کتاب تن تنهایی
معرفی کتاب تن تنهایی
کتاب تن تنهایی نوشته سحر سخایی است. این کتاب، داستان یک مثلث عشقی را در پیش میگیرد. داستانی که شاید کنار گوش ما رخ بدهد و از آن اطلاعی نداشته باشیم. این کتاب نثر جذابی دارد و خواننده را با خودش همراه میکند. سحر سخابی لیسانس ادبیات فارسی دارد و فوق لیسانس قوم موسیقی شناسی، او نوازندهی ساز تار است و زبان و موسیقی نوشته هایش را زیبا و خوشخوان کرده است.
درباره کتاب تن تنهایی
این کتاب روایت است از سبا و رضا و بردیا که هر سه موسیقی میخوانند. این سه نفر هر کدام ریشه در سنت دارند و حالا با قرار گرفتن در سن جوانی می خواهند این ریشه ها را پاره کنند. سبا میخواهد جدا زندگی کند اما خانواده اش این اجازه را به او نمیدهند، بردیا در کودکی مادرش را از دست داده است و همین موضوع ارتباط او با اطرافیانش را دستخوش تغییر کرده است، رضا در یک خانواده مردسالار بزرگ شده است و همین او را در مسیری قرار داده است که آگاهانه از آن دقیق اطلاع ندارد. رضا و بردیا هردو سبا را دوست دارند و او باید انتخاب کند کدام یک را دوست دارد.
کتاب با موسیقی ایرانی همراه است و همانطور که نویسنده موسیقی را خوب میشناسد و با آن آشنا است اجازه داده صدای موسیقی به صفحات کتاب برسد.
خواندن کتاب تن تنهایی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی ایران پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب تن تنهایی
بر فراز آسمانِ باغچهٔ سبا، وقتی او داشت یواشکی، انتهای حیاط و لای درختها سیگاری دود میکرد، پدر و مادرش در آشپزخانه، کبابها را به سیخ میکشیدند و مشغول جوریدن سرنوشت دخترشان بودند؛ تنها فرزندشان. تیزیِ سیخهای فلزی قلب گوجهها را میشکافت و مُحَرمی به این فکر میکرد که با این دختر چه باید کرد که هم آیندهای در کار باشد و هم خیال خودش برای همیشه از سرنوشت سبا آسوده شود. از آن دست پدرها نبود که آرزوی لباس سفید و جیغوداد نوه داشته باشد. از آن دست پدرها هم نبود که بنشیند و تماشا کند که جهالت دخترش، آخرِ کار چشمهای سرخ او میشود و بیتابی مادرش. سبا آنسوی حیاط نمیدانست اینجا، در آشپزخانهٔ مُحَرمیها، چه اضطراب عمیقی موج میزند. مادرش فلفلدلمهایها را قطار کرده بود و با عدالتی که لازمهٔ مادر بودن است، یک گوجه میگذاشت، یک فلفل و یک تکه کباب. در انتهای هر سیخ انگار دلهرههایش به نقطه و سرِ خطی ختم شود، آهی میکشید و نگاهی به همسرش میانداخت و ادامه میداد. هر دو از داشتن سبا راضی بودند. رضایت پدرها و مادرها اما چهقدر اصیل است؟ وقتی حق انتخابی در کار نباشد، رضایت چهقدر میتواند واقعی باشد؟
سبا لای درختها، لای دود سیگاری که قورت میداد و بیرون میریخت، تصویر مادرش را میدید. سیساله بود و سبا بیقرار و دیوانه کنارش راه میآمد. خود را میدید که تنها نشانهٔ هویتش وسط شلوغی تجریش، انتهای سیاهرنگ مانتوِ مادر بود و کفشهای کنفی سفیدش. مادر را میدید که روسری خاکستری را مدام جلو میکشید و از صدای پاترولها بیشتر از هر چیزی میترسید. تجربهٔ ترس مادرش، برای همیشه با تصویر درهم و گُنگِ تجریش و بوی ماهی و سبزیهای خردشده گره خورد. سالها بعد بود که سبا فهمید اضطراب لازمهٔ مادر بودن است تا همین ترس اصیلْ جهان را از نابودیِ مطلق دور کند. سالها بعد فهمید که عذابی همیشگی لابهلای عشق به مادرش گره خورد، تا همیشه حس کند میتوانسته دختر بهتری باشد و نشده. همانطور که مدام بین کودکی و جوانی در سفر بود و سیگارش هر لحظه کوتاه و کوتاهتر میشد، فکر کرد جایی باید آدم از کمبودهای کودکی فاصله بگیرد؛ کمبودهایی که همه با تلاش و پشتکار دفن میکنند تا کمتر دیده شوند و ناگهان در عشق، فقدان یا فقر ظهور میکند...
حجم
۱۴۷٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۵۹ صفحه
حجم
۱۴۷٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۵۹ صفحه
نظرات کاربران
داستان یک معشوق و دو عاشق و سرانجام هجران. یکی از بهترین داستان های ایرانی که اخیرا خواندم. قلم نویسنده و نحوه روایت داستان رو بسیار دوست داشتم.
میشه این رو بذارین بی نهایت
این داستان چندان جذابیتی برای من نداشت گاهی بعضی داستان ها چنان در برگیرنده افکارت میشن که لحظه ای نمیتونی ازشون دست بکشی و مدام منتظری که ادامشو بخونی و ببینی چی قراره پیش بیاد ولی این داستان اینمدلی نبود
متن جذاب و روونش منو وسوسه کرد که بخونم کتاب رو.... در کنارش داستان جذابی هم داره...یه رمان خوب برای شماست...:)
از نظر من نثر و قلمی قوی و داستان جذابی نداشت…فقط تمومش کردم که نیمه تموم نباشه
کتاب منو جذب نکرد واقعا همه شخصیت ها بلا تکلیف بودن سبک نگارش رو هم دوست نداشتم
نثری دلنشین وقوی داشت
خانم سحر سخایی من دیوونه قلم تونم کاش همه آدم ها از شما بخونند و کیف کنند...👍
سحرسخایی واقعا نویسنده ی خوبی ست لذت بردم. این قلم قوی می نویسد و ادمی تکان می دهد.