دانلود و خرید کتاب هتلی ها و عامدانه، عاشقانه، قاتلانه … ساناز بیان
تصویر جلد کتاب هتلی ها و عامدانه، عاشقانه، قاتلانه …

کتاب هتلی ها و عامدانه، عاشقانه، قاتلانه …

معرفی کتاب هتلی ها و عامدانه، عاشقانه، قاتلانه …

کتاب هتلی‌ها و عامدانه، عاشقانه، قاتلانه … نوشتۀ ساناز بیان در نشر قطره به چاپ رسیده است. این کتاب، نمایشنامه‌ای به زبان فارسی است.

درباره کتاب هتلی ها و عامدانه، عاشقانه، قاتلانه …

کتاب هتلی ها و عامدانه، عاشقانه، قاتلانه … نمایشنامه‌ای به زبان فارسی است. این کتاب، جایزهٔ بهترین نمایشنامه را از سی‌وچهارمین جشنوارهٔ بین‌المللی تئاتر فجر دریافت کرد. این کتاب، درامی واقع‌گرا و مدرن است که در شهر تهران روایت می‌شود. 

نمایشنامه در برجی در بالای شهر تهران آغاز می‌شود. سال ۱۳۹۴ است. دختری به نام آلاله برای دوستش نگین تولد گرفته است؛ اما جشن به‌دلیل دعوای پسرها به هم خورده است. شخصیت‌های نمایشنامه عبارت‌اند از:

مجید، ۳۸ ساله

سهیلا، ۳۳ ساله

مهناز، ۲۹ ساله

اُمید، ۳۰ ساله

الناز، ۹ ساله

نگین، ۳۲ ساله

آلاله، ۳۲ ساله

خواندن کتاب هتلی ها و عامدانه، عاشقانه، قاتلانه … را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

به دوستداران نمایشنامه‌های فارسی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب هتلی ها و عامدانه، عاشقانه، قاتلانه …

«آلاله: اصلاً همه‌ش تقصیر منه که اینا رو می‌ذارم جلو دست این آدمای بی‌جنبه! خیال کردم می‌فهمن حد خودشونو... خب ظرفیت نداری چرا می‌خوری؟! تو چرا شال و کلاه کردی؟

نگین: باید برم.

آلاله: کجا بری؟ مگه من می‌ذارم؟ نکنه ناراحت شدی برات تولد گرفتم؟

نگین: نه بابا... باید برم سر راه شارژم بگیرم یه زنگ بزنم زود...

آلاله: تو اصلاً با موبایلت که حرف زدی خل شدی... کی بود زنگ زد؟

نگین: هیچکی... مامانم...

آلاله: اوه اوه... مامانت شاکی شد من پارتی گرفتم برات این‌جا؟

نگین: نه. خیلی وقته دیگه کاری به کار هم نداریم.

آلاله: اون‌جوری واینستا دم در با اون چمدونا! حتماً باید داد منو دراره! بیا بگیر بشین!

نگین: آلاله...

آلاله (چند لاک و تعدادی لوازم آرایش از یک بسته بیرون می‌آورد.) اینو کی آورده که نمی‌دونه تو لاک نمی‌زنی؟‌

نگین: مال تو. می‌شه با تلفن خونه‌ت یه زنگ بزنم؟

آلاله: ایول. آره بزن...

نگین سراسیمه تلفن را برمی‌دارد و می‌خواهد از روی کاغذی که در دست دارد با کارت تلفن شماره‌ای را بگیرد.

آلاله: وای نگین! قطعه اون تلفن... باز یادم رفت این قبض کوفتی رو بدم! چه‌قدر چسب زده به این! ترسیده بازش کنیم!

نگین: می‌شه با موبایلت بزنم؟

آلاله: همه‌ش کار این معصومه خانومه‌ها... هی برمی‌داره زنگ می‌زنه شهرشون، تا برای اسهال و رودل کل ولایت هم نسخه نپیچه بی‌خیال نمی‌شه...

نگین: گوشی خودم اعتبار نداره...

آلاله: آره بابا وردار بزن... حال آدم به‌هم می‌خوره تا این حرفاش تموم شه! آهان! ببین این خوبه! عطره. وِرساچه! (به خودش می‌زند.) جاااانم!

نگین: کجا هست گوشیت؟

آلاله: نمی‌دونم، همین‌جاها بود... تو چت شده؟ این چه حالیه؟

نگین: هیچی... می‌رم شارژ بگیرم...

آلاله: گه خوردی! بگیر بشین.

نگین: دیره آلاله جان. از یک هم گذشته. باید برم.

آلاله: همچین می‌گه دیرمه باید برم، یکی ندونه خیال می‌کنه یه ایل نشسته‌ن تو خونه منتظرش. مامانت گفت بری پیش اون؟

نگین: نه اون‌جا نمی‌رم.

آلاله: کجا می‌ری پس؟

نگین: شاید رفتم خوابگاه.

آلاله: ببخشین شما دانشجویین هنوز؟

نگین: نه، می‌رم پیش یکی دوتا از دوستام.

آلاله: الان که راهت نمی‌دن خوابگاه! بمون همین‌جا دیگه! احسان و نگارم موندن. برات همین وسط جا میندازم. دختره گند زد به قالیچهٔ حال. بی‌جنبه. (کادویی را باز می‌کند.) گلدون؟!!!!! پاتختی اومدن مگه گلدون می‌آرن؟

نگین: برش دار، من که خونه ندارم...

آلاله: این لنزه کور کرد منو امشب... خدا بگم چی‌کار کنه اونی که اولین بار لنز رو آورد ایران... دو ماهم نیست اون کیارش عوضی من رو طلاق داده‌ها... هیچ کدوم‌تون عین خیال‌تون نیست... نمی‌گین رفیق‌مون تنهاست... تو که فردا کلاس نداری... می‌گم بمون تا هوا روشن شه با هم حرف بزنیم...

نگین: چرا به خدا دارم... هفت و نیم با ای. اس ۲ ها دارم، دَه هم که مصاحبه‌س... عصرم کلاس داستان‌نویسی...

آلاله: (می‌خندد.) ور ایز یور هوم... وات ایز یور نشنالیتی!

نگین: یادت نره بیای، باز این پدر مادرا می‌رن اعتراض می‌کنن می‌گن این خانوم ن

آلاله: اصلاً همه‌ش تقصیر منه که اینا رو می‌ذارم جلو دست این آدمای بی‌جنبه! خیال کردم می‌فهمن حد خودشونو... خب ظرفیت نداری چرا می‌خوری؟! تو چرا شال و کلاه کردی؟»

کاربر 7070250
۱۴۰۳/۰۹/۲۲

چرا باز نمیکنه ، چرا نمیشه خریدش¡¿

حجم

۸۳٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۴۲ صفحه

حجم

۸۳٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۴۲ صفحه

قیمت:
۵۰,۰۰۰
۱۵,۰۰۰
۷۰%
تومان