دانلود و خرید کتاب سانست لیمیتد؛ ایستگاه پایانی کورمک مکارتی ترجمه ایمان مختار
تصویر جلد کتاب سانست لیمیتد؛ ایستگاه پایانی

کتاب سانست لیمیتد؛ ایستگاه پایانی

انتشارات:نشر آواژ
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۸از ۱۷ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب سانست لیمیتد؛ ایستگاه پایانی

کتاب سانست لیمیتد؛ ایستگاه پایانی نوشته کورمک مک‌کارتی با ترجمه ایمان مختار توسط انتشارات آواژ منتشر شده است. مک‌کارتی نویسنده کتاب‌های مشهوری چون فرزند خدا، جایی برای پیرمردها نیست و سه‌گانه‌ی مرز است.

درباره کتاب سانست لیمیتد؛ ایستگاه پایانی

مک‌کارتی در سال ۲۰۰۶ نمایش‌نامه سانست لیمیتد را منتشر کرد. کارش در تئاتر گرفت و نه تنها اجراهای متعدد و موفقی داشت، بلکه منتقدان و خوانندگان عادی را به تعجب واداشت. نه به خاطر برتری این کتاب نسبت به کتاب‌های دیگر او. بلکه به خاطر فضای کلی و نوع گفت‌وگوهای دو شخصیت این نمایش‌نامه. مک‌کارتی در این کتاب از آن غرب دور و گردوخاک گرفته و گرم کتاب‌های دیگرش جدا شده و با طی کردن مسافتی طولانی، محل وقوع نمایش خود را به شرق آمریکا و شهری مثل نیویورک مدرن آورده و با استفاده از کلمات عامیانه بسیار، دست به خلق این اثر زده است. اثری در مورد کشمکش بین دو مرد، یکی سیاه‌پوست و دیگری سفیدپوست.این کتاب یکی از نمایشنامه‌های موفق کورمک مک‌کارتی است که سال در سال ۲۰۱۱ بر اساس آن فیلمی ساخت که به همراه ساموئل ال جکسون در آن به ایفای نقش پرداخت.

خواندن کتاب سانست لیمیتد را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب برای تمام علاقه‌مندان به ادبیات معاصر آمریکا و نمایشنامه مناسب است.

درباره کورمک مک‌کارتی

کورمک مک‌کارتی در سال ۱۹۳۳ در رودآیلند آمریکا به دنیا آمده است. چهار سال بعد چون پدرش وکیل بوده به ناکسویل تنسی نقل‌مکان می‌کنند و کورمک هم در همان‌جا بزرگ می‌شود و در سال ۱۹۵۱ به دانشگاه می‌رود. تحصیلاتی که هیچ‌وقت تمامش نمی‌کند. اولین داستان‌هایش در سال‌های ۵۹ و ۶۰ چاپ می‌شوند و چند جایزه را نصیب او می‌کنند. اولین رمانش نگهبان باغ را هم در سال ۱۹۶۵ منتشر می‌کند. او در عرصه رمان‌نویسی آدم مهمی است و اغلب جایزه‌های ادبی مثل پولیتزر و کتاب ملی و همین‌طور جایزه پن، سال بلو را برده، و یکی از نامزدهای همیشگی کسب جایزه نوبل بوده و هست. نظریات خاص خودش را هم دارد و شاید این‌گونه حرف‌هایش به مذاق خیلی‌ها خوش نیاید. مثلاً از مارسل پروست و هنری جیمز خوشش نمی‌آید. ولی نویسنده‌های محبوب او ویلیام فاکنر، فئودور داستایوسکی و هرمان ملویل هستند. این را می‌شود کم‌وبیش از نوشته‌های خودش هم فهمید.

از بهترین رمان‌های او می‌شود به فرزند خدا، جایی برای پیرمردها نیست و همین‌طور سه‌گانهٔ مرز اشاره کرد.

بخش‌هایی از نمایشنامه سانست لیمیتد

سیاه: دنیایی که تو می‌شناسی چه ریختیه؟

سفید: فکر نکنم بخوای بدونی.

سیاه: معلومه که می‌خوام.

سفید: فکر نمی‌کنم.

سیاه: بگو بابا.

سفید: این جهان اساساً یه اردوگاه کار اجباریه که هر روز چند تا از کارگرانش، معمولاً افراد بی‌گناه، با قرعه‌کشی به سمت مرگ هل داده می‌شن و فکر نمی‌کنم من دنیا رو این‌جوری می‌بینم بلکه دنیا این‌جوری هست. نوع نگاه دیگه‌ای هم وجود داره؟ معلومه. هیچ‌کدومشون تحمل بررسی دقیق رو دارن؟ نه

Rorshark G
۱۳۹۹/۰۱/۲۵

چقدر خوب بود این نمایشنامه. انگار دغدغه ها و حرفای عادی من با دوستام بود. پرفسور من بودم، سیاهه هم یکی از دوستام. این ترجمه در قیاس با ترجمه دیگه ای که از این کتاب موجوده خیلی روان تره. تبریک به

- بیشتر
حسین
۱۳۹۹/۰۱/۲۴

کتابی که نیاز به تأمل و تعمق دارد...و به آسانی نمی توان از کنارش گذشت.

ساسان
۱۳۹۹/۰۱/۲۴

نمایشنامه ای که خواندن آن را به همه دوستان توصیه میکنم.

m.azhdari
۱۳۹۹/۱۲/۱۰

با سلام و احترام به اهالی کتاب مطالعه این کتاب یکی از بهترین تجربیات من برای داستان بود و ترجمه روان جناب آقای ایمان مختار بر شیرینی آنرا دوچندان کرد. مطالعه این کتاب را به همه پیشنهاد میدهم. ارادتمند

هرمان
۱۳۹۹/۰۱/۲۵

خیلی خوب بود. مخصوصا شخصیت پرفسور انگار خیلی از ماهاییم. اونقدر مرده بودم که خودم نمی دونستم مردم

ابرمرد
۱۳۹۹/۰۱/۲۵

عالی و عالی. داستان و ترجمه عالی. گفتگویی جذاب میان یک آتئیست و یک مومن. پیشنهاد میکنم دو سه ساعت وقت بذارید و بخونید

کیمیا
۱۳۹۹/۰۱/۲۴

کتابی بسیار زیبا و تاثیرگذار

yase vahshi
۱۳۹۹/۰۶/۲۲

عجب نمایشنامه ای بود. البته از کورمک کارتی هم همین توقع رو داشتم. دست آقای مختار هم بابت ترجمه درد نکنه

آرش کمانگیر
۱۳۹۹/۰۶/۲۲

خیلی خوب بود. ممنون از نشر آواژ و ترجمه خوب ایمان مختار

زرتشت
۱۳۹۹/۰۶/۲۲

یکی از بهترین نمایشنامه هایی بود که خوندم. کاش بره روی صحنه

هر چیزی که اتفاق می‌افته، قرار نیست یه معنایی داشته باشه.
زهرا غفاری
اگه با بقیه فرق دارم، معنیش این نیست که دیوونه‌ام.
زهرا غفاری
هیچی دیگه سر جاش نیست. شاید قبلاً بود اما حالا دیگه نیست. الان دیگه فقط امید به نیستی وجود داره.
زهرا غفاری
اگه فکر کنم بعد از مرگم آدم‌هایی رو که تو زندگی می‌شناختم دوباره می‌بینم، نمی‌دونم باید چی کار کنم، نهایت کابوسه، نهایت ناامیدی.
زهرا غفاری
گمون نمی‌کنم که روز بدی داری پروفسور. فکر می‌کنم زندگی بدی داری.
زهرا غفاری
اگه بتونی یه آدمی رو پیدا کنی که پوست کلفت‌تر از من باشه، خوش دارم ببینمش. جدی می‌گم.
زهرا غفاری

حجم

۵۶٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۰۰ صفحه

حجم

۵۶٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۰۰ صفحه

قیمت:
۱۶,۹۰۰
تومان