کتاب آوای یخ و آتش (جلد اول)
معرفی کتاب آوای یخ و آتش (جلد اول)
کتاب آوای آتش و یخ نوشته جورج آر.آر مارتین که همه آن را با عنوان بازی تاج و تخت میشناسند با ترجمه رکسانا شیرزادی منتشر شده است. کتاب حاضر اولین جلد از این مجموعه است.
درباره کتاب آوای یخ و آتش
عصر تارگرینها و جنایاتشان و اژدهایان قدرتمندشان تمام شده است و حالا سرزمین بهظاهر در صلح است. در کینگز لندین رابرت باراتیون حکومت را به دست گرفته است و در وینترفل استارکها به دور از هیاهوی حکومت مرکزی محافظ دیواری هستند که جلوی زمستان ابدی را گرفته است. دست پادشاه که نفر دوم دربار است کشته میشود و رابرت به وینترفل میآید تا از ند استارک دوست قدیمیاش خواهش کند در کنارش باشد. ند پس از قبول کردن و آمدن به حکومت مرکزی متوجه اتفاقات عجیبی میشود. گویا ملکه سرسی که از خاندان بزرگ لنیسترها با نماد شیر است تصمیم دیگر برای حکومت دارد. از طرفی در جایی دور دختر نوجوانی را به به ازدواج مردی وحشی در میآورند، دختری که موهایی نقرهای و چشمهای بنفش دارد دختری از نژاد تارگرینها و خدایان اژدها.
خواندن کتاب آوای یخ و آتش را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر فیلم بازی تاج و تخت را دیدهاید با خواندن کتاب میتوانید بسیار بییشتر از چیزی که فکر می کنید در دنیای وستروس غرق شوید و حقایق بیشتری را ببینید و اگر سریال را ندیدهاید با لذت و ذهن باز کتاب را بخوانید.
بخشهایی از کتاب آوای یخ و آتش
تیریون پاسخ داد: «بله لرد مورمنت. برادرم جیمی نگران میشود بلایی سرم آمده باشد. شاید تصمیم بگیرد از شما بخواهد مرا هم سیاه بپوشانید.»
«بدم نمیآمد میتوانستم.» مورمنت یک چنگال خرچنگی برداشت و در دستش خردش کرد. با اینکه سنی از او گذشته بود هنوز مثل یک خرس قوی بود. «شما مرد دانایی هستید تیریون. ما به افرادی مثل شما در اینجا نیاز داریم.»
تیریون خندید. «پس باید هفت اقلیم را دنبال کوتولهها بگردم و همه را برای شما بیاورم لرد مورمنت.» بقیه هم خندیدند. فرمانده گوشت پای خرچنگ را مکید و بعدی را برداشت. همان روز صبح خرچنگها از دروازهٔ شرقی رسیده بودند. تازه و لذیذ.
سِر آلیسر تورن تنها مردی بود که خوشش نیامد و حتا لبخند هم نزد. «لنیستر ما را مسخره میکند.»
تیریون گفت: «فقط شما را سر آلیسر.» اینبار خندهها عصبی و گنگ بود.
چشمان سیاه تورن با نفرت روی تیریون قفل شد. «برای مردی که نصف یک آدم است خیلی زبان درازی دارید. شاید بهتر باشد همدیگر را در حیاط ببینیم.»
تیریون پرسید: «چرا؟ خرچنگها که اینجا هستند.»
این حرف دیگران را بیشتر خنداند. سِر آلیسر برخاست، لبانش را به هم میفشرد. «بیا و تیغ به دست طعنه بزن.»
تیریون به دست راستش اشاره کرد. «چرا؟ من که تیغ در دست دارم سِر آلیسر. گرچه یک لنگ خرچنگ است. باید دعوا کنیم؟» روی صندلی پرید و با چنگال به سینهٔ تورن زد. قهقهه و خنده سالن را لرزاند. وقتی فرمانده خندید و گوشت خرچنگ از دهانش بیرون پرید. حتا زاغش هم به آنان پیوست. از بالای پنجره با سر و صدا فریاد زد: «دعوا. دعوا. دعوا.»
سِر آلیسر تورن از اتاق بیرون رفت. عصبانی بود و انگار شمشیر به او...
مورمنت نمیتوانست نفس بکشد. تیریون به پشتش زد. «غنیمتها به برنده میرسد. سهم تورن هم مال من.»
سرانجام فرمانده ارشد خودش را جمع و جور کرد. با تملق گفت: «تو آدم شروری هستی. سِر آلیسر ما را عصبانی کردی.»
تیریون نشست و جرعهای شراب نوشید. «اگر یکی روی سینهاش یک هدف بکشد دیر یا زود کسی پیدا میشود که تیرش را به او بزند. من مردان زیادی دیدهام که خیلی بیشتر از سِر آلیسر شما شوخطبع بودهاند اما همه کشته شدهاند.»
«این جور نیست.» مباشر فرمانده بوون مارش قلمبه بود و سرخ مثل انار. «باید ببینی چه اسامی مسخرهای روی پسرهای سرباز میگذارد.»
تیریون نام چندتایی را شنیده بود. «شرط میبندم آنها هم چند اسم مسخره برای او انتخاب کردهاند. برف چشمانتان را کور کرده. سر آلیسر تورن باید طویله تمیز کند نه اینکه به جوان تازهکار آموزش بدهد.»
لرد مورمنت غرزنان گفت: «نگهبانان شب از این نظر کمبودی ندارند. تنها چیزی که این روزها میفرستند همین طویلهچیها هستند و چندتایی دزد و متجاوز. سِر آلیسر سوگند خورده است. یک شوالیهٔ محترم بوده. شجاعانه در پایتخت جنگیده و خود این راه را انتخاب کرده.»
سر جرمی رایکار۲۰۶ با لحنی جدی گفت: «در سمت اشتباه البته. من شاهدم. آن بالا روی بارو کنار سِر آلیسر بودم. تایوین لنیستر انتخاب جانانهای به ما داد: یا سیاه بپوشیم یا قبل از غروب سرهایمان روی نیزه میرفت. اهانت نباشد تیریون.»
«نه سِر جرمی. پدرم به سرِ روی نیزه خیلی علاقه دارد. مخصوصا سر کسانی که از آنها دلخور باشد و برای صورتی به زیبایی شما خب شکی نیست به نظرش برای تزیین دیوارهای دروازهٔ شاهی بهتر است. بهنظرم آن بالا منظرهٔ محشری میشدید.»
سِر جرمی با لبخند سردی گفت: «ممنونم.»
فرمانده مورمنت گلویش را صاف کرد. «گاهی از اینکه سِر آلیسر ذات واقعی تو را ببیند میترسم. تو واقعا ما و آرمانهای والایمان را مسخره میکنی.»
حجم
۴۲۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۹۰ صفحه
حجم
۴۲۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۹۰ صفحه
نظرات کاربران
ترجمه بدی نیست ولی ترجمه سایت وینترفل واقعا یه سر و گردن بالاتره و البته رایگان بدون سانسور و بهتربن ترجمه موجود در حال حاضر
ای کاش بقیه ی جلد هاش هم ترجمه شه.ترجمه ی خیلی خوب داشت و داستان که شبیه سریالش بود کاملا و همیشه لذت خوندن کتاب بیشتره اما اشکالش این بود که کامل نبود داستان باید تا به دنیا اومدن اژدهاها
من هم ترجمه خانم مشیری رو خوندم هم خانم شیرزادی این ترجمه جذابتر و ادیبانه تر هست ترجمه خانم مشیری وفادار به اصل و بدون سانسور هست ترجمه خانم شیرزادی لطیف تر و ادیبانه تر و محجوبانه تره در کل
خیلی از اتفاقاتی که تو این کتاب نوشته تو فیلم نیومده حتما بخونید واقعا ارزش داره حتی اکه سریال رو دیده باشین
اگر از عاشقان سریال گیم اف ترونز هستید اصلا وقت رو هدر ندید و سریع کتاب رو بخونید این کتاب خیلی گسترده تر و بزرگتر از سریال هست اینجا دست نویسنده برای شخصیت پردازی خیلی بازتر هست و همین باعث میشه
واقعا عالی بود. حتی اگه سریال رو هم دیدین خوندن این کتاب واقعا میتونه جذاب باشه!
ترجمه سحر مشیری فک کنم اولین و بهترین ترجمه این کتاب باشه و به رایگان تو نت پیدا میشه، سانسور هم نداره. متاسفانه فقط جلد اول و دوم رو ترجمه کردن.
سه ستاره دادم به خاطر خود جورج مارتین. ترجمه به درد لای جرز دیوار میخوره. سانسور شده که خیلب رو مخه و بدتر از اون مکالمات کتاب رو به صورت کتابی نوشته. این انتشارات و ویدا هر دو تا به
این کتاب واقعا فوق العاده ست! عملا به همه پیشنهادش می کنم. . برای کسانی هم که سریالش رو دیدن، باید بگم سریال برگرفته از کتابه ولی جالبه که تقریبا صحنه ها و حتی دیالوگ های فیلم دقیقا و کاملا عین کتابن. من
اصلا این جور داستانها با این وضع ممیزی قابلیت ترجمه ندارند ، به نظرم به جای وقت گذاشتن روی پرونده بسته این سریال و کتاب ، کتابهای سریالی فانتزی مشابه ای که قرار از روش فیلم و سریال ساخته بشه