دانلود و خرید کتاب گوشواره‌ های گیلاسی مهسا ملک‌مرزبان
تصویر جلد کتاب گوشواره‌ های گیلاسی

کتاب گوشواره‌ های گیلاسی

دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۸از ۸ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب گوشواره‌ های گیلاسی

کتاب گوشواره‌ های گیلاسی سرودهٔ مهسا ملک‌ مرزبان است و نشر مروارید آن را منتشر کرده است. این کتاب مجموعه‌اشعار ملک مرزبان است.

درباره کتاب گوشواره‌ های گیلاسی

مهسا ملک‌ مرزبان (۱۳۵۳-) شاعر است. همان طور که از نام کتاب و عکس روی جلد مشخص است، این کتاب یادآور نقاشی و فیلم دختری با گوشواره‌های گیلاس است. زیرا اشعار ملک مرزبان هم به همان ظرافت و لطافت و ابهام نقاشی دختری با گوشواره‌های گیلاس هستند. شاعر بعد از هر شعر، تاریخی را هم ذکر کرده است.

اشعار ملک مرزبان از اوج احساسات او سرچشمه می‌گیرد و گویای تجربهٔ زیستهٔ زنی در ایران است.

خواندن کتاب گشواره های گیلاسی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران شعر معاصر فارسی پیشنهاد می‌کنیم.

درباره مهسا ملک‌ مرزبان

مهسا ملک مرزبان متولد ۱۳۵۳ است و در حوزه‌های ترجمه، روزنامه‌نگاری، گویندگی، اجرا، برنامه‌سازی، تهیه‌کنندگی و نویسندگی فعالیت می‌کند. دانش‌آموختهٔ کارشناسی مترجمی زبان انگلیسی از دانشگاه آزاد اسلامی در سال ۱۳۷۵ است. ملک مرزبان از سال ۱۳۷۵ ترجمه را با مطبوعات شروع کرد. سال ۱۳۷۶ اولین کتاب ترجمه‌اش به نام فانی و الکساندر نوشتهٔ اینگمار برگمان به چاپ رسید. سانست پارک، گوشواره‌های گیلاسی، هفده انگلیسی مسموم، بخور و نمیر، بودن و... از ترجمه‌های او و خرده روایت‌های بی زن و شوهری مجموعه داستان اوست.

بخشی از کتاب گوشواره‌ های گیلاسی

می‌آیی خستگی‌هایت را هم بیاور

خوابت که بُرد

می‌آیم

تشنگی را بهانه می‌کنم

بالا رفتن کنج لَبَت اتفاقی نیست...

***

این‌جا زنی هست

زنی که کلماتش

لای سیم‌های خاردار قلبت

گیر می‌کند

زنی که خاکستر سیگار

و شعر مفتون جمع می‌کند

شاید

که روزی

دلت آمد و

به‌جای درشتی

مهربانی آورد

بیست‌وشش آذر

***

تمام راه‌های رفته را پیاده برگشتیم

تو گفتی افسردگی از تکرار است،

رخوت از دلزدگی...

این را هم گفتی:

«دل از بیکاری تنگ شود»

...

دلِ رمیده‌ام را

با بهارنارنج شیرازت

برگرداندم

وگرنه رفته بود که برود..

ده مهر

***

همه‌ی بالش‌های جهان هم

که بوی پر چلچله‌ها را بدهد

برای من، تنها عطر تو را می‌آورد

باد

...

بوی باران نیامده‌ی پاییزی

لیموهای منتظر چای عصر

ترافل‌های کنار نعلبکی قهوه

...

گفتمش که دوروبرت نپلکد

تو این روزها تحمل نسیم را هم نداری.

نمی‌تواند

من می‌فهمم

یک نگاه تو

با هرچه وحشی

چه می‌کند...

ده مهر

 ***

درهای دنیا را باز می‌کنی و

می‌گذری

بی‌دلهره،

این‌ها که به بستگی دلخوشند

شب به شب

تو را آه می‌کشند...

تا آخر دنیا کلی مانده است

از هرجا که برگردی

برایت نشان گذاشته‌ام

همین لب‌ها

که روی شیشه‌ی پنجره

به امید آمدنت

گل داده‌اند

پانزده مهر

 ***

نشان راه برای من

با آن‌ها که دست بادها می‌دهی

و دنبال خودت می‌دوانی

فرق می‌کند.

نشانی‌ات را

یک شب

وقتی که خواب بودی

از چشم‌های بسته‌ات

خواندم.

همین است که

تپش‌های قلبم

از

گام‌هایم

جلو می‌زنند

وقتی که در می‌گشایی...

هجده مهر

 ***

وعده‌ی نگفته‌هایت

طاق طاقتم را

به چکه انداخته است

ترسم آن روزت

مبادا باشد...

بیست مهر

 ***

تا چهلمِ شهریور

دانه‌ی انگور سیاه جمع کردم

تک‌تک‌شان را

به یک نیت:

«تا برایم بزرگ بمانی»

نَمی از این شراب

به ماه برسد،

وسط اردوی زمستان

جهان که رفته بود

تا نوبتش برسد،

پیش حضورت

تمام‌قد

سجده خواهد کرد...

بیست‌وپنج مهر

کاربر 7706191
۱۴۰۲/۱۰/۰۵

اصلاخوب نبود

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۱٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۸۳ صفحه

حجم

۱۱٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۸۳ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان