که پشتسر گذاشته و تمام ماجراهایی که برایش اتفاق افتاده است، باخبر میشویم. کمکم میفهمیم چه چیزی او را به این روزگار غریب، تنها و سخت انداخته است. تنها راهنمایی که پسر برای یافتن دختر دارد، جزوهها و حاشیههایی است که او برای آن جزوهها نوشته است. او با جدیت در تلاش است تا دختری را که همه از پیدا کردنش ناامید شدهاند، بیابد...
کتاب خواب آندلس را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر از خواندن رمانهایی با مایههای پلیسی از نویسندگان ایرانی لذت میبرید، کتاب خواب آندلس یک انتخاب بینظیر برای شما است.
دربارهی ناصر فرزینفر
ناصر فرزینفر، نویسندهی کتاب خواب آندلس، در سال ۱۳۵۷ در تبریز متولد شده است. او در حال حاضر به عنوان نویسنده و مترجم مشغول فعالیت است.
بخشی از کتاب خواب آندلس
این کار فقط برای دل خودم است، کسی نباید بابت آن پولی به من بدهد؛ اینکه اینجا، بالای پلهها، لم بدهم و پایین را نگاه کنم. کسی حواسش به تو نیست. چند کتاب برمیداری و با خودت میآوری این بالا تا سر فرصت آنها را ورق بزنی و از هر کدام چیزی از بر کنی. آقای مدیر به هیچکدام از بچهها اجازه نمیدهد زیاد بالای پلهها بیکار بنشینند ولی با من کاری ندارد. در این یک ساله فهمیدهام اکثر مشتریها، هر کجای شهر که زندگی کنند، دوست دارند برای خریدن کتاب به یک کتابفروشی مشخص بروند؛ مثل دوران دانشجویی خودمان که فقط سینما عصر جدید میرفتیم یا فرهنگ. ولی هیچچیز راحتتر از فروختن کتاب نیست. هر مشتری هربار که وارد کتابفروشی میشود، هر کتابفروشیای، دوباره یادش میافتد تا آخر عمر تنها کاری که میتواند بکند این است که کتابهای دیگران را بخواند. مهم نیست چندساله است، اگر قرار بود کتابی بنویسد تا حالا باید نوشته بود. اگر تمام خاطرات روزانهٔ جستهگریخته، نامههای عاشقانه و شعرهای دوران دانشجوییاش را هم جمع کند، باز نمیتواند جایی داخل این قفسهها برای خودش دستوپا کند. قفسههای پُر از کتابْ مقهورش میکنند، بگذار چند ثانیه همانطور سرش را بالا بگیرد و گیج و ترسیده آنهمه کتاب را از نظر بگذراند. چند دقیقه که بگذرد دیگر ترسیده، ولی رام در انتظار توست که از لحظهٔ ورود در کمینش بودهای، از همان بالای پلهها.
شگرد من این است که وقتی میبینم مشتری کتابی را برداشته و مدام ورق میزند و میگذارد سرجایش، نرفته برمیگردد، بَرش میدارد، قیمت پشت جلد را میخواند و دوباره ورق میزند و مردد است که بخرد یا نه، بیسروصدا میروم سراغش، نگاهی به جلد کتابی که برداشته میاندازم و بعد با یک چیز کوبنده شروع میکنم، «میدونستین دوازده سال طول میکشه تا بولگاکف این رمان رو تموم کنه؟ میگن دویست و پنجاه و هفتتا دفتر پُر کرده برای یادداشتها و مواد خامش.»، «میدونین همینگوی سهتا از داستانهای این مجموعه رو توی یه روز نوشته که اتفاقاً سهتا از بهترین کارهاش هم هستن؟» همیشه چیزی برای گفتن پیدا میشود؛
حجم
۱۳۳٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۴۳ صفحه
حجم
۱۳۳٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۴۳ صفحه