دانلود و خرید کتاب کلاغ‌ها هم بستنی می‌خورند یعسوب محسنی
تصویر جلد کتاب کلاغ‌ها هم بستنی می‌خورند

کتاب کلاغ‌ها هم بستنی می‌خورند

نویسنده:یعسوب محسنی
امتیاز:
۴.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب کلاغ‌ها هم بستنی می‌خورند

کتاب کلاغ‌ها هم بستنی می‌خورند، داستانی خواندنی، یک عاشقانه جذاب و زیبا از یعسوب محسنی است.

درباره‌ی کتاب کلاغ‌ها هم بستنی می‌خورند

کتاب کلاغ‌ها هم بستنی می‌خورند یک روایت عاشقانه‌ی زیبا از یعسوب محسنی است. داستانی که از یک هدیه‌ی نامربوط آغاز می‌شود. پدری که برای فرزندش، یک مرغ مینا هدیه گرفته است. بچه، شاهد تلاش و تقلای مینا است. وقتی توری رویش انداخته‌اند و نوک درازش لابه‌لای سوراخ‌های تور گرفتار شده است. در نهایت پدرش است که با لبخندی پیروزمندانه به او می‌گوید برایت مینا گرفته‌ام.

کمی جلوتر راوی از زندگی خودش می‌گوید. نگاه تیزبین او به قضایا و تلاشش برای فراموش کردن عشقی که در گذشته داشته است، داستانی خواندنی به نام کلاغ‌ها هم بستنی می‌خورند آفریده است.

کتاب کلاغ‌ها هم بستنی می‌خورند را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

اگر به رمان‌ها و داستان‌های نویسندگان فارسی زبان علاقه دارید، کتاب کلاغ‌ها هم بستنی می‌خورند را انتخاب کنید.

بخشی از کتاب کلاغ‌ها هم بستنی می‌خورند

راستش اکثر میزهای این کافه یک صندلی بیشتر ندارد. جای من، همین جاست. هر روز می‌آیم. رأس ساعت نه شب، سرم را مثل بچهٔ آدم می‌اندازم پایین و مستقیم به سوی میزم می‌روم. قهوه می‌خورم. امروز برای اولین بار دو فنجان سفارش دادم. زیاد حرف زدم. فقط خواستم سکوت را بشکنم. خواستم بدانی اینجا خیلی جای دنج و آرامی است؛ مثل کتابخانه‌های عمومی می‌ماند. کسی حرف نمی‌زند. کوچک‌ترین حرکتی قابل‌توجه است. صدای به‌هم‌خوردن فنجان به نعلبکی شنیده می‌شود. به همین خاطر اینجا را انتخاب کرده‌ام. از اسم کافه هم معلوم است؛ کافه مینا. به حروف انگلیسیِ روی تابلو دقت کن. مینا را ایتالیک نوشته. خواسته چهارحرفی باشد؛ چهار تا خیلی بهتر از پنج‌تاست. تازه حروف بزرگ انگلیسی یک‌جور آرامش به آدم می‌دهد. خودِ کلمهٔ مینا را نگاه کن. هم می‌شود گفت انگلیسی است هم فارسی. یک‌جورهایی هم عربی است. تازه وقتی ادایش می‌کنی احساس راحتی به تودست می‌دهد. نفس آرامی به سینه‌هایت می‌فرستی. خون در رگ‌هایت به نرمی جریان پیدا می‌کند. قلبت نرم‌تر از قبل می‌تپد.

درهای شیشه‌ای‌اش را ببین؛ دوجداره‌اند. یک ورودی کوچک دارد که نه بیرون است نه درون؛ مثل برزخ. زمستان یخ‌بندان را تصور کن؛ درون اتاقک برزخ. این نام را من گذاشتم. از سرمای چله می‌تپی توی گرمایی که اسپیلت‌های روی دیوار روبه‌رویی می‌پاشد سرت. تنت باز می‌شود. پوست و گوشتت وا می‌روند. برعکسش، در ظل تابستان از گرمای عرق‌ریز وارد خنکای فضای سالن می‌شوی. اینجا با بیرون فرق دارد. همه‌چیزش؛ حتی آدم‌هاش. بوی رفاقت‌شان قابل‌تحمل است. نگاه‌شان معنای خاصی می‌دهد. می‌فهمی که می‌فهمند. ناراحتی‌ها و غم‌هایت را لازم نیست بگویی. و نیازی نیست بیایند دلداری‌ات بدهند. هم آنجا که نشسته‌ای نگاهت می‌کنند. لبخند نازکی بر لبان‌شان می‌نشانند و سرشان را می‌اندازند پایین. باید به این نوع مکان‌ها عادت کنی. هروقت خواستی مرا ببینی بیا اینجا. تعطیلی و جمعه هم ندارد.

ثریا
۱۳۹۹/۰۷/۲۷

شیوه روایت نویسنده و ایهامی که مدام بین مینا (پرنده) و نام دختر مورد علاقه قهرمان داستان ایجاد میشد، جذاب و جالب بود.

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۹۶٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۹۲ صفحه

حجم

۱۹۶٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۹۲ صفحه

قیمت:
۲۹,۹۰۰
۲۰,۹۳۰
۳۰%
تومان