کتاب داستان لوسی گولت
معرفی کتاب داستان لوسی گولت
کتاب داستان لوسی گولت نوشتهٔ ویلیام ترور و ترجمهٔ نگار شاطریان و با صدای مریم فرنام است و نشر بیدگل آن را منتشر کرده است. این کتابْ داستانی درخشان، ظریف و تکاندهنده دربارهٔ عشق، گناه و بخشش است.
درباره کتاب داستان لوسی گولت
خانوادهٔ گولت در اوایل دههٔ ۱۹۲۰ در ایرلند زندگی خوب و خوشی دارند؛ اما سایهٔ خشونت و نزاع باعث میشود والدین لوسیِ ۹ساله تصمیم بگیرند به انگلستان بروند. لوسی نمیتواند خانهٔ روستاییشان با دشت زیبا و ساحل فراخش را ترک کند. او همچنین نمیتواند با سگش خداحافظی کند و او را با خود نبرد. یک روز قبل از رفتن آنها، لوسی به امید اینکه والدینش را متقاعد کند که بمانند فرار میکند. فرار او باعث میشود خانواده و تمام ساکنان شهرشان درگیر اتفاقاتی شوند که تا مدتها گریبانشان را میگیرد.
این رمان زندگی لوسی گولت را در دوران کودکی، جوانی، میانسالی و... روایت میکند.
خواندن کتاب داستان لوسی گولت را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای عاشقانه با بنمایههای تاریخی پیشنهاد میکنیم.
درباره ویلیام ترور
ویلیام ترِوِر ۲۴ مهٔ ۱۹۲۸ به دنیا آمد و ۲۱ نوامبر ۲۰۱۶ از دنیا رفت. او رماننویس، نمایشنامهنویس و نویسندهٔ ایرلندی بود که از او بهعنوان یکی از قلههای داستان کوتاه انگلیسی معاصر یاد میشود. او سه بار برندهٔ جایزه ادبی کاستا بوک شد و پنج نوبت بهعنوان نامزد جایزهٔ ادبی من بوکر معرفی شد. نام ترور بهعنوان یکی از بختهای جایزهٔ نوبل ادبیات نیز مطرح بود، اگرچه هیچگاه برندهٔ این جایزه نشد. او در سال ۱۹۹۹ موفق به دریافت جایزهٔ دیوید کوهن شد.
چیرهدستی و مهارت ویلیام ترور در فرم و تکنیک داستان، سبب شد که با نویسندگانی چون چخوف، دوموپاسان و جیمز جویس مقایسه شود. گراهام گرین در نقدی که در سال ۱۹۷۵ بر مجموعه داستان کوتاه فرشتگان در ریتز نوشت، تأکید کرد که اگر این کتاب را بهترین مجموعه داستان بعد از دوبلینیهای جیمز جویس ندانیم، بیشک یکی از بهترینهاست. داستانها و رمانها ترور، روایت طنازانه و در عین حال تلخی از تنازعات کوچک زندگی مردمان عادی است.
سفر فلیشا (۱۹۹۴) رمان چاپشدهای از ترور است.
مجموعه داستانهای کوتاه او از این قرار است:
داستانهای ویلیام ترور (۱۹۸۳)
پس از باران (۱۹۹۶)
اخباری از ایرلند و داستانهای دیگر (۱۹۸۶)
مجردان تپه (۲۰۰۰)
از کتابهایی که در ایران از او چاپ شدهاند میتوان به این موارد اشاره کرد:
«رز گریه کرد»، «مجردان تپه» و «جنون دو نفره» از نشر افراز
کتاب «تورگنیف خوانی» از نشر مروارید
«هوو» از نشر روزگار نو
کتاب «مجردان مجرد سرزمین تپهها» از نشر کتابسرای تندیس.
بخشی از کتاب داستان لوسی گولت
«سروان اِوِرارد گولت در شب بیستویکم ژوئن ۱۹۲۱ شانهٔ راست پسر را زخمی کرد. در آن ظلمات، همانطور که بالای سر متجاوزان را نشانه رفته بود، تکتیری از پنجرهای در طبقهٔ بالا شلیک کرد و سپس آن سه نفر را نظاره کرد که با قدمهایی ترسان پا به فرار گذاشتند، فرد مجروح با یاری همدستانش.
آمده بودند خانه را به آتش بکشند، قبلا هم آمده بودند و آمدنشان دور از انتظار نبود. آن دفعه دیرتر آمده بودند، اوایل بامداد، کمی گذشته از ساعت یک. سگهای گله بیرونشان رانده بودند، اما یک هفته نشد که سگها مسموم درازبهدراز در حیاط افتادند و سروان گولت میدانست که متجاوزان باز پیدایشان خواهد شد. گروهبان تالتی وقتی از انیسیِلا آمده بود گفته بود: «در پادگان کمبود نیرو داریم، بدجور کمبود نیرو داریم.» تنها لاهاردین نبود که در معرض خطر بود؛ هر هفته یک جا آتش میگرفت، فرقی هم نمیکرد نیروهای شهربانی چطور تقسیم شده باشند. «خدایا، خودت این غائله رو ختمبهخیر کن.» گروهبان تالتی این را گفت و رفت. حکومت نظامی برقرار بود، چراکه کشور در وضعیت آشوب بود، وضعیتی که کم از جنگ نداشت. هیچ اقدامی دربارهٔ مسمومشدن سگها صورت نگرفت.
صبح فردای تیراندازی که هوا روشن شد، روی سنگریزههای دوربرگردان مقابل خانه خون به چشم میخورد. دو دبه بنزین کنار درختی پیدا شد. سنگریزهها را با شنکش صاف کردند و چند سطل سنگریزه را که در آن حادثه لک شده بود از آنجا بردند.
سروان گولت با خودش فکر کرد که خیلی هم بد نشد: حساب کار دستشان آمد. برای پدر موریسی در انیسیلا نامه نوشت، از او خواست چنانچه دستبرقضا به گوشش رسید که فرد مجروح که بوده مراتب همدردی و افسوس او را ابلاغ کند. قصد نداشته به کسی آسیب برساند، فقط میخواسته بدانند که کسی آنجا پاسبانی میدهد. پدر موریسی جواب نامهٔ او را داد. نظرش را دربارهٔ آن حادثه اینگونه جمعبندی کرده بود که او همیشه عضو سرکش آن خانواده بوده است. اما نامهاش، عبارتها و واژگانی که انتخاب کرده بود، حالوهوای عجیبی داشت، گویی اظهارنظر دربارهٔ آنچه رخ داده بود در نظرش دشوار میآمد، گویی درک نمیکرد قصد او نه کشتن کسی بوده نه آسیبزدن به کسی.
نوشته بود که پیغام را ابلاغ کرده، اما هیچ پاسخی مبنی بر اینکه خانوادهٔ مدنظر پیغامش را دریافت کرده به او نرسیده است.»
حجم
۴۶۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۴۲۱ صفحه
حجم
۴۶۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۴۲۱ صفحه
نظرات کاربران
این کتاب واقعا داستان جذابی در رابطه با پشیمانی داشت نویسنده خیلی زیبا داستان رو روایت میکنه.