کتاب از یاد رفته
معرفی کتاب از یاد رفته
از یاد رفته رمانی از کاترین مککنزی نویسنده کانادایی است که با ترجمه مریم گلپایگانی در انتشارات ورا به چاپ رسیده است. این رمان از پرفروشهای آمازون، رمان برگزیده خوانندگان نیویورکتایمز و رمان برگزیده فستیوال کتاب کانادا بوده است.
درباره کتاب از یاد رفته
مادر اِما به تازگی بر اثر بیماری درگذشته است. اما درگیر افسردگی و ناراحتی بعد از مرگ مادر است که وکیل خانوادگی آنان او را فرامی خواند. وکیل به اما توضیح میدهد که مادرش میراث زیادی برای او باقی نگذاشته و بیشتر دارایی او صرف مخارج درمان شده است. سپس به اما یک بلیط سفر نشان میدهد. بلیطی که مادرش برای اِما خریده تا او را راهی سفر به آفریقا کند. جایی که خودش همیشه له آن عشق میورزید. اما تصمیم میگیرد به آن سفر و با وجود مشکلات کاری موفق میشود یک ماه مرخصی بگیرد. اما او واقعا نمیداند دلیل این کار مادرش چه بوده است اما مصمم است که آن را کشف کند.
خواندن کتاب از یاد رفته را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
همه علاقهمندان به رمان و ادبیات داستانی را به خواندن این کتاب دعوت میکنیم.
درباره کاترین مککنزی
کاترین مککنزی در مونترآل، کبک به دنیا آمد و در همانجا بزرگ شد، جایی که هماکنون به حرفه وکالت میپردازد.
این نویسنده پرکار و مطرح کانادایی به دویدن، اسکی، و مطالعه کردن علاقه بسیار دارد.
او همچنین در دانشکده حقوق دانشگاه مکگیل به صورت نیمهوقت مشغول تدریس است.
رمانهای مککنزی جزو پروفروشترین آثار کانادا و آمریکاست و این مسئله او را بدل به نویسندهای محبوب میان منتقدان و همچنین جامعه کتابخوان انگلیسی زبان کرده است.
بخشی از کتاب از یاد رفته
از خواب میپرم، چنان بطری لافوریگ را به سینهام چسباندهام که انگار عروسک دوران کودکیام است. آب دهانم روی بالشم ریخته و نور خورشید که مانند تابش لیزر از میان پرده میتابد چشمم را اذیت میکند.
احساس خیلی بدی دارم، آیا این همه خوردن ارزشش را داشت؟
همه چیز نسبی است. من و دومینیک به طور احمقانهای مینوشیدیم با هم میخندیدیم، ولی هر دوی ما آنقدر در نقشهایمان غرق شده بودیم که واقعا اجازه دادیم ما را با خود ببرد. از طرف دیگر، حالا برای اینکه تمام روز را زیر ملافهها پنهان شوم بهانه دارم.
خوش به حال خودم.
دوباره که بیدار میشوم، هنوز احساس انزجار میکنم، ولی حسهای دیگری هم دارم. بیشتر احساس گرسنگی، و کمی هم اندوه. حداقل، اینطور فکر میکنم که به خاطر همان است که احساس میکنم دستی محکم قلبم را میفشارد.
بابت آن ازت ممنونم، کریگ. یکی طلبت. این خیلی خوب است که بفهمی، در این کژراهه، هنوز قلبت میتواند شکسته شود.
اولین پسری که قلبم را شکست، گراهام ترپ۱۱۰ بود. در کلاس ریاضی جلوی من مینشست. فکر میکردم خیلی جذاب است، ولی آن زمان من پانزده ساله بودم و فکر میکردم بیشتر پسرها جذاب هستند. بعد، یک روز پیش من آمد و ازم خواست تا خط کشم را به او قرض دهم. موهای صاف مشکیاش که روی پیشانیش ریخته شده بود، مرا یاد تام کروز۱۱۱ در فیلم اسلحه برتر۱۱۲() میانداخت. او لبخندی مصنوعی به لب داشت، که وقتی خط کش را به او دادم آن لبخند تصنعیاش را تحویلم داد.
فردای آن روز، ازم خواست پاک کنم را به او قرض دهم، و روز بعدش برگهای را. اینها بهانهای برای حرف زدن با من بود، بهانهای برای لمس کردن دستم وقتی جیزی را که ازم میخواست به او میدادم، این کار هفتهها ادامه پیدا کرد. میدانستم که میخواهد از من درخواست کند که با او بیرون بروم، ولی نمیفهمیدم برای بیان درخواستش منتظر چهچیزی بود. شاید علاقه او فقط در تصورات من بود؟
سرانجام روزی بعد از تمرینات بسکتبال ازم درخواست کرد.
حجم
۳۱۴٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۱۲ صفحه
حجم
۳۱۴٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۱۲ صفحه