دانلود و خرید کتاب سرکار عِلّیه زهره عیسی‌خانی

معرفی کتاب سرکار عِلّیه

کتاب سرکار عِلّیه نوشته زهره عیسی خانی و ریحانه کشتکاران است. این کتاب شامل چند روایت مادر دختری با زبانی جذاب و خواندنی است که هویت زن را در جامعه‌ی ایرانی بررسی می‌کند.

درباره کتاب سرکار عِلّیه

ما در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که آمیزه‌ای از نگاه سنتی و مدرن است و هیچ‌کدام به‌طور مستقل نتوانسته‌اند پاسخ‌گوی سؤال‌ها، ابهام‌ها و نیازهای زنان باشند. جامعه سنتی با محدود کردن زن به خانه و خانواده، در را به روی رشد اجتماعی خانواده و رشد عاطفی جامعه می‌بندد. جامعه مدرن نیز با حبس کردن زن در قفس به‌ظاهر زیبای فعالیت اجتماعی، نیاز ذاتی فرد، خانواده و جامعه را به نقش مادری انکار می‌کند. درنتیجه زنان در سرگردانیِ میان شوق به فعالیت اجتماعی و مسئولیت‌های خانوادگی و نیاز به مادری در تکاپو هستند؛ یک بام و دو هوایی که ایجاد تعادل در آن به‌سادگی میسر نمی‌شود. این بحران در سال‌های اخیر گریبان‌گیر بسیاری از دختران شده است. پیش از این کتاب‌های متعددی درزمینه هویت زن منتشر شده اما این کتاب مباحث کلی و تئوری عرضه‌شده در کتاب‌های مسائل زنان را در متن زندگی به‌صورت کاملاً عینی و روشن بیان می‌کند.

خواندن کتاب سرکار عِلّیه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به حوزه زنان و جامعه‌شناسی پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب سرکار عِلّیه

زن، آدم نیست؟ زن نمی‌تواند به چیزی علاقه‌مند باشد؟ برایش تلاش کند و با شوق آن زندگی کند؟ اگر نتواند هویتش را طبق چیزی که دوست دارد شکل دهد، پس چه تسلطی بر زندگی‌اش دارد؟ دیگر چگونه می‌تواند به نقطهٔ مطلوب در جهان هستی برسد؟

این‌ها حرف‌های گنده‌تر از دهانم بود. قطعاً کودک یا نوجوان ده-دوازده ساله نمی‌تواند از بحران هویت در جامعهٔ زنان صحبت کند و بخواهد حق برابرش با مردان را از جامعهٔ مردسالار بازستاند؛ اما تمام این حرف‌ها فقط توی ذهنم بود؛ با ادبیات کودکانهٔ خودم.

من جوابم به «بزرگ شدی می‌خوای چه‌کاره بشی؟» را بارها عوض کردم. اول اولش، یعنی وقتی خیلی بچه بودم، دلم می‌خواست بزرگ که شدم «مامان» شوم. مامان شدن همیشه توی ذهنم یکی از جواب‌های چه‌کاره‌شدن بود. کمی که بزرگ‌تر شدم، حدوداً کلاس سوم-چهارم ابتدایی، فهمیدم باید غیر از مامان شدن شغل دیگری هم انتخاب کنم. نمی‌دانستم غیر از مامان چه باشم؛ تا اینکه دورهٔ مطرح کردن پلیس زن در تلویزیون رسید و من مثل کسی که نیمهٔ گمشدهٔ خود را تازه یافته باشد تصمیم گرفتم بزرگ که شدم پلیس شوم. حتی خوشحال هم بودم که اگر پلیس شوم مجبور نیستم چادرم را دربیاورم. می‌توانم مثل این رزمایش‌هایی که چندی یک‌بار در تلویزیون پخش می‌شود چادرم را سر کنم و با زیپ‌لاین از بالا بیایم پایین، بعد از یک دیوار با طناب بالا بروم و تفنگی به دست بگیرم و محکم داد بزنم «الله‌اکبر، خامنه‌ای رهبر!»؛ همین‌قدر فانتزی.

اولین پلیس زنی که در سریال‌ها دیدم سروان صبا بود که نقش مهمی در تصمیم من داشت. هنوز هم نمی‌دانم فامیلی‌اش صبا بود یا در ادارهٔ پلیس خانم‌ها را به اسم کوچکشان صدا می‌زنند. حتی دیگر نمی‌دانم که نام آن سریال چه بود؛ اما هر وقت پخش می‌شد، چادر و مقنعه می‌پوشیدم و جلوی تلویزیون ادای سروان صبا را درمی‌آوردم. مدادرنگی‌هایم را با چسب نواری طوری به هم چسبانده بودم که شبیه کُلت کمری شود. وقتی تنها بودم، سعی می‌کردم محکم و روی یک خط راه رفتن را تمرین کنم تا موقع رژهٔ نظامی دیگر نخواهم یاد بگیرم که روی خط راه بروم. جلوی آینه با خودم جدی و عصبانی حرف می‌زدم و دیالوگ‌هایی که پلیس زن ممکن است به کار ببرد را تمرین می‌کردم. حتی گاهی چادر و مقنعه به سر و با تفنگ مدادرنگی‌ام پشت در خانه می‌ایستادم و پس از آنکه توی ذهنم رمز عملیات را می‌گفتم، سعی می‌کردم بدون آنکه کسی متوجه شود وارد خانه شوم. پشت مبل‌ها و میزها و ستون‌ها و دیوارهای خانه کمین می‌کردم و مجسم می‌کردم یک دشمن فرضیِ زن در خانه مخفی شده است و من رفته‌ام که او را با چند کیلو هروئین دستگیر کنم.

abd
۱۳۹۹/۰۲/۰۲

خیلی باهاش احساس نزدیکی کردم. تا حالا هیچ کتابی به این اندازه حرف دلم رو نزده بود... سبکش هم جالب بود... ولی کاش راه حل های واضح تری داده بود.

افسانه مقدم
۱۳۹۹/۰۲/۰۸

به نظر من نویسندگان محترم این کتاب، واژه ی "فمینیست" رو با "زن سالاری" اشتباه گرفتند. اگر شخصی به حق و حقوق برابر در جامعه و تقسیم کارها و همراهی در امور منزل قائل باشه، نمیتونه بگه فمینیست نیستم. و به

- بیشتر
「 انَاجِیشُ الزِینَّب」
۱۳۹۹/۰۹/۰۷

سلام علیکم. من واقعا به همه دختران و زنان کشور توصیه میکنم که حتما این کتابو بخونن.چون در مورد هویت زن و کار های زن و شخصیت زن درجامعه را توضیح میدهد.این کتاب در مورد مادر و دختری هست که

- بیشتر
بانو وفا
۱۳۹۹/۰۲/۰۳

سلام.لطفا اینکتاب رو به طاقچه بی نهایت اضافه کنید

منصوره جعفری
۱۳۹۹/۰۵/۲۴

منم تمام آمال و آرزوهام تو رسیدن به دانشگاه خلاصه می‌شد و سال سوم دانشجویی با کار تشکیلاتی تازه راه درست رو پیدا کردم. هرچند ماهی رو هروقت از آب بگیری تازه است، اما یکم دیر بود دیگه! برای همین

- بیشتر
کاربر ۶۲۱۲۵۱
۱۳۹۹/۰۷/۲۰

کتاب فکر شده و زیبایی بود. خوب بحث رو جا انداخته بود. نثرش جذاب و گیرا بود. بسیار لذت بردم.

دلتنگِ ماه
۱۴۰۰/۰۱/۲۳

خیلی دوستش داشتم😊 خیلی از حالات و حرفهای درونی ام را زیبا بیان کرده است... کلا مطالعه اش را توصیه می کنم به تمام دخترانِ ریحانه سرشت سرزمینم 🌺🌺🌺

اندیشه
۱۳۹۹/۰۸/۲۰

هرکی دوست داره عمر بچه اش حروم نشه این کتاب رو حتما بخونه.از نون شب واجب تر.فرقی نداره دختر داری یسر.نوجوان ها هم بخوانند.حتی دانشجوها.فقط یک دهه ۶۰ میتونی تک تک روایت های این کتاب رو درک کنه.

ز.م
۱۳۹۹/۰۶/۰۱

مدت زیادی بود که اسمش رو شنیده بودم و تمایل داشتم بخونم اما بعد از چند تا نظر منفی یه مقدار نسبت بهش سرد شدم تا اینکه دیدم طاقچه بینهایت هم اضافه کرده خلاصه که شروع کردم به خوندن من عادت

- بیشتر
Ŧคtє๓єђ
۱۳۹۹/۰۲/۱۲

بزارین بی نهایت لطفا

ولی واقعاً چرا زن‌ها حاضر می‌شوند اجازه دهند که دیگران آن‌قدر راحت جذابیت جنسی‌شان را مهم‌تر از تمام ابعاد دیگر وجودی‌شان بپندارند؟ انگار زن‌ها بیشتر به زنانگی ما ظلم می‌کنند تا مردها!
abd
به خودم قول دادم یادم نرود که حفظ نشاط و آرامش دخترانه‌ام از هر مدرکی ارزشمندتر است.
abd
باید طوری پوشید که ظاهرت از اندیشه‌ات جلوتر نرود
|قافیه باران|
فهمیدم چرا به جای آنکه شبیه ۲۵ ساله‌ها باشد، بیشتر شبیه ۳۵ ساله‌ها بود. ولی نفهمیدم چرا؟ چه چیزی می‌تواند یک زن را مجبور کند که سال‌ها مسیر قم-تهران را بپیماید برای کار در یک ادارهٔ دولتی؟ دو سال از سی سال خدمت را رفته بود و فقط ۲۸ سال دیگر مانده بود تا بازنشستگی‌اش؛ اما واقعاً چرا؟ چرا من تصمیم گرفتم تهران به دانشگاه بروم و این مسیر را بارها و بارها طی کنم و تمام رُس بدنم کشیده شود؟ چرا او تصمیم گرفته بود در یک راه بی‌پایان کارمند تهران شود و قم ساکن باشد؟ چرا یک زن تصمیم می‌گیرد قدکشیدن کودکش را نبیند؟ کلماتی که کج‌وکوله ادا می‌کند را نبیند؟ سؤال‌هایش از زندگی را پاسخ ندهد؟ خودش را از تمام لحظاتی که کودکش دوان‌دوان به آغوشش می‌پرد محروم کند؟ یعنی واقعاً در تمام قم کاری وجود نداشت که او بخواهد انجام دهد؟ یعنی هیچ مرکز و سازمان و موسسه‌ای در قم وجود نداشت تا این زن مورد خشونتِ بُعد مسافت قرار نگیرد و بیشتر در کنار خانواده‌اش باشد؟
ام باقر
تصمیم به ادامهٔ تحصیل را جار می‌زدند اما ازدواج را عار می‌دانستند
سحر
پسر از لاک پا تا ریشهٔ تازه‌رنگ‌شدهٔ موهای دختر را بادقت نگاه کرد. صورتش را با فاصلهٔ کمی از صورت دختر نگه داشت و دود سیگارش را در صورت دختر فوت کرد: «مدارک نمی‌خواد. از فردا بیا». گُر گرفتم. من به‌جای آن دختر احساس می‌کردم به تمام شخصیت زنانه‌ام توهین شده است. پسر به اتاقش رفت و دختر درحالی‌که داشت لبخندش را با دندان‌هایش جمع می‌کرد که پیدا نشود، خوشحال و شاداب رفت. واقعاً رفت! پسر صاف ایستاد و توی صورتش گفت که برای من مهم نیست تو مدرک کامپیوتر داری یا نه! خوشگلی پس بیا! و این دختر هم خوشحال شد و رفت! واقعاً احساس نکرد به‌جای استفاده از قابلیت‌های علمی، ارتباطی و تخصصی‌اش، دارند از قابلیت‌های جنسی‌اش استقبال می‌کنند؟!
دلتنگِ ماه
معتقدم کار کردن یک خانم در فروشگاه (هرچند بهترین کاری نیست که یک زن می‌تواند انجام دهد) با استفاده از جذابیت‌های ظاهری، نه‌تنها برای یک زن که برای کل جامعهٔ زنان فاجعه است؛ یعنی اگر این‌گونه نمایان شدن در جامعه عرف حضور اجتماعی شود، قابلیت‌های فکری زنان مانند بنّایی که زلزله‌ای هشت ریشتری به خود دیده، زیر خاک مدفون می‌شود.
کاربر ۱۶۵۵۹۸۱
از همهٔ این‌ها غم‌انگیزتر، سه دانشجوی هم‌اتاقی بودند که یک ترم مخفی‌کاری کرده بودند تا با خبر نامزدی‌شان دیگران را غافلگیر کنند؛ و طی یک عملیات پلیسی فهمیده بودند که هر سه با یک نفر دوست هستند!
کاربر ۱۶۵۵۹۸۱
برای فعالیت در اجتماع لازم نیست خودش را در حد لامپ‌های تزئینیِ فروشگاه پایین بیاورد و آن‌قدر در فکر سالم ماندن دست و سروصورت بزک‌کرده‌اش باشد که نتواند کارش را درست انجام دهد و مثل ملکه‌ها خشک رفتار کند. کاش می‌توانستم برایش توضیح بدهم که او یکی از همان کسانی است که باعث شده فعالیت‌های سیاسی و فرهنگی زنان جدی گرفته نشود و جامعه بیشتر روی مداد آرایش زنان حساب باز کند تا مداد نوشتنشان.
کاربر ۱۶۵۵۹۸۱
داشتن سواد برای هر کاری لازم است و نقش مادری و مدیریت خانه هم که مثل حکومت بر یک کشور است، به مجموعه‌ای از علوم مدیریت، روان‌شناسی، جامعه‌شناسی، اقتصاد، هنر و پزشکی نیاز دارد؛ که البته این روزها سواد رسانه‌ای را هم باید به این فهرست اضافه کرد.
محمدرضا میرباقری
حقیقت این است که ما زن‌ها نیمی از بار هستی را به‌دوش کشیده‌ایم بدون آنکه کسی خیلی متوجه آن باشد. نه می‌توانیم وقتی چین‌های گردن و مچ دست نوزادی را می‌بینیم دلمان را نگه داریم که تا بوییدنش بی‌تاب نباشد و نه درست است نسبت به رشد اجتماعی‌اش بی‌تفاوت باشیم. نه می‌توانیم وقتی کودکی را می‌بینیم که سر چهارراه‌ها به شیشه می‌کوبد تا گل بفروشد بی‌تفاوت باشیم و نه درست است که فکر کنیم اگر به درد اجتماع برسیم دیگر چیزی در زندگی‌مان مغفول نمی‌ماند.
ام باقر
نمی‌شود که چون زن قابلیت مادرشدن دارد و مرد ندارد، او را در خانه حبس کنیم و بگوییم تو فقط همینی و غیر از این چیزی نباید باشی!
Parinaz
. فریبا در محیطی آموزشی کار می‌کرد اما خودش از آموزش فراری بود. اهل مطالعه نبود و به گفتهٔ خودش مدرک لیسانس را فقط برای اسمش گرفته بود. از جدیدترین مدل‌های ظروف بلوری و برندهای لباس در بازار خبر داشت، اما از آسیب‌هایی که می‌توانست دانش‌آموزش را تهدید کند اطلاعی نداشت؛ حتی دنبالش هم نبود. از همه مهم‌تر آنکه نقش خودش در خانه را در حد یک نیروی خدماتی تعریف کرده بود. همسری و مادری‌اش در تأمین خوردوخوراک محدود بود. این‌که فرزندش ساعت‌ها تلویزیون تماشا کند مهم نبود، فقط باید مزاحم فریبا نمی‌شد. اگر رابطه‌اش با همسرش -مسعود- سرد بود هم، مهم نبود، چون مزاحم فریبا نبود. فریبا مسعود را فقط به چشم نگهبان خانه و قلک پول نگاه می‌کرد. برای همهٔ این‌ها اسمش را گذاشتم: «فریبا منزوی»
ام باقر
باید طوری پوشید که ظاهرت از اندیشه‌ات جلوتر نرود؛ آن‌قدر بزک‌کرده و جلوه‌گر نباشد که وقتی جایی حرف می‌زنی فکر و نگاهت پشت نمایش‌های چهره و اندامت پنهان شود و نتواند دیده شود.
محمدرضا میرباقری
انگار زن‌ها بیشتر به زنانگی ما ظلم می‌کنند تا مردها!
فاطمه
واقعیت این است که ما هرچقدر هم برایمان سخت باشد، وقتی در خانواده‌ای به دنیا آمده‌ایم و در بینشان بزرگ شده‌ایم نسبت به آن‌ها مسئولیم؛
محمدرضا میرباقری
آدمی که رؤیا نداشته باشد اصلاً وجود ندارد.
محمدرضا میرباقری
باید طوری پوشید که ظاهرت از اندیشه‌ات جلوتر نرود؛ آن‌قدر بزک‌کرده و جلوه‌گر نباشد که وقتی جایی حرف می‌زنی فکر و نگاهت پشت نمایش‌های چهره و اندامت پنهان شود و نتواند دیده شود
M.jafari
به خودم قول دادم یادم نرود که حفظ نشاط و آرامش دخترانه‌ام از هر مدرکی ارزشمندتر است.
مکروبه
باید طوری پوشید که ظاهرت از اندیشه‌ات جلوتر نرود؛ آن‌قدر بزک‌کرده و جلوه‌گر نباشد که وقتی جایی حرف می‌زنی فکر و نگاهت پشت نمایش‌های چهره و اندامت پنهان شود و نتواند دیده شود.
سحر

حجم

۷۵٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه

حجم

۷۵٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه

قیمت:
۲۵,۰۰۰
۷,۵۰۰
۷۰%
تومان