دانلود و خرید کتاب تنهایی الیزابت ویلیام ترور ترجمه فرناز حائری
تصویر جلد کتاب تنهایی الیزابت

کتاب تنهایی الیزابت

نویسنده:ویلیام ترور
انتشارات:نشر بیدگل
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۳از ۱۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب تنهایی الیزابت

کتاب تنهایی الیزابت نوشته ویلیام ترور است که فرحناز حائٰری آن را به فارسی ترجمه کرده است. این کتاب داستان چند زن میانسال است که در بیمارستانی به گذشته خود می‌پردازند. و آن را برای هم تعریف می‌کنند. نویسنده برنده جایز دیوید کوئن برای یک عمر فعالیت ادبی است.

درباره کتاب تنهایی الیزابت

ویلیام ترور را نه می‌توان روان‌شناس خواند نه کارآگاه، اما می‌توان گفت که خصلت‌های هر دو را دارد. او در این رمان بستری‌شدن چهار زن را در بخش چهار اتاقه‌ی «بیمارستان زنانه‌ی لیدی اوگاستا هپتری» بهانه قرار می‌دهد تا در زندگی‌شان سرک بکشد و از بیم‌ها و شکست‌ها، رازها و کابوس‌هایشان بگوید. ترور عاشق شخصیت‌هایی است که جامعه به آن‌ها پشت کرده، آن‌ها که نه به موفقیت دندان‌گیری دست یافته‌اند نه دیگر جوانی و زیبایی برگ برنده‌شان است. ترور در این رمان تصویری واضح و پر از جزئیات از زندگی در لندن دهه‌ی هفتاد میلادی ارائه می‌دهد. این کتاب جذاب خواننده را تا انتها با خودش همراه می‌کند.

خواندن کتاب تنهایی الیزابت را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی جهان پیشنهاد میکنیم

بخشی از کتاب تنهایی الیزابت

الیزابت گریه‌کنان گفته بود طلاق می‌خواهد و سرش داد کشیده بود: «تو دل‌مُرده‌ای.» آن موقع مردی پنجاه‌ویک‌ساله بود، بلندقد و راست‌قامت، همچنان صورت‌عقابی، ولی دیگر الیزابت را برای صرف چای بیرون نمی‌برد. وقتی به او گفته بود طلاق می‌خواهد، مرد همان‌طور بی‌حرکت ایستاده بود، بعد پشتش را به او کرده و از پنجرهٔ قدی به حیاط چشم دوخته بود. الیزابت گفته بود: «فقط طلاق می‌خوام.» ولی همان‌وقت که داشت این را می‌گفت می‌دانست که قضیه خیلی بیش از این حرف‌ها بود؛ موضوع این نبود که کس دیگری را دوست داشت یا می‌خواست با کس دیگری ازدواج کند: بابت تمام سال‌هایی که کنار این مرد تلف کرده بود سرشار از خشم و نفرت بود، این مردی که به‌خاطر زیبایی و جوانی‌اش با او ازدواج کرده بود، با این تصور که الیزابت با حرف‌شنوی‌هایش او را سرشار از غرور خواهد کرد. عمری که از سر گذرانده بود به برگ‌هایی بی‌حاصل می‌ماند، برگ‌هایی که حالا پژمرده شده بودند، بی‌اینکه خاطراتی دلنشین به بار آورده باشند. با توپ‌وتشر فریاد کشیده بود ثمرهٔ نوزده سال ازدواج باید بیش از سه‌بچه باشد. او هم پریده بود وسط حرف الیزابت و با سردی، مثل کوهی از یخ، گفته بود که الیزابت فقط دارد با حرف‌های قلنبه‌سلنبه و بی‌سروته آخرهفته‌های مزخرفش را توجیه می‌کند. الیزابت باز هم سرش فریاد کشیده و گفته بود آدم دل‌مُرده‌ای است. او هم گفته بود: «شاید. ولی تو هم کاری به کارم نداشتی.»

 

شراره
۱۳۹۹/۰۴/۰۷

اول از همه ممنون از اپلیکیشن طاقچه بابت قرار دادن این کتاب در طاقچه بی نهایت.باعث شد که این کتاب را بخونم و خوشحال باشم که نخریدمش..واقعا اون چیزی که فکر میکردم و اونقدر که روش مانور داده بود انتشاراتش،اصلا

- بیشتر
یونا
۱۴۰۰/۰۹/۳۰

کتاب خوبی است.روایت زندگی روزمره زنان، رنج‌ها و تنهایی‌هایشان. ای کاش پانویس‌ها در خود صفحات کتاب فعال بودند.

hou.hou
۱۳۹۹/۰۹/۱۳

داستان، روایت بخش‌هایی از زندگی معمولی چندتا آدم معمولیه. و به‌نظرم هنر ویلیام ترور هم توی روایت همین چیزهای «معمولی» مشخص می‌شه. ترجمهٔ کتاب نسبتاً خوب بود. کیفیت ظاهری متن توی نسخهٔ epub اصلاً خوب نبود؛ و چون من فقط همین

- بیشتر
نسیم
۱۴۰۳/۰۳/۱۴

من حوصله ام سر رفت وسط خوندنش اولش جذاب شروع میشه،ولی از یه جایی به بعد کاملا قابل حدس هست که به چه صورت پیش میره، البته باز هم اواسط داستان غافلگیر میشیم، ولی خیلی زندگی روزمره ای روایت میشه، انگار

- بیشتر
خدا و باقی‌شان اسطوره‌هایی‌اند که ما ساخته‌ایم تا خودمان را خرسند نگه داریم.
شراره
هیچ‌چیزی اهمیت نداشت مگر خودشان. دنیایشان محدود به بدنی بود در تخت، میان ملافه‌ها و بالش‌ها؛ دنیایی میان تصویر بی‌انتهای بخش مری اتکینز که جای بخش سنت‌بئاتریس را گرفته بود. دنیایشان خالی از جنب‌وجوش بود، تلاششان بر این بود که دل‌مُردگی را از خود برانند، بخوابند و بیدار شوند و حالشان بهتر شود. بیرون باد می‌وزید و بارانی نم‌نم می‌بارید و آفتاب از پسِ ابرها می‌تابید. هیچ‌کدامشان اهمیتی به هوای بیرون نمی‌دادند.
نازنین بنایی
«الیزابت خیلی آسون‌تره آدم هیچ‌کس رو دوست نداشته باشه. خیلی بهتره که آدم اصلاً عاشق نشه.» الیزابت گفت: «آره. بهتره.»
نازنین بنایی
مرد با خودش فکر کرد الیزابت نفهمیده بود که نمی‌شود به مردی بگویی جنبهٔ جسمانی ازدواج را دوست نداری و آن‌وقت توقع داشته باشی همه‌چیز مثل سابق باشد. نمی‌شود نسنجیده حرفی از دهانت دربرود و دربارهٔ خوشبختی با کس دیگری یاوه‌سرایی کنی و بعد که آن خوشبختی محقق نشد، بیایی و بگویی متأسفی. نمی‌شود به نوزده سال زندگی پشت‌پا بزنی و بعد بگویی قصد نداشته‌ای چنین کنی. نوزده سال پیش در ماه‌عسلشان در کرت گفته بود: «وای، چقدر قشنگه!» و نوزده سال بعد گفته بود همان وقت باید راهش را می‌کشیده و می‌رفته. الیزابت اشک‌ریزان با خشم سرش داد کشیده بود. کاری کرده بود که حس کند غیرعادی است، کاری کرده بود از به‌دنیاآمدن بچه‌ها احساس شرم کند.
نازنین بنایی
همه‌چیـز ظاهرسازی بوده، همه‌چیز، خوابیدن در کنارش در یک تخت، تلاش مداوم برای مطلوب‌بودن، گوش‌سپردن به صدایی که زمانی به نظرش زیبا می‌آمد ولی بعد از چشمش افتاده بود، بچه‌دارشدن، چون کاری بود که باید انجام می‌شد، عذرخواهی بابت سروصدا و شلختگی، عذرخواهی بابت افتادن کلیدها توی فاضلاب.
نازنین بنایی
همه‌جا رازهایی هست که ما قادر به درکشان نیستیم.
پویا پانا
دیگر شکی برایم نمانده است. اطمینان دارم که خدا و باقی‌شان اسطوره‌هایی‌اند که ما ساخته‌ایم تا خودمان را خرسند نگه داریم.
پویا پانا
انگار واقعیت این بود که این مرد، درپس ظاهر جذابش، بسیار شبیه پدرش بود. دور از چشمِ او پیش روان‌پزشک رفته بود. به‌نظر روان‌پزشکش با انتخاب چنین شوهری قصد داشته از عذاب‌وجدانی که درقبال پدرش حس می‌کرده خلاص شود. الیزابت این حرف را قبول نداشت و به روان‌پزشکش هم گفت که این‌طور نیست و او هم صبورانه لبخندی زده بود. با لحن ملایمی گفته بود: «اگه این‌طور باشه خانم ایدلبری، شاید قصد دارین، با تنبیه مردی که باهاش ازدواج کردین، پدرتون رو تنبیه کنین.»
نازنین بنایی
«عصای تو و چوب‌دست تو. تمام عمر منجی عزیزت رو داشتی که بهش ایمان داشته باشی. تمام عمر باور داشتی مسیح واسه خاطر تو مصلوب شده، بعد یکهو می‌میری و هیچی‌به‌هیچی.»
نازنین بنایی
خانم اُرویتسکی گفت: «با یه آدم بیخود، با یه بیخود عروسی می‌کنه.» خانم ایدلبری با چنان مردی ازدواج خواهد کرد، چون طبعاً مردهای شایسته‌تر قبلاً ازدواج کرده‌اند و صاحب زندگی‌اند، چون در آن سن‌وسال انتخاب بهتری نمی‌شود داشت.
نازنین بنایی

حجم

۷۳۶٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۶۱۵ صفحه

حجم

۷۳۶٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۶۱۵ صفحه

قیمت:
۱۸۰,۰۰۰
تومان